خانه » همه » مذهبی » وهّابیّت و خداشناسى

وهّابیّت و خداشناسى

وهّابیّت و خداشناسى

یکى از مسایلى که ابن تیمیّه بنیان گذار فکرى وهّابیّت، به نشر آن همّت گماشت اعتقاد به جسمانیت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانیّت مانند: قرار گرفتن بر روى کرسى، خندیدن، راه رفتن و مانند این‏ها براى حقّ تعالى بود.
ابن تیمیّه گفته است:

03bb13f4 0db5 4ef0 8d04 7a5719087c9c - وهّابیّت و خداشناسى
0001476 - وهّابیّت و خداشناسى
وهّابیّت و خداشناسى

یکى از مسایلى که ابن تیمیّه بنیان گذار فکرى وهّابیّت، به نشر آن همّت گماشت اعتقاد به جسمانیت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانیّت مانند: قرار گرفتن بر روى کرسى، خندیدن، راه رفتن و مانند این‏ها براى حقّ تعالى بود.
ابن تیمیّه گفته است:
ولیس فى کتاب اللّه ولا سنّه رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّه وأئمّتها أنّه لیس بجسم وأنّ صفاته لیست أجساما وأعراضا؟! فنفى المعانى الثابته بالشرع والعقل بنفى ألفاظ لم‏ینف معناها شرع ولا عقل، جهل وضلال(۱)؛ در کتاب خدا و سنّت رسول اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] و هم‏چنین در گفتار سلف امّت (صحابه) و پیشوایان دینى نیامده که خداوند جسم نیست و صفات او از جسمانیّت و عَرَض بودن منزّه است. انکار یک معنایى که شرع و عقل آن را نفى نکرده، یک نوع نادانى و گمراهى است.
او در ادامه مى‏گوید:
والکلام فی وصف اللّه بالجسم نفیا وإثباتا بدعه، لم یقل أحد من سلف الأمّه وأئمتها إنّ اللّه لیس بجسم، کما لم یقولوا إنّ اللّه جسم(۲)؛ نفى و اثبات جسمانیّت خداوند متعال بدعت است و کسى از بزرگان گذشته نگفته است که خداوند جسم نیست، همان‏گونه که گفته نشده او جسم است.
در جاى دیگر مى‏گوید:
فإسم المشبّهه لیس له ذکر بذمّ، فی الکتاب والسنّه ولاکلام أحد من الصحابه والتابعین(۳)؛ در قرآن و روایات، مذمتى از مشبهه به میان نیامده و سخنى هم از صحابه و تابعین در این باره نقل نشده است.

۲. هیئت عالى افتاى سعودى و جسمانیّت خداوند تعالى:

هیئت عالى افتاى سعودى در پاسخ به پرسش درباره جسمانیّت خداوند تعالى نوشته است:
ونظرا إلى أنّ التجسیم لم یرد فی النصوص نفیه ولا إثباته فلا یجوز للمسلم نفیه ولا إثباته؛ لأنّ الصفات توقیفیّه(۴)؛ با توجّه به این که درباره جسمانیّت خداوند نفیا و اثباتا در روایات گفت‏وگو نشده است، بنابراین، نباید سخنى گفته شود؛ چون صفات خداوند توقیفى(۵) است.

۳. خداى وهّابیّت مى‏خندد:

ابن تیمیّه در رساله عقیده الحمویّه مى‏نویسد: خداوند مى‏خندد و روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّى مى‏کند (۶).

۴. خداى وهّابیّت از عرش به زیر مى‏آید:

ابن تیمیّه مى‏گوید: خداوند هر شب هر گونه‏اى که بخواهد به آسمان دنیا فرود مى‏آید و مى‏گوید: آیا کسى هست که مرا بخواند تا اجابتش کنم و طالب مغفرتى هست که او را ببخشم … ؟ خدا این کار را تا طلوع فجر انجام مى‏دهد.
وى پس از نقل مطلب بالا مى‏نویسد:
فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ(۷)؛ هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند، بدعت‏گذار و گمراه است.
ابن بطوطه در سفرنامه خود مى‏نویسد:
ابن تیمیّه در مسجد جامع دمشق که من حضور داشتم، بر بالاى منبر گفت: إنّ اللّه ینزل إلى السماء الدنیا کنزولی هذا؛ خداوند به آسمان دنیا فرود مى‏آید، هم‏چنان که من از پلّه‏هاى این منبر فرود مى‏آیم، سپس یک پلّه پایین آمد.
ابن الزهراء، از فقهاى مالکى اعتراض کرد و اظهارات وى را به اطّلاع ملک ناصر رساند، وى دستور داد تا او را زندانى کردند و در زندان از دنیا رفت(۸).

۵. خداى وهّابیّت با چشم قابل رؤیت است:

ابن تیمیّه در کتاب منهاج السنّه که ردّى بر کتاب منهاج الکرامه علاّمه حلّى است، مى‏نویسد:
در این که خداوند در قیامت با چشم قابل رؤیت هست، گفتار سلف و پیشوایان امّت اسلامى و جمهور مسلمانان از مذاهب چهارگانه مى‏باشد و علماى حدیث، احادیث متواتر در این زمینه از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده‏اند(۹).

۶. خداى وهّابیّت نمى‏تواند همه جا باشد:

از هیئت عالى افتاى سعودى پرسیده شده: از نظر شرعى حکم کسى که معتقد است که خداوند همه‏جا وجود دارد چیست؟ و چگونه مى‏شود به او پاسخ داد؟ هیئت عالى پاسخ داده:
عقیده اهل سنّت این است که خداوند بالاى عرش قرار گرفته و در درون جهان نیست؛ بلکه خارج از این عالم مى‏باشد.
و دلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت مى‏گیرد، همان گونه که در قرآن نیز آمده است: «وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ …»(۱۰)؛ ما قرآن را به سوى تو به حقّ نازل نمودیم. تا آن جا که مى‏نویسند:
رسول گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] از کنیزى که مى‏خواست او را آزاد نماید، پرسید: خداوند کجاست؟ پاسخ داد: در آسمان‏هاست. حضرت پرسید: من چه کسى هستم؟ پاسخ داد: پیامبر خدا.
آن‏گاه حضرت به صاحب آن کنیز فرمود: او شخص باایمانى است و مى‏توانى وى را در راه خدا آزاد نمایى.
و هم‏چنین رسول اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] فرمود: من امین کسى هستم که در آسمان‏هاست و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطّلاع من مى‏رسد.
آن گاه هیئت عالى افتاى سعودى مى نویسد:
من اعتقد أنّ اللّه فی کلّ مکان فهو من الحلولیّه، ویردّ علیه بماتقدّم من الأدلّه على أنّ اللّه فى جهه العلوّ، وأنّه مستو على عرشه، بائن من خلقه، فإن انقاد لما دلّ علیه الکتاب والسنّه والإجماع، وإلاّ فهو کافر مرتدّ عن الإسلام؛ هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، باید به چنین فردى با دلیل ثابت کرد که خداوند بر بالاى عرش قرار دارد و خارج از جهان مى‏باشد و اگر نپذیرفت، او کافر و مرتدّ و خارج از اسلام است(۱۱).

۷. خداى وهّابیّت مى‏تواند بر روى پشه قرار گیرد:

ابن تیمیّه مى‏گوید:
ولو قد شاء لاستقرّ على ظهر بعوضه فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبیّته فکیف على عرش عظیم(۱۲)؛ اگر خداوند بخواهد با قدرت خویش مى‏تواند بر پشت یک پشه‏اى هم قرار گیرد، پس چگونه نتواند بر روى عرش استقرار بیابد؟

۸. خداى وهّابیّت نوجوان و مو فرفرى است:

ابو یعلى از ابن عبّاس نقل کرده که پیامبر گرامى [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] فرمود:
رأیت ربّی عزّ وجلّ، شابّ أمرد جعد قطط، علیه حلیه حمراء؛ خداوند را به صورت نوجوانى دیدم که هنوز موى صورتش در نیامده، سرش پرمو، پیچ پیچ (فرفرى) و داراى زیور و آلات سرخ بود.
ابو یعلى در کتاب دیگرش گفته:
ابوزرعه دمشقى این روایت را صحیح شمرده … و احمد بن حنبل گفته: هذا حدیث رواه الکبّر عن الکبّر، عن الصحابه عن النبی [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] ، فمن شک فى ذلک أو فی شى‏ء¨ منه فهو جهمیّ لا تقبل شهادته ولا یُسلّم علیه، ولا یُعاد فی مرضه(۱۳)؛ این حدیث را بزرگان از بزرگان از صحابه روایت کرده‏اند و هر کس در صحّت این روایت شک نماید او جهمى و شهادت او پذیرفته نیست، به او نباید سلام داد و به هنگام بیمارى از وى نباید عیادت کرد.

۹. خداى وهّابیّت مبتلا به درد چشم مى‏شود:

شهرستانى متوفّاى ۵۴۸، بعد از نقل خرافات مشبهه مى‏نویسد:
وزادوا فى الأخبار أکاذیب وضعوها ونسبوها إلى النبی ـ علیه الصلاه والسلام ـ وأکثرها مقتبسه من الیهود فإن التشبیه فیهم طباع حتّى قالوا: اشتکت عیناه فعادته الملائکه وبکى على طوفان نوح حتّى رمدت عیناه(۱۴)؛ مشبهه احادیث دروغین ساخته و به پیامبر اکرم، علیه الصلاه والسلام، نسبت داده‏اند و اکثر این روایات ساختگى برگرفته از یهود مى‏باشد، زیرا تشبیه، اساس آیین یهود است تا جایى که گفته‏اند: چشمان خداوند ـ تبارک وتعالى ـ به درد آمد و ملائکه به عیادت او رفتند و خداوند بر طوفان نوح که باعث نابودى انسان‏ها شد، به قدرى گریه کرد که چشمانش به درد آمد و تار گردید.

۱۰. خداى وهّابیّت با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مصافحه مى‏کند:

بنا به نقل شهرستانى، مشبهه از پبامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل مى‏کنند که فرمود:
لقینی ربّی فصافحنی وکافحنی ووضع یده بین کتفی حتّى وجدت برد أنامله(۱۵)؛ با خداوند ملاقات کردم و او با من مصافحه کرد و به من بوسه داد و دستش را میان شانه‏هایم نهاد و من سردى انگشتان خدا را احساس کردم.

۱۱. خداى وهّابیّت غیر از ریش و عورت، همه چیز دارد:

ابو بکر ابن عربى مى‏گوید:
فردى که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابویعلى (امام و پیشواى ابن تیمیّه) مى‏گوید: إذا ذکر اللّه تعالى وما ورد من هذه الظواهر فی صفاته، یقول: ألزمونی ماشئتم فإنّی ألتزمه، إلاّ اللحیه والعوره(۱۶)؛ نسبت به آن‏چه که در صفات حقّ گفته مى‏شود، از قول من نقل کنید و هر عضوى را جز ریش و عورت، ملتزم مى‏شوم.

۱۲. پیامبر وهّابیّت در کنار خداى آنان جلوس مى‏کند:

ابن قیّم شاگرد ابن تیمیّه مى‏نویسد:
إنّ اللّه یجلس على العرش، ویجلس بجنبه سیّدنا محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وهذا هو المقام المحمود(۱۷)؛ خداوند بر روى عرش مى‏نشیند و رسول اکرم [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ] نیز در کنار او جلوس مى‏کند و این همان مقام محمود و شایسته‏اى است که قرآن وعده داده است.

۱۳. خداى وهّابیّت چهار انگشت بزرگ‏تر از عرش است:

ابن عربى در تفسیر آیه شریفه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى(۱۸)» مى‏گوید:
«إنّه جالس علیه، متّصل به، وأنّه أکبر بأربع أصابع، إذ لایصحّ أن یکون أصغر منه، لأنّه العظیم، ولا یکون مثله لأنّه «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ »(۱۹) فهو أکبر من العرش بأربع أصابع؛ خداوند بر روى عرش مى‏نشیند و چهار انگشت از عرش بزرگ‏تر (پهن‏تر) مى‏باشد؛ زیرا خداوند عظیم است و نمى‏شود که با عرش یک‏سان باشد و از این روى، چهار انگشت از عرش بزرگ‏تر مى‏باشد(۲۰). طبرى در تفسیر خود در ذیل آیه شریفه «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ(۲۱)» از عبد اللّه بن خلیفه از رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده که فرمود: وإنّه لیقعد علیه فما یفضّل منه مقدار أربع أصابع، ثمّ قال بأصابعه(۲۲)؛ خداوند بر روى کرسى مى‏نشیند و از هر طرف به مقدار
چهار انگشت از کرسى پهن‏تر مى‏باشد، آن‏گاه حضرت فرمود: به مقدار چهار انگشت خداوند.
دیلمى از عبد اللّه عمر نقل کرده که مى‏گوید:
إنّ اللّه عزّ وجل ملأ عرشه یفضّل منه کما یدور العرش أربعه أصابع بأصابع الرحمن عزّوجل(۲۳)؛ خداوند، عرش خود را پُر مى‏کند به‏طورى که از هر طرف، چهار انگشت به اندازه انگشت خداوند، بیشتر مى‏آید.

۱۴. کرسى در اثر سنگینى خداى وهّابیّت ناله مى‏کند:

سیوطى با سندهاى مختلف از عمر نقل مى‏کند که گفت:
زنى خدمت رسول اکرم [صلى‏الله‏علیه‏و‏آله] رسید و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامى [صلى‏الله‏علیه‏و‏آله] خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: «إنّ کرسیّه وسع السماوات والأرض، وإنّ له أطیطا کأطیط الرحل الجدید إذا رکب من ثقله(۲۴)؛ کرسى خداوند، سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامى که خداوند بر روى کرسى قرار مى‏گیرد، در اثر سنگینى، از کرسى ناله‏اى همانند ناله شتر بچه خارج مى‏شود.
و هیثمى در کتاب مجمع الزوائد این روایت را صحیح دانسته است(۲۵).

۱۵. خداى وهّابیّت دوان دوان راه مى‏رود:

از هیأت عالى افتاى سعودى پرسیدند: «هل للّه صفه الهروله؟؛ آیا خداوند متصف به صفت هروله (دوان دوان رفتن) مى‏باشد؟» پاسخ دادند:
نعم! صفه الهروله على نحو ما جاء فی الحدیث القدسی الشریف على ما یلیق به قال تعالى: إذا تقرّب إلیّ العبد شبرا تقرّبت إلیه ذراعا، و إذا تقرّب إلیّ ذراعا تقرّبت منه باعا ، وإذا أتانی ماشیا أتیته هروله؛ رواه البخارى ومسلم(۲۶)؛ آرى، صفت هروله (دوان دوان رفتن) خدا در حدیث قدسى که بخارى و مسلم نقل کرده‏اند آمده که خداوند فرموده: اگر بنده‏اى یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع (نیم متر) به او نزدیک خواهم شد و اگر او یک ذراع به طرف من بیاید، من به قدر فاصله انگشتان دو دست که به صورت افقى باز شود (بیش از یک متر و نیم) به او نزدیک خواهم شد، اگر او قدم زنان به طرف من بیاید، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت.

پی نوشت:

(۱) التأسیس فى ردّ أساس التقدیس، ج ۱، ص ۱۰۱.
(۲) الفتاوى، ج ۵، ص ۱۹۲.
(۳) بیان تلبیس الجهمیّه فى تأسیس بدعهم الکلامیه، ج ۱، ص ۱۰۹.
(۴) فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء، ج ۳، ص ۲۲۷.
(۵) یعنى فقط آن‏چه را که در روایات و آیات آمده، مى‏شود به زبان آورد.
(۶) مجموعه الرسائل الکبرى، رساله یازدهم، ص ۴۵۱.
(۷) همان.
(۸) رحله ابن بطوطه، ص ۱۱۳.
(۹) «أمّا إثبات روءیه اللّه تعالى بالأبصار فی الآخره فهو قول سلف الأمّه وأئمّتها وجماهیر المسلمین من أهل المذاهب الأربعه وغیرها وقد تواترت فیه الأحادیث عن النبی [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم [ عند علماء الحدیث،» منهاج السنّه ج۳ ص۳۴۱.
(۱۰) مائده (۵) آیه ۴۸.
(۱۱) فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء، ج ۳، ص ۲۱۶ و ۲۱۸.
(۱۲) التأسیس فى ردّ أساس التقدیس، ج ۱، ص ۵۶۸ .
(۱۳) طبقات الحنابله، ج ۳، ص ۸۱، ح ۸۲ و أبو یعلى، إبطال التأویلات، ج ۱، ص ۱۴۱.
(۱۴) ملل ونحل، ج ۱، ص ۱۵۳.
(۱۵) الملل والنحل، ج ۱، ص ۱۰۰.
(۱۶) العواصم من القواصم، ص ۲۱۰؛ الطبعه الحدیثه، ج ۲، ص ۲۸۳ و دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه، ص ۹۵ و ۱۳۰ (حاشیه).
(۱۷) بدائع الفوائد، ج ۴، ص ۳۹.
(۱۸) طه (۲۰) آیه ۵.
(۱۹) شورى (۴۲) آیه ۱۱. «هیچ چیز همانند او نیست».
(۲۰) العواصم من القواصم، ص ۲۰۹.
(۲۱) بقره (۲) آیه ۲۵۵.
(۲۲) جامع البیان، ج ۳، ص ۱۶.
(۲۳) فردوس الأخبار، ج ۱، ص ۲۱۹.
(۲۴) قال السیوطی: وأخرج عبد بن حمید وابن أبی عاصم فی السنه والبزار وأبو یعلی وابن جریر وأبو الشیخ والطبرانی وابن مردویه والضیاء المقدسى فی المختاره عن عمر، «أنّ إمرأه أتت النبی [ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ] فقالت: أدع اللّه أن یدخلنی الجنّه، فعظمّ الرب تبارک وتعالى وقال : «إنّ کرسیّه وسع السماوات والأرض، وإنّ له أطیطا کأطیط الرحل الجدید إذا رکب من ثقله». درّ المنثور، ج ۱، ص ۳۲۸.
(۲۵) هیثمى مى‏گوید: «رواه البزار ورجاله رجال الصحیح». مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۸۳.
و در جاى دیگر مى‏گوید: «رواه أبو یعلى فى الکبیر ورجاله رجال الصحیح غیر عبد اللّه بن خلیفه الهمذانى وهو ثقه». مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۱۵۹.
(۲۶) فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث والإفتاء، ج ۳، ص ۱۹۶، فتواى شماره ۶۹۳۲.

منبع:موسسه جهانی سبطین

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد