اساس عمل به حديث (2)
اساس عمل به حديث (2)
1ـ ابان بن تغلب،
2ـ ابراهيم بن يزيد،
3ـ احمدبن مفضّل،
4ـ اسماعيل بن ابان،
5ـ اسماعيل بن خليفة،
6ـ اسماعيل بن زكريا،
7ـ اسماعيل بن عباد،
8 ـ اسماعيل بن عبدالرحمن، 9ـ اسمعيل بن موسى،
10ـ تليدبن سليمان،
11ـ ثابت بن دينار (ابى حمزه ثمالى)،
12ـ ثويربن ابى فاختة (ابوالجهم الكوفى)،
13ـ جابربن يزيدبن الحارث الكوفى،
14ـ جريربن عبدالحميد،
15ـ جعفربن زياد،
16ـ جعفربن سليمان،
17ـ جميع بن عميرة،
18ـ الحارث بن حصيرة،
19ـ الحارث بن عبدالله،
20ـ حبيب الله بن ابى ثابت،
21ـ حسن بن حى،
22ـ الحكم بن عتيبة،
23ـ حمادبن عيسى الجهنى،
24ـ حمران بن اعين،
25 ـ خالدبن مخلد،
26ـ داوودبن ابى عوف،
27ـ زبيدبن الحارث،
28ـ زيدبن الحبّاب،
29ـ سالم بن ابى الجعد،
30ـ سالم بن ابى حفصة،
31ـ سعدبن طريف،
32ـ سعيدبن اشوع،
33ـ سعيدبن خيثم،
34ـ سلمةبن الفضل،
35ـ سلمةبن كهيل،
36ـ سليمان بن صرد خزاعى،
37ـ سليمان بن طرخان،
38ـ سليمان بن قرم،
39ـ سليمان بن مهران،
40ـ شريك بن عبدالله،
41ـ شعبةبن الحجّاج،
42ـ صعصعةبن صوحان،
43ـ طاووس بن كيسان،
44ـ ظالم بن عمرو،
45ـ عامربن وائلة،
46ـ عبادبن يعقوب،
47ـ عبدالله بن داوود،
48ـ عبدالله بن شداد،
49ـ عبدالله بن عمر،
50ـ عبدالله بن لهيعة،
51ـ عبدالله بن ميمون،
52ـ عبدالرحمن بن صالح الازدي،
53ـ عبدالرزاق بن همّام،
54ـ عبدالملك بن اعين،
55ـ عبيدالله بن موسى،
56ـ عثمان بن عمير،
57ـ عدى بن ثابت،
58ـ عطيةبن سعد،
59ـ العلاءبن صالح،
60ـ علقةبن قيس،
61ـ على بن بديمة،
62ـ على بن الجعد،
63ـ على بن زيد،
64ـ على بن صالح،
65ـ على بن غراب،
66ـ على بن قادم،
67ـ على بن منذر،
68ـ على بن هاشم،
69ـ عماربن زريق،
70ـ عماربن معاوية،
71ـ عمربن عبدالله،
72ـ عوف بن ابى جميلة،
73ـ فضل بن دكين،
74ـ فضيل بن مرزوق،
75ـ فطربن خليفة،
76ـ مالك بن اسماعيل،
77ـ محمدبن خازم،
78ـ محمدبن عبدالله،
79ـ محمدبن عبيدالله،
80ـ محمدبن فضيل،
81ـ محمدبن مسلم،
82 ـ محمدبن موسى،
83 ـ معاويةبن عمار،
84 ـ معروف بن خربوذ،
85 ـ منصوربن المعتمر،
86 ـ منهال بن عمرو،
87 ـ موسى بن قيس،
88 ـ نفيع بن حارث،
89 ـ نوح بن قيس،
90 ـ هارون بن سعد،
91 ـ هاشم بن بريد،
92ـ هبيرةبن بريم،
93ـ هشام بن زياد،
94ـ هشام بن عمار،
95ـ هشيم بن بشير،
96ـ وكيع بن الجراح،
97ـ يحيى بن الجزار،
98ـ يحيى بن سعيد،
99 ـ يزيدبن ابى زياد،
100ـ ابوعبدالله الجدلى.28
به عنوان نمونه، ذهبى در كتاب «الميزان»، درباره ابان بن تغلب مى نويسد:
ابان بن تغلب كوفى و شيعى نيرومندى است، ولى راستگوست؛ راستگويى اش از آن ما و بدعتش براى خودش. ابان را احمدبن حنبل، ابن معبن و ابوحاتم موثق شمرده اند … و مسلم به روايات وى استدلال كرده و اصحاب سنن اربعه ـ ابوداوود، ترمذى، نسايى و ابن ماجه ـ وى را موثق دانسته و رموز خود را روى نام او نهاده اند. در صحيح مسلم و سنن اربعه، احاديث ابان را از حكم و اعمش و فضيل بن عمرو نقل مى كنند.29
نمونه ديگر، ثابت بن دينار، معروف به ابى حمزه ثمالى است كه ذهبى در «ميزان»، وى را از شيعيان شمرده و رمز ترمذى را روى اسم وى گذاشته است؛ يعنى كه ابى حمزه جزو افرادى است كه ترمذى از وى حديث نقل مى كند.30
استفاده بزرگان شيعه از راويان سنى
شيخ طوسى در كتاب «عدّةالاصول»، اين روايت را از امام صادق(علیه السّلام) نقل مى كند كه فرمود:
«إذا نزلت بكم حادثة لاتجدون حكمها فيما روى عنّا فانظروا الى ما رووه عن على(علیه السّلام) فاعملوا به».31
هرگاه مسئله تازه اى براى شما پيش آمد كه حكم آن را در آنچه از طريق ما روايت شده نيافتيد، به آنچه آنان [اهل سنّت] از على(علیه السّلام) روايت كرده اند بنگريد و بدان عمل كنيد.
شيخ طوسى به دنبال نقل اين روايت، مى نويسد:
به جهت آنچه گفتيم، طايفه اماميه به آنچه كه حفص بن غياث و غياث بن كلوب و نوح بن درّاج و سكونى و غير آنان از اهل سنت، از ائمه ما(علیهم السّلام) روايت كرده اند عمل نموده و آن را مورد انكار قرار نداده اند.32
همچنين ، اگر به كتب «اجازات» و مجموعه اجازه هاى نقل حديث علماى شيعه و سنّى، چه قديم و چه جديد بنگريم، مى بينيم كه بزرگان و مشايخ شيعه و سنّى، به يكديگر اجازه نقل حديث مى داده اند؛ چنانكه در مجلدات آخر كتاب بحارالانوار، تحت عنوان «الاجازات»، نمونه هايى از اجازات مشايخ اهل سنّت را مى يابيد كه براى نقل حديث از صحاح اهل سنّت ، به بعضى از علماى شيعه داده اند.
و حتى در عصر حاضر اگر به اجازات مرحوم آيةالله العظمى مرعشى نجفى بنگريم ، مى بينيم كه سى اجازه از اجازات ايشان، از بزرگان اهل سنّت و يا شيوخ سابق الازهر مصر است، كه رسما به ايشان اجازه نقل حديث از صحاح اهل سنت را داده اند؛ همچنان كه بسيارى از علما و شيوخ يادشده، متقابلا اجازه نقل روايت از كتب حديثى شيعه را از ايشان دريافت نموده اند.33
و نيز شيخ طوسى، در كرخ بغداد، فقه اسلامى را ناظر بر جمع كلمه تدريس مى كرد؛ به طورى كه فقهاى شافعى در درس وى شركت مى كردند؛ و يا شيخ زين الدين مشهور به شهيد ثانى كه «شرح لمعه» او از كتب عمده درسى حوزه هاى شيعه است، هم نزد اساتيد شيعه و هم نزد اساتيد اهل سنّت درس خوانده، در شمار كبار مدرّسان مدرسه نوريه بعلبك برگزيده مى شود و پنج سال در اين مدرسه با قدرت تمام و علم گسترده به تدريس فقه مذاهب پنجگانه جعفرى ، حنفى ، شافعى، مالكى و حنبلى، مى پردازد.34
نتيجه گيرى كلّى
برخلاف آنچه برخى مى پندارند ، اساس عمل به حديث، شيعه يا سنّى بودن راوى آن نيست؛ بلكه اساس آن، از نظر بزرگان و محدّثان بزرگ شيعه و سنّى، راستگو بودن راوى است. و از اين رو، در كتب شيعه، احاديث بسيارى را مى بينيم كه از اهل سنّت نقل شده است. همچنانكه در كتب اهل سنت و صحاح سته تسنن، بيش از صد راوى شيعه مى بينيم. بدين ترتيب شخص مجتهد و محقق، بايد در تحقيقات خود تمامى كتب حديثى شيعه و سنى را مورد توجه قراردهد؛ چنانكه امام خمينى رضوان الله تعالى عليه در بحث «اجتهاد و تقليد» خود، فحص از فتاوى و اخبار اهل سنّت را يكى از شرايط اجتهاد دانسته مى فرمايند كه چه بسا در فهم احكام به مجتهد كمك مى كند.35
و از سوى اهل سنّت، كميسيون عمومى قرآن و حديث مصر ، اقدام به جمع آورى احاديث موثق شيعه كرد، تا احاديثى كه از طريق اهل بيت رسيده است و احاديث مورد اتفاق شيعه و سنّى، در يك جا جمع شود، و در تاريخ 13رجب سال1385، از دارالتقريب دعوت نمود تا براى تهيه و اجراى آن، اقدامات لازم را به عمل آورند.36
خوشبختانه اين كار در ايران آغاز گشته و تاكنون در چند بخش، روايات مورد اتفاق شيعه و سنّى جمع آورى و منتشر شده است.37
پي نوشت :
27 . رجوع شود به؛ المراجعات، چاپ پنجم، ص77ـ144
28 . تفصيل هريك از اين صد راوى شيعه را در كتاب «المراجعات» از صفحه 73تا140 مطالعه فرماييد.
29 . المراجعات، ص77
30 . المراجعات، ص82
31 . عدةالاصول، شيخ طوسى، ج1، ص379؛ الفوائد الرجالية، كجورى، ص72؛ تفسير «الصافى»، فيض كاشانى، مقدمه.
32 . عدةالاصول، شيخ طوسى، ج1، ص380
33 . رجوع شود به كتاب «الاجازة الكبيرة»، آيةالله العظمى مرعشى نجفى، چاپ 1414ق، قم، ص249ـ296
34 . مقدمه كتاب «مسكن الفواد عند فقد الأحبّة والاولاد»، شيخ زين الدين شهيد ثانى (911ـ965ق) تحقيق و نشر مؤسسه آل البيت، قم، 1407ق، ص9ـ10
35 . الرسائل، امام خمينى، ج2، ص99
36 . رجوع شود به كتاب «همبستگى مذاهب اسلامى»، ترجمه نويسنده، ص327و328
37 . رجوع شود به مجلدات مجله «التوحيد»، از انتشارات سازمان تبليغات اسلامى ـ تهران.
منبع: www.hadith.net
/س