حذيفه بن اليمان (4)
پس از قتل عثمان، افراد قبيله حذيفه (بنو عبس) از وى پرسيدند:
حذيفه بن اليمان (4)
بهترين انسانها
حذيفه كه با بينش و آگاهى كامل، على(علیه السلام) را تنها رهبر شايسته بعد از پيامبر مىدانست، در بيان فضايل او هرگز پرده پوشى نمىكرد و آن چه از پيامبر شنيده بود، نقل مىنمود، او مىگفت: پيامبر فرمود: «على بهترين انسانها است و هر كس اين مطلب را انكار كند، حق كشى كرده است»(40)
پس از قتل عثمان، افراد قبيله حذيفه (بنو عبس) از وى پرسيدند:
اكنون كه عثمان كشته شده است، چه بايد بكنيم؟
گفت توصيه مىكنم كه از عمارياسر پيروى كنيد (او باهر كس بيعت كرد شما نيز بيعت كنيد).
گفتند: عمار از على جدا نمىشود!
گفت: حسد، انسان را نابود مىكند، شما را دوستى و علاقه عمار با على(علیه السلام) از وى متنفر مىكند، اما بدانيد عمار از نيكان است ولى على از او برتر است و فرق ميان اين دو، از زمين تا آسمان است حذيفه به اين جهت چنين توصيه مىكرد كه مىدانست اگر آنان از عمار پيروى كنند، در صف ياران على(علیه السلام) قرار خواهند گرفت(41)
حذيفه كه در پرتو ارتباط نزديك با خاندان پيامبر، از حوادث تاريك آينده، آگاهى داشت، روزى از مسلمانان چنين سؤال كرد:
هرگاه مسلمانان دو دسته شده شمشير به روى يكدگر بكشند، چه خواهيد كرد؟
گفتند: اگر با چنين صحنهاى روبرو شديم چه كنيم؟
پاسخ داد: به گروهى كه طرفدار على بن ابى طالب(علیه السلام) است بپيونديد زيرا راه اين گروه، راه هدايت است(42)
حذيفه نه تنها چهره درخشان على(علیه السلام) را به مردم معرفى مىكرد بلكه عملا نيز به تقويت و پيشرفت جبهه امير مؤمنان(علیه السلام) مىپرداخت چنان كه هنگام بسيج سربازان امير مؤمنان(علیه السلام) براى جنگ با سپاه جمل، وقتى شنيد كه اردوى امام، در حركت به سوى بصره، به منزل «ذى قار» رسيده است، مردم «مداين» را گرد اورد وطى سخنانى، مردم را براى پيوستن به لشگر آن حضرت تشويق كرد و گفت:
به سپاه امير مؤمنان بپيونديد، زيرا بايد او را يارى كنيد، اينك فرزند او «حسن» و «عمار» وارد كوفه شدهاند و مرد م را براى جنگ بسيج مىكنند، شما نيز حركت كنيد.
مردم به تشويق حذيفه به لشگر امام پيوستند ولى خود حذيفه به علت بيمارى، به فاصله چند روز، در گذشت و موفق به ديدن پيروزى سپاه امام نشد(43)
همرزمان فشار ديده
چنانكه قبلا اشاره كرديم، حذيفه از جمله افراد معدودى بود كه تشيع خود را همه جا بى پرده اظهار مىكرد و با مخالفان پيامبر، هرگز سر سازش نداشت. يكى از شواهد اين معنى اين است كه او با وجود آن كه از طرف عثمان حاكم «مدائن» بود (و اين سمت را نه به خاطر علاقه به مقام و منصب، بلكه براى گردش امور مسلمانان پذيرفته بود) اما در عين حال، از فساد و خلافكارى عثمان و دارو دسته او ناراضى بود بطوري كه هنگام محاصره خانه عثمان در مدينه، افراد قبيله حذيفه براى ديدار او، از مدينه به مدائن آمده بودند تا از وى در خواست كنند كه به نحوى ميان عثمان و انقلابيون، و ساطت كند، او اين پيشنهاد رارد كرد و گفت: از نزد شخصى آمدهايد كه دوست دارم هرچه تير در تير كش دارم در شكم او خالى كنم!
سرانجام عثمان به دست انقلابيون كشته شد، وقتى خبر قتل او، به حذيفه رسيد، گفت «او گناهكار و فاجر به خانه گور شتافت»!(44)
ولى اين مخالفتها براى حذيفه ارزان تمام نشد، بلكه باعث شد كه او نيز از فشارهایى كه به ياران صميمى و وفادار امير مؤمنان وارد مىشد، بى نصيب نماند!
على(علیه السلام) مىفرمود: عرصه گيتى با همه پهناورى، به هفت نفر تنگ شد، شما در پرتو اين هفت تن روزى مىخوريد، يارى مىشويد، و باران بر شما نازل مىگردد، سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، و حذيفه از اين هفت نفرند.
امير مؤمنان مىفرمود: من امام آنان هستم و آنان كسانى هستند كه بر جنازه فاطمه (زهرا(سلام الله علیها)) نماز خواندند!(45)
بى جهت نبود كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) هنگامى كه عقد برادرى ميان مسلمانان اجرا مىكرد «حذيفه» را با «عمارياسر» برادر قرار داد!(46) بلكه اين رمزى بود از همبستگى عقيدتى او با رجال مبارز ديگر مثل عمار و ابوذر!
حذيفه بواسطه دفاع از آرمانهاى مقدس پيامبر، و كوشش در اجراى قوانين اسلام و اصول عدالت اجتماعى، پيوند خاصى با ياران مبارز امير مؤمنان(علیه السلام) داشت كه يكى از آنان «ابوذر غفارى» بود.
ابوذر به حكم پيوند اعتقادى واشتراك در آرمانهاى مقدس اسلامى كه با حذيفه داشت، هنگامى كه از طرف عثمان به «ربذه» تبعيد شده بود، نامهاى براى حذيفه فرستاد و حذيفه نيز پاسخ آن را نوشت، اينك توجه خوانندگان محترم را به ترجمه هر دو نامه جلب مىكنيم:
نامه ابوذر
« بسم الله الرحمين الرحيم اما بعد برادر! از خدا بترس آنگونه كه در اثر آن چشمانت زياد بگريند. دل خود را از هوسها آزاد ساز، شب زنده دارى كن، بدن خود را در طاعت پروردگارت به كار انداز، كسى كه مىداند هر كس مورد خشم خدا قرار گيرد، جايگاه او در آتش خواهد بود، بايد گريه و شب زنده و دارى طاعتش طولانى گردد تا يقين پيدا كند كه خداوند از او راضى شده است.
و كسى كه مىداند بهشت جايگاه كسانى است كه خدا از آنان راضى باشد، بايد از حق استقبال كند تا در پر تو آن رستگار گردد.فداكردن اموال و فرزندان در راه خدا، شب زنده دارى و روزه دارى، ونيز مبارزه با تمام قوا با ستمگران بيدين براى اجراى فرمان خدا، بايد در نظر چنين كسى كوچك جلوه كند و متوجه باشد كه اين، وظيفهاى است كه خدا به عهده او گذاشته است، پاداش چنين كسى جز عنايت پروردگار و رضاى او نيست.
هم چنين كسانى كه علاقهمند به حمايت و رحمت الهى و همنشينى با پيامبران خدا هستند، بايد چنين باشند.
برادر! تو از كسانى هستى كه من با طرح غم و اندوه خود با آنان، با رغم و اندوه خويش را سبك مىكنم و از اتحاد ستمگران بر ضد من، با آنان در دل مىنمايم. من اعمال ستمگران را با چشم خود ديده و با گوش خود شنيدم و در برابر آن اعتراض كردم و به جرم همين اعتراض، از مقررى محر؟م شده به ديار غربت تبعيد گشتم و از خويشان و برادران و حرم پيامبر(صلی الله علیه وآله) بدور افتادم.
البته اين سخنان از باب شكايت به درگاه پروردگار بزرگ نيست، بلكه آن چه پروردگارم برايم بپسندد و مقدر گرداند بدان خشنودم، و اين كه درد دل خود را با تو در ميان گذاشتم، بخاطر اين بود كه براى من و عموم مسلمانان دعاى پيروزى و سر فرازى بكنى و از خدا بخواهى خير و صلاح و فرجام نيكو براى همه ما عايد بگرداند و السلام»
پاسخ حذيفه
«بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد برادر! نامه تو را دريافتم، در نامهات به من هشدار داده و از آيندهام در آن جهان بيمناك ساختهاى، و مرا براى مراقبت خويش، تشويق نمودهاى. اين دلسوزى تو تازگى ندارد، تو از قديم نسبت به من و ديگر مسلمانان مهربان، دلسوز، عطوف، و خير خواه بودى و آنان را امر به معروف و نهى از منكر مىنمودى.
هدايت به سوى رضاى پروردگار. در دست خداست، خدائى كه جز او خدائى نيست، وتنها در پرتو تفضل و رحمت او مىتوان از خشم و عذابش رهایى يافت. از درگاه پروردگار براى عموم امت اسلامى آمرزش و رحمت گسترده مسئلت مىدارم.
اما آن چه در مورد تبعيد شدن و به غربت افكنده شدنت نوشتهاى اين پيش آمد ناگوار براى من سخت دردناك است، و اگر رفع اين گرفتار ى با بذل مال امكانپذير بود همه اموال خود را با كمال ميل خرج مىكردم تا تو از اين گرفتارى خلاص شوى، و اگر اين گرفتارى قابل تقسيم بود، و موافقت مىكردند كه نيمى از آن را من به دوش بكشم اين كار را مىكردم تا شرط مواسات در فقر، و تحمل آزار و زيان را با تو، به عمل آورده باشم، ليكن آن چه خدا بخواهد نصيب ما مىشود. اينك بايد از سوى همه ما به خدا پناه ببرى.
بايد رضاى خدا را بطلبيم زيرا ديگر عمر ما بسر آمده و درخت وجود ما بى برگ و با رشده است، گوئى من و شما را فرا خواندهاند و ما به نداى حق لبيك گفتهايم و پرونده اعمال ما را ورق زدهاند و ما نيازمند عمر گذشتهايم.
برادر! بر آنچه از دست دادهاى تاسف مخور و از آن چه برايت پيش آمده غمگين مباش و همه را به حساب خدا و خير و صلاحت بگذرا و براى تحمل آنها در انتظار بهترين پاداشها باش.
برادر! من مرگ را براى خودم و تو، بهتر از زندگى مىدانم زيرا ابرهاى تاريك فتنهها همه جا سايه افكنده و روزگار ما را هم چون شب تاريك، سياه نموده است. شتر فتنه، ديوانه وار از جايگاه خود برخاسته وبه حركت در آمده است. در اين آشفته بازار فتنه، شمشيرها كشيده مىشود، تير مرگها فرود مىآيد، هر كس بخواهد از اين فتنه آگاه گردد، يادر آن مداخله و شركت جويد، كشته مىشود، هيچ قبيلهاى از قبایل عرب، از حمله اين فتنهها مصون نمانده است.
عزيزترين مردم اين زمان، ستمگرترين آنان، و ذليل ترينشان، پاكترين آنان مىباشند! خداوند ما را از شر چنين زمان و مردم آن، حفظ كند.
من در همه حال تو را از دعا فراموش نمىكنم، خداوند خود فرمود است: «مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم، كسانى كه از عبادت من تكبر ورزند، با ذلت داخل آتش جهنم خواهند شد»(47) از شر سر پيچى كبر آلود از عبادت خدا، و خود دارى از فرمانبردارى او، به او پناه مىبريم خداوند بزودى گشايش و راه نجاتى براى ما و تو فراهم سازد و السلام»(48)
فرماندار زاهد
حذيفه در زمان خلافت عمر، به سمت فرماندارى شهر «مدائن» منصوب و به سوى آن شهر رهسپار گرديد.
آن روز اهل «مدائن» دسته دسته به استقبال فرماندار جديد كه به شهر آنان روانه شده بود، مىشتافتند.
هر چه مردم پيش مىرفتند، شور شوق ديدار فرماندار جديد در دلهاى آنان افزو نتر مىگشت.
مرغ شوق مردم براى ديدار يار پيامبر(صلی الله علیه وآله)، مرد بزرگى كه از تقوى و پاكدامنى او، و نيز از قهرمانيهاى بزرگ او در فتوحات عراق و نهاوند، خيلى چيزها شنيده بودند، پيشاپيش به سوى او بال و پرمى گشود.
مردم هم چنان كه به سوى مسير فرماندار پيش مىرفتند، با مرد نورانى اى روبرو شدند كه برالاغى سوار شده و با آرامى و متانت به سوى شهر مىرفت. مردم بى اعتنا از كنار او گذشتند و به گروهى رسيدند و از آنان سراغ فرماندار را گرفتند، آنان گفتند: فرماندار همان مرد الاغ سوار بود كه از برابر شما گذشت!
مردم به سرعت برگشتند تا خود را به او برسانند، هنگامى كه به وى رسيدند، با صحنه جالب و شگفت انگيزى روبرو شدند: ديدند فرماندار جديد هر دو پا را از يك طرف الاغ آويزان كرده و يك قرص نان در دست دارد و مشغول خوردن آنست!(49)
البته مردم حق داشتند تعجب كنند زيرا در سرزمين آنان، چه در زمان سلاطين ايران، و چه پيش از آنان، اين قبيل فرمانداران گرانقدروبى آلايش كم نظير بود!
بارى حذيفه به سوى شهر رهسپار شد، مردم پيرامون او حلقه زده همراه وى روانه شدند. در اين هنگام مردم از فرماندار پرسيدند كه چه خدمتى مىتوانند نسبت به وى انجام بدهند؟
او پاسخ داد: «جز غذاى خودم و علوفه اين الاغ كه كاه است، چيزى از شما انتظار ندارم»! (50)
پس از مدتى «عمر» ويرا احضار كرد و وضع مالى و خصوصيات زندگى او را بررسى نمود، و چون زهد و وارستگى او را دريافت، او را مورد احترام قرار داده بار ديگر پست قبلى را به او واگذار كرد(51)
پي نوشت :
40- على خير البشر من ابى فقد كفر (تاريخ ابن عسا كرج 2 ص 445)
41- تاريخ ابن عساكر ج 3 ص 140 – مجمع الزوائد ج 7 ص 243.
42- تاريخ ابن عساكر چاپ جديد ج 3 ذيل صفحه 141 بنقل از فتح البارى ج 16 ص 165.
43- الدرجات الرفيعه ص 287.
44- بحار الانوار چاپ قديم ج 8 ص 239.
45- رجال كشى ص 7 – الدرجات الرفيعه ص 285.
46- سير اعلام النبلأذهبى ج 2 ص 161.
47- ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين (سوره غافر:60)
48- بحار الانوار ج 22 ص 408 – 410
49- تاريخ بغداد ج 1 ص 162 – حياه الصحابه ج 3 ص 176
50- مدركاخير – اسدالغابه ج 1 ص 392 – سير اعلام النبلأ ج 2 ص 162 و 163.
51- مدرك اخير.
منبع:شخصيتهاى اسلامى شيعه، آیت الله سبحانى – مهدی پيشوايى
/س