نماز و تعادل ناقل های عصبی (۱)
در این میان ناقل های عصبی(نوروترانسمیترها)، مواد شیمیایی بسیار ریزی هستند که در هر لحظه ای از حیات انسان، دچار میلیاردها تغییر شگرف می شوند و ارتباط
نماز و تعادل ناقل های عصبی (۱)
در این میان ناقل های عصبی(نوروترانسمیترها)، مواد شیمیایی بسیار ریزی هستند که در هر لحظه ای از حیات انسان، دچار میلیاردها تغییر شگرف می شوند و ارتباط اجزای دستگاه عصبی را با یکدیگر و با سراسر بدن، فراهم می کنند.
با پیشرفت علم در دهه های اخیر روشن شده است که تمام فرآیندهای جسمی و روانی بشر در ارتباط نزدیک با تغییرات این ناقل های عصبی است؛ به عنوان مثال، افزایش برخی ناقل های عصبی در سیستم اعصاب، از جمله یک ناقل عصبی به نام “دوپامین” منجر به ایجاد شادی در انسان می شود و از طرفی، کاهش “دوپامین” منجر به ایجاد افسردگی در فرد خواهد شد. لذا اگر میزان “دوپامین” خیلی افزایش یا کاهش یابد، حالت های بیمار گونه روانی را در انسان به وجود می آورد؛ از جمله “سرخوشی بیمار گونه(مانیک یا شیدایی)” و یا “افسردگی شدید”، که هر دوی این اختلالات نیازمند بستری شدن در بیمارستان و مراقبت کامل هستند.
به این ترتیب ناقل های عصبی، نه فقط نقش تعیین کننده و بسیار موثر در بروز بیماری های جسمی و روانی ایفا می کنند، بلکه عامل اصلی تغییر حالات معمولی انسان نیز هستند و بر همه اعمال و افکار او، در طول زندگی اثر می گذارند. حتی خواهیم گفت، انسان تحت تاثیر همین ناقل های عصبی، اعمال نیک انجام می دهد و یا برعکس، به گناه آلوده می شود.
به همین دلیل، بررسی و مطالعه ناقل های عصبی از سال ۱۹۶۰ به بعد، اصلی ترین تحقیقات روانپزشکی جهان را تشکیل می دهد، زیرا اگر این بررسی به نتیجه برسد، بشر قادر خواهد بود همه ناراحتی های روحی و روانی و حتی انحرافات خود را، به وسیله مواد شیمیایی(مثلا با دارو) درمان نماید!
پیشرفت های بشر در این زمینه باعث شده که در حال حاضر، غربی ها برای بسیاری از مشکلات روحی(مثل افسردگی)، داروهای شیمیایی پیشنهاد نمایند و در جستجوی مواد شیمیایی دیگری برای درمان مشکلاتی مثل خودخواهی، دروغگویی، حسادت و .. باشند!
تحقیق پیرامون این مسئله از چندین جهت حائز اهمیت است، از جمله این که:
الف) با این دیدگاه جدید “انسان بد”، جای خود را به “انسان بیمار” می دهد چرا که هر بدی را می توان، نوعی بیماری به حساب آورد؛ مثلا شخص دروغگو، آدم بدی نیست، بلکه مبتلا به بیماری دروغگویی است، یا شخص حسود دچار بیماری حسادت، شخص خسیس، دچار بیماری خست و .. می باشند.
ب) غربی های ماده گرا با سوء استفاده از این بررسی ها(پیرامون ناقل های عصبی) به خود اجازه دادند که پدیده “روح” را به عنوان افسانه ای قدیمی و خرافی، به فراموشی محض بسپارند، زیرا معتقدند برای هر آن چه که به عنوان “فرآیند روحی” در طول تاریخ بشر معرفی شده است(مثلا حتی حس معنویت جویی)، می توان توجیهی در جسم و به ویژه در سلسله اعصاب پیدا کرد.
در راستای همین طرز تفکر بود که عده ای از پزشکان روسی، به خاطر عقاید مارکسیستی و ماتریالیستی حاکم بر کشورشان، در صدد پیدا کردن مناطقی در مغز انسان برآمدند که با از کار انداختن آن مناطق، حس خدا جویی را، حتی در بزرگان دینی، به کلی از بین ببرند!
ج) چنان چه تمامی ۱۰۰ میلیارد سلول دستگاه اعصاب و ناقل های عصبی و روابط آن ها با سایر مناطق بدن، به خوبی برای دانش بشر شناخته شوند، می توان به وسیله ایجاد تغییر در ناقل های عصبی، مثلا با دارو، همه انسان ها را به مفهوم “انسان سالم” نزدیک کرد و انسان سالم را کسی دانست که “تعادل ناقل های عصبی” در بدن او، به بهترین نحو برقرار باشد و این شخص کسی است که نه تنها از لحاظ جسمی، بلکه از لحاظ روانی، اجتماعی و .. نیز کاملا سالم است و همه ضروریات لازم برای پیشرفت خود را داراست.
اما تحقق رویای “انسان سالم” تا زمانی که مواد تغییر دهنده ناقل های عصبی به نحو مطلوب، کشف و تولید نشده اند به تعویق می افتد، چرا که عظمت خارق العاده دستگاه عصبی انسان، برآورده شدن این آرزو را در آینده ای دور ترسیم می کند.
اما باید دید، دین مبین اسلام که ما معتقدیم، انتهای راهی است که علم بشر می پیماید، در این مورد چگونه دیدگاهی دارد و آیا اساسا این اکتشاف علمی بزرگ بشر را تایید می کند، یا خیر؟
پاسخ مثبت است، چرا که( کلما حکم به العقل حکم به الشرع )، یعنی هر آن چه که علم، به طور مسلم بدان می رسد، قطعا و به طور یقین، نه تنها مورد تایید دین است، بلکه دین، قرن ها قبل و در زمان تکمیل خود، یعنی ظهور اسلام از آن مسأله علمی اطلاع داده است.
منبع:http://www.sibtayn.com
/خ