ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص) (2)
وأما قوله مثل أهل بیتی مثل سفینه نوح فهذا لا یعرف له إسناد لا صحیح ولا هو فی شیء من کتب الحدیث التی یعتمد علیها فإن کان قد رواه مثل من یروی أمثاله من حطاب
ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص) (2)
انکار حدیث سفینه :
یکی از روایتهای معروفی که در حق اهل بیت طاهرین علیهم السلام وارد شده و در کتابهای شیعه و سنی یافت میشود ، حدیث سفینه است ؛ ولی ابن تیمیه و همفکران وی سعی میکنند آن را انکار کنند . وی در منهاج السنه مینویسد :
وأما قوله مثل أهل بیتی مثل سفینه نوح فهذا لا یعرف له إسناد لا صحیح ولا هو فی شیء من کتب الحدیث التی یعتمد علیها فإن کان قد رواه مثل من یروی أمثاله من حطاب اللیل الذین یروون الموضوعات فهذا ما یزیده وهنا. منهاج السنّه ، ج۷ ، ص ۳۹۵ .
و اما کلام رسول خدا (که فرمودند) : مثال اهل بیت من مانند کشتی نوح است ، من برای این روایت سندی صحیح نمی شناسیم و در هیچ یک از کتاب های روایی که بر آن تکیه می شود ، نیامده است ؛ هر کسی که این روایت را نقل کرده ؛ همانند دیگران که چنین روایت های را نقل کردهاند ، از کسانی هستند که نیمه های شب هیزم جمع می کنند ( کنایه از دروغگویی) – نقل آنها به سستی این روایت می افزاید . ( نه اینکه آن روایت را سند دار کند )
در حالی که بسیاری از روات حدیث آن را نقل کردهاند ؛ از جمله : ۱. أمیر المؤمنین ؛ ۲. أبو ذر ؛ ۳. عبدالله بن عباس ؛ ۴. أبو سعید خدری ؛ ۵. أبو الطفیل ؛ ۶. أنس بن مالک ؛ ۷. عبدالله بن الزبیر ؛ ۸ . سلمه بن الأکوع و …
و بسیاری از علمای اهل سنت در کتابهای معتبرشان این روایت را نقل کردهاند : از جمله : ۱. أحمد بن حنبل ؛ ۲. بزّار ؛ ۳ . أبو یعلى ؛ ۴. ابن جریر طبری ؛ ۵ . نسائی ؛ ۶. طبرانی ؛ ۷ . دارقطنی ؛ ۸ . حاکم نیشابوری ؛ ۹ . ابن مردویه ؛ ۱۰. أبو نعیم إصفهانی ؛ ۱۱. خطیب بغدادی ؛ ۱۲ أبو مظفّر سمعانی ؛ ۱۳. ابن اثیر ؛ ۱۴ . محب الطبری ؛ ۱۵ . ذهبی ؛ ۱۶ . ابن حجر عسقلانی ؛ ۱۷ . سخاوی ؛ ۱۸ . سیوطی ؛ ۱۹ . ابن حجر مکّی ؛ ۲۰ . متقی هندی ؛ ۲۱ . شیخ علی قاری ؛ ۲۲ . منّاوی و …
اگر به قول ابن تیمیه این افراد «حطاب اللیل = هیزم کشان شب» هستند ، ما نیز این سخن را قبول داشته و با جان و دل پذیرا هستیم .
۳ . توهین به امیر مؤمنان (علیه السلام) :
ابن حجر عسقلانی ، بزرگترین عالم اهل سنت در علم حدیث و رجال که از او با عنوان « حافظ » ( بالاترین درجه در علم رجال اهل سنت ) یاد میشود در کتاب معروف لسان المیزان که از معتبرترین کتابهای رجالی اهل سنت است ، مینویسد :
وکم من مبالغه لتوهین کلام الرافضی أدّته أحیاناً إلى تنقیص علیّ رضی اللّه عنه . لسان المیزان ، ج ۶ ، ص۳۱۹.
ابن تیمیّه ، در پاسخ به علاّمه حلّى به قدرى زیاده روى کرده که منجرّ به تنقیص مقام على بن ابى طالب (علیه السلام) گردیده است .
وی جسارت به امیر مؤمنان (علیه السلام) تا جایى رسانده که بنا به نقل ابن حجر عسقلانی در کتاب معتبر الدرر الکامنه فی أعیان المائه الثامنه ، ج ۱ ، ص۱۵۵ مى گوید :
وقال ابن تیمیّه فی حقّ علیّ: أخطأ فی سبعه عشر شیئاً، ثمّ خالف فیها نصّ الکتاب …
على (نستجیر باللّه) در ۱۷ مورد دچار اشتباه شده و با نص قرآن مخالفت نموده است .
و همچنین ابن حجر مى نویسد :
وافترق الناس فیه شیعاً ، فمنهم من نسبه إلى التجسیم ، لما ذکر فی العقیده الحمویّه والواسطیّه وغیرهما من ذلک کقوله : “إنّ الید والقدم والساق والوجه صفات حقیقیهّ للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته
بزرگان اهل سنت نسبت به « ابن تیمیّه » نظریّه هاى مختلفى دارند : بعضى معتقدند که وى قائل به تجسیم است به خاطر آنچه که در کتاب « العقیده الحمویّه » براى خداوند تعالى ؛ دست ، قدم ، ساق پا و صورت ، تصور کرده است .
تا جایی که میگوید :
ومنهم من ینسبه إلى الزندقه ، لقوله : النبیّ ( صلّى اللّه علیه وسلّم ) لا یستغاث به ، وأنّ فی ذلک تنقیصاً ومنعاً من تعظیم النبیّ ( صلّى اللّه علیه وسلّم ) .
و بعضى به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که خود تنقیص مقام نبوت ، و مخالفت با عظمت حضرت ، به حساب مى آید ، وى را زندیق و بی دین مى دانند .
و در ادامه مینویسد :
ومنهم من ینسبه إلى النفاق، لقوله فی علیّ ما تقدّم – أی أنّه أخطأ فی سبعه عشر شیئاً – ولقوله: إنّه – أی علیّ – کان مخذولاً حیثما توجّه ، وأنّه حاول الخلافه مراراً فلم ینلها ، وإنّما قاتل للرئاسه لا للدیانه ، ولقوله: إنّه کان یحبّ الرئاسه، ولقوله: أسلم أبو بکر شیخاً یدری ما یقول، وعلیّ أسلم صبیّاً ، والصبیّ لا یصحّ إسلامه ، وبکلامه فی قصّه خطبه بنت أبی جهل … فإنّه شنع فی ذلک ، فألزموه بالنفاق ، لقوله صلّى اللّه علیه وسلّم : ولا یبغضک إلاّ منافق .
و بعضى بخاطر سخنان زشتى که در باره امیر مؤمنان (علیه السلام) بیان داشته وى را منافق دانسته اند .
چون وى گفته است : على بن أبی طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش کرد ؛ ولى کسى او را یارى نکرد ، جنگ هاى او براى دیانت خواهى نبود ؛ بلکه براى ریاست طلبى بود ، اسلام ابوبکر ، از اسلام على که در دوران طفولیت صورت گرفته با ارزشتر است و همچنین خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بود .
تمامى این سخنان « ابن تیمیّه » نشانه نفاق او است ؛ چون پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) به على (علیه السلام) فرموده است : جز منافق کسى تو را دشمن نمى دارد .
این سخن یک عالم شیعی نیست ؛ بلکه سخن ابن حجر عسقلانی است که خود در مخالفت با مذهب شیعه تعصب خاصی دارد .
و باز در کتاب منهاج السنه که به قول علامه امینی رحمه الله علیه باید نام او را «منهاج البدعه» نهاد مینویسد :
وقد جمع الشافعیّ ومحمّد بن نصر المَرْوَزی کتاباً کبیراً فیما لم یأخذ به المسلمون من قول علیّ ؛ لکون قول غیره من الصحابه أتبع للکتاب والسنّه .
شافعى و مَرْوَزى کتاب بزرگى نوشته و در آن تمام مواردى را که مسلمانان به گفتار على عمل ننموده اند جمع کرده اند ؛ چون گفتار صحابه به قرآن و سنت نزدیکتر بوده است .
همان علی (علیه السلام) که از نخستین لحظه زندگی تا آخرین لحظات نفسهای پیامبر با آن حضرت بوده است ، همان علی (علیه السلام) که گاهی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم او را قرین حق معرفی کرده و میفرماید:
علی مع الحق والحق مع علی
علی با حق است و حق با علی است .
این روایت را بسیاری از بزرگان اهل سنت نقل و تصحیح کردهاند ؛ از جمله : هیثمی در مجمع الزوائد ، ج ۷ ، ص۲۳۵ و بعد از نقل حدیث می گوید : «رواه أبو یعلى ورجاله ثقات » و حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین ، ج۳ ، ص۱۲۴ و میگوید : « هذا حدیث صحیح على شرط مسلم ولم یخرجاه » و تاریخ بغداد ، ج۱۴ ، ص۳۲۲ و ابن قتیبه دینوری ، در الإمامه والسیاسه ، ج ۱ ، ص۹۸ و فخررازی در تفسیر کبیر ، ج ۱ ، ص۲۰۵ و المحصول ، ج۶ ، ص۱۳۴ و …
و گاهی قرین قرآن قرار داده و میفرماید :
علی مع القران مع والقرآن مع علی لن یتفرقا حتى یردا على الحوض .
علی با قرآن است و قرآن با علی است و از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض نزد من آیند.
این روایت را حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین نقل کرده و میگوید :
هذا حدیث صحیح الاسناد وأبو سعید التیمی هو عقیصاء ثقه مأمون ولم یخرجاه .
المستدرک – الحاکم النیسابوری – ج ۳ – ص ۱۲۴ و الجامع الصغیر – جلال الدین السیوطی – ج ۲ – ص ۱۷۷ .
این روایت دارای سند صحیحی است و ابو سعید تیمی ، نام او عقیصاء است و مورد اطمینان ؛ اما این روایت را (بخاری و مسلم در صحاحشان ) نیاورده اند .
آیا چنین شخصی میتواند گفتارش کم ارزشتر از گفتار کسانی باشد که که بیش از دو سوم عمرشان را در شرک ، بت پرستی ، قمار ، شراب ، غناء و … گذراندهاند ؟!
سخن زشتی از ابن تیمیه در باره امیر المؤمنین (علیه السلام) :
أمّا أهل السنه فأصلهم مستقیم مطرد فی هذا الباب وأما أنتم فمتناقضون وذلک أن النواصب من الخوارج وغیرهم الذین یکفرون علیا أو یفسقونه أو یشکون فی عدالته من المعتزله والمروانیه وغیرهم لو قالوا لکم ما الدلیل على إیمان على وإمامته وعدله لم یکن لکم حجه .
راه و روش اهل سنت راه درست و مستقیم در این باب است (اکثر فرقه ها نظر ایشان را قبول دارند) ؛ اما شما (شیعه) پس باهم تناقض دارید ؛ و دلیل آن این است که خوارج و غیر ایشان از کسانی که علی را کافر می دانند یا فاسق می دانند ، یا معتزلی ها و مروانی ها که در عدالت او شک می کنند ، و غیر ایشان ، اگر به شما بگویند که دلیل بر ایمان علی و امام بودن او و عدالت او چیست ، دلیلی نخواهید داشت .
این سخن وی ، دشمنی آشکاری است با کسی خداوند به نص صریح قرآن او را «مؤمن» خطاب کرده و حتی او را «ولی» و سر پرست مردم معرفی کرده است . خداوند در سوره مائده آیه ۵۵ میفرماید :
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَ هُمْ رَاکِعُون . المائده / ۵۵
ولىّ شما ، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند : همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند .
این آیه به اعتراف بسیاری از علمای اهل سنت در حق امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده است . قاضی عضد الدین الإیجی ، متوفای ۷۵۶ هـ در این باره میگوید : وأجمع أئمّه التفسیر أنّ المراد علی .
المواقف فی علم الکلام ، ص ۴۰۵ .
تمامی مفسرین اجماع دارند که این آیه در باره امام علی علیه السلام نازل شده است .
و سعد الدین تفتازانی نیز تصریح میکند :
نزلت باتّفاق المفسّرین فی علی بن أبی طالب ، رضی اللّه عنه ، حین أعطى خاتمه وهو راکع فی صلاته . شرح المقاصد فی علم الکلام ، ج ۵ ، ص۲۷۰ .
[این آیه] به اتفاق مفسران در باره علی بن أبی طالب (علیه السلام) هنگامی که در حال رکوع انگشترش را به فقیر نیازمند بخشید نازل شده است .
و نیز علاء الدین علی بن محمد حنفی ، معروف به قوشجی در این باره میگوید :
إنّها نزلت باتفاق المفسّرین فی حق علی بن أبی طالب حین أعطى السائل خاتمه وهو راکع فی صلاته . شرح تجرید الاعتقاد ، ص ۳۶۸ .
این آیه ، به اتفاق مفسران در حق علی بن أبی طالب (علیه السلام) نازل شده است . وآن هنگامی بودکه به سائل انگشتری اش را بخشید در حالی که در رکوع نماز بود .
و آلوسی نیز میگوید : غالب الأخباریّین على أنّ هذه الآیه نزلت فی علی کرّم اللّه وجهه .
غالب اخباری ها بر این عقیدهاند که این آیه در حق علی (علیه السلام) نازل شده است .
روح المعانی ، ج ۶ ، ص۱۶۸ .
حال این که آیا از آن ولایت و خلافت بلافصل بعد از پیامبر ثابت میشود یا نه ، بحث دیگری است و در جای خود ثابت شده است ؛ ولی حد اقل ایمان امیر المؤمنین علیه السلام را ثابت میکند .
آیا ابن تیمیه ، این آیه را ندیدهاند و یا دشمنی با امیر المؤمنین و حسادت به فضائل آن حضرت آنها را وادار کرده است که اینگونه سخن بگویند ؟
حد اقل امیر المؤمنین علیه السلام جزء صحابه که بوده است و شما نه تنها همه صحابه را مؤمن ؛ بلکه همه آنها را بلا استثناء عادل میدانید . آیا امیر المؤمنین جزء صحابه نیست ، یا تمامی صحابه عادل نبوده و دلیلی بر ایمان و عدالت آنها وجود ندارد ؟
نزول آیه حرمت شراب در حق امیرالمؤمنین :
وقد انزل الله تعالى فی علی :” یا ایها الذین ءامنوا لا تقربوا الصلاه وانتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون” لما صلى فقرأ وخلط “. منهاج السنه ، ج ۴ ، ص۶۵ .
و خداوند متعال در مورد علی نازل کرده است که :”ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید” ؛ زیرا هنگامی که نماز خواند ، در نماز خود اشتباه کرد !!!
در حالی که به اتفاق شیعه و سنی این آیه و دیگر آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است ، از آن جایی که طرف ما وهابیها هستند ، ما فقط به چند روایت از کتاب خودشان بسنده میکنیم و از نقل روایت از کتابهای شیعه خودداری میکنیم .
زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، ج۲۰ ، ص۱۹۱ با تجلیل فراوان از او یاد کرده و لقب علامه را به وی میدهد ، در کتاب ربیع الأبرار مینویسد :
أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک ، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاه فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاه وأنتم سکارى ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث .
وکائن بالقلیب قلیب بدر … فبلغ ذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما یرید الشیطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا .
ربیع الأبرار ، زمخشری ، ج۱ ، ص۳۹۸ ، طبق برنامه المکتبه الشامله الکبری ، الإصدار الثانی و با کمی تغییر در تاریخ المدنیه ، ابن شبه ، ج۳ ، ص۸۶۳ طبق برنامه المکتبه الشامله الکبری ، الإْصدار الثانی .
این دو کتاب را میتوانید در این سایت اینترنتی نیز پیدا کنید :
http://www.alwarraq.com
خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد . اولین آن : “از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند”؛ پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند ؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت ؛ پس آیه نازل شد که :” ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید” ؛ باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که : کسانیکه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر…!!!
خبر به رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسید ؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند ، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند . پس عمر گفت : پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ پس خداوند آیه نازل فرمود که :” به درستی که شیطان می خواهد …” تا آنجا که فرموده است ” آیا شما دست بر می دارید ( از شراب خوردن) ؟” پس عمر گفت :دست برداشتیم .
البته عمر بن الخطاب ، در این جا گفت « انتهینا = دست برداشتم» ؛ اما این که واقعاً هم دست از شراب خوردن کشیده باشد ، مشخص نیست ؛ چرا که به اعتراف خود علمای اهل سنت تا بعدها نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشته است ، ترک نکرده است . مالک بن أنس ، امام مالکیها در کتاب الموطأ که به اعتقاد برخی از علمای اهل سنت جزء صحاح سته به حساب میآید ، مینویسد :
عن عبد الرحمن بن القاسم ، أن أسلم مولى عمر بن الخطاب أخبره ، أنه زار عبد الله بن عیاش المخزومی فرأى عنده نبیذا وهو بطریق مکه . فقال له أسلم : إن هذا الشراب یحبه عمر بن الخطاب . فحمل عبد الله بن عیاش قدحا عظیما . فجاء به إلى عمر بن الخطاب فوضعه فی یدیه . فقربه عمر إلى فیه ثم رفع رأسه . فقال عمر : إن هذا لشراب طیب . فشرب منه .
از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید ؛ در حالی که او در راه مکه بود ، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد . عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : این شرابی نیکو است ؛ پس از آن نوشید .
و نبیذ را اهل لغت ، این گونه معنا کردهاند :
وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویترکه حتى یفور [ ویهدر ] فیصیر مسکرا . تاج العروس ، ج۵ ، ص۵۰۰ ، ماده نبذ .
به آن نبیذ گفته می شود ، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد . و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود ؛ که در این صورت مست کننده میشود .
و محیی الدین نووی در کتاب المجموع مینویسد :
[ واما الخمر فهی نجسه لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شده مطربه فکان نجسا کالخمر ] . المجموع – محیى الدین النووی – ج ۲ – ص ۵۶۳ .
اما شراب نجس است ؛ زیرا خداوند عز و جل فرموده است : ” شراب و قمار و بت ها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند” و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر ( ترک آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است ؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد ؛ از این رو ، مانند شراب نجس است .
جالب است که جناب عمر ، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمیداشت ؛ تا جایی که در هنگام مرگ نیز درخواست کرد که برایش شراب بیاورند . ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر الطبقات الکبری مینویسد :
عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربه فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .
الطبقات الکبرى – محمد بن سعد – ج ۳ – ص ۳۵۴ و تاریخ مدینه دمشق – ابن عساکر – ج ۴۴ – ص ۴۳۰ و با کمی تفاوت در : السنن الکبرى – البیهقی – ج ۳ – ص ۱۱۳ و فتح الباری – ابن حجر – ج ۷ – ص ۵۲ و المصنف – ابن أبی شیبه الکوفی – ج ۵ – ص ۴۸۸ و الاستیعاب – ابن عبد البر – ج ۳ – ص ۱۱۵۴ و دهها مصدر دیگر از مصادر معتبر اهل سنت .
از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت : نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .
انکار موقعیت علمی امیر المؤمنین علیه السلام :
ابن تیمیه ، در بسیاری از موارد تلاش خود را میکند که موقعیت علمی امیر المؤمنین علیه السلام را زیر سؤال برده و از آن طرف موقعیت علمی دیگرانی همچون ابوبکر و عثمان را بالا ببرد .
وی مینویسد : والمعروف أنّ علیّاً أخذ العلم عن أبی بکر . منهاج السنّه ، ج ۵ ، ص۵۱۳ .
آن چه مشهور است على ، علم را از ابوبکر فرا گرفته است .
همان ابوبکری که بعد از سالها هنوز معنای «فاکهه وأبّا » را که هر عرب بیابانگردی میدانست ، نفهمیده بود .
وأخرج أبو عبید فی فضائله وعبد بن حمید عن إبراهیم التیمی قال سئل أبو بکر الصدیق رضی الله عنه عن قوله « وأبا» فقال أی سماء تظلنی وأی أرض تقلنی إذا قلت فی کتاب الله مالا أعلم . الدر المنثور – جلال الدین السیوطی – ج ۶ – ص ۳۱۷ .
از ابو بکر معنى آیه شریفه «وَأَبًّا» را پرسیدند ( نتوانست پاسخ دهد و از معنى کلمه أبّ بىخبر بود) گفت : کدام آسمان بر سر من سایه افکند یا کدام زمین مرا بر روى خود جای دهد ، اگر آنچه را که از کتاب خدا نمىدانم بگویم .
ما به اختصار در این جا به چند مورد از دلایلی که اعلمیت امیر المؤمنین علیه السلام را ثابت میکند اشاره میکنیم و دوستان عزیزی را که خواستار مطالب بیشتری هستند به کتابهای مفصل ارجاع میدهیم
۱. بسیاری از علمای اهل سنت نقل کردهاند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود :
أنا مدینه العلم وعلی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه .
المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج ۱۱ ، ص ۵۵ و أسد الغابه ، ابن أثیر ، ج ۴ ، ص۲۲ و تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج ۳ ، ص۱۸۱و الجامع الصغیر ، السیوطی ، ج ۱ ، ص۴۱۵ و ج۳ ، ص۶۰.
من شهر علم هستم و علی در آن است ؛ پس هرکس که علم می خواهد ، باید از در آن وارد شود .
حاکم نیشابوری در المستدرک ، ج ۳ ، ص۱۲۷ـ۱۲۶ این روایت را با چندین طریق نقل و آن را تصحیح میکند و همچنین متقی هندی در کنز العمال ، ج ۱۳ ، ص۱۴۹ نقل و به صحت آن اعتراف میکند .
۲ . علی علیه السلام تنها کسی است که ادعا میکند « سلونی قبل أن تفقدونی » ، نه کسی قبل از ایشان این ادعا را کرده و نه بعد از او چنین جرأتی در کسی یافت میشود ؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت نوشتهاند :
لم یکن أحد من الصحابه یقول (سلونی) إلاّ علیّ بن أبی طالب .
المستدرک ، الحاکم ، ج۳ ، ص۱۲۲ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج۴۲ ، ص ۳۸۷ و المناقب ، خوارزمی ، ص ۳۲۹ و فضائل الصحابه ، أحمد بن حنبل ، ج۲ ، ص۶۴۶، و أسد الغابه ، ابن أثیر ، ج۴ ، ص۲۲ و تهذیب الأسماء واللغات ، النووی ، ج۱ ، ص۳۱۷ و المناقب للخوارزمی ، ص ۹۰.
هیچ یک از صحابه نمی گفت که (هر چه میخواهید) از من بپرسید مگر علی بن ابی طالب (اشاره به روایت امیر مومنان که می فرمودند از من هرچه می خواهید بپرسید قبل از اینکه من را از دست بدهید)
۳ . از ابن عباس نقل شده که وی میگفت :
والله لقد أعطى على ابن أبی طالب تسعه أعشار العلم وأیم الله لقد شارککم فی العشر العاشر .
الاستیعاب – ابن عبد البر – ج ۳ – ص ۱۱۰۴ و أسد الغابه – ابن الأثیر – ج ۴ – ص ۲۲ و سبل الهدى والرشاد – الصالحی الشامی – ج ۱۱ – ص ۲۸۹ و ینابیع الموده لذوی القربى – القندوزی – ج ۱ – ص ۲۱۳ و تفسیر الثعالبی ، ج ، ص۵۲ و تهذیب الأسماء واللغات ، ج۱ ، ص۳۱۷ .
قسم به خدا به علی بن ابی طالب نُه دهم علم داده شده بود و قسم به خداوند که او در یک دهم باقی با شما شریک است .
۴ . بخاری در تاریخ کبیر می نویسد :
سمعت عطاء : قالت عائشه : علی اعلم الناس بالسنه . التاریخ الکبیر – البخاری – ج ۲ – ص ۲۵۵ و ج ۳ – ص ۲۲۸ و تاریخ مدینه دمشق – ابن عساکر – ج ۴۲ – ص ۴۰۸ و … .
از عطاء شنیدم که عایشه گفت : علی دانا ترین مردم به سنت است .
ادامه دارد …
/س