طلسمات

خانه » همه » مذهبی » محاصره مکه توسط وهابیها

محاصره مکه توسط وهابیها

محاصره مکه توسط وهابیها

در سال ‏۱۲۱۹ وهابیها از هر طرف مکه را در محاصره گرفتند و ازهر طرف راهها را بستند و از رسیدن آذوقه مانع شدند، در آن سال‏گرانى، گرسنگى، علت‏بسته شدن راهها شدت گرفت و این وضع از اواخر ماه ذیحجه سال‏۱۲۱۹ شروع و تا ماه ذى القعده سال ۱۲۲۰ادامه داشت. قیمت اجناس و مواذ غذائى به دهها برابر

19410d6a 425c 4184 9538 dfeac336e0b7 - محاصره مکه توسط وهابیها
0001514 - محاصره مکه توسط وهابیها
محاصره مکه توسط وهابیها

نويسنده:داود الهامى

در سال ‏۱۲۱۹ وهابیها از هر طرف مکه را در محاصره گرفتند و ازهر طرف راهها را بستند و از رسیدن آذوقه مانع شدند، در آن سال‏گرانى، گرسنگى، علت‏بسته شدن راهها شدت گرفت و این وضع از اواخر ماه ذیحجه سال‏۱۲۱۹ شروع و تا ماه ذى القعده سال ۱۲۲۰ادامه داشت. قیمت اجناس و مواذ غذائى به دهها برابر رسید.
مردم مکه تمام دارائى خود را به نازلترین قیمت فروختند وآنگاه آذوقه در شهر تمام شد و مردم از هر راهى که ممکن بود، سد جوع مى‏کردند، حتى خون، پوست ‏حیوانات، گوشت گربه و سگ و هر حیوان دیگر را مى‏خوردند.
برخى از مردم به فرمانده سپاه وهابیها «مضایفى‏» نامه نوشتند و بعضى هم شبانه مخفیانه پیش او رفتند، شریف که از این جریان‏اطلاع یافت، عده‏اى را زندانى کرد و عده‏اى را اعدام نمود ولى‏بسیارى از اشراف از شدت ناراحتى به وهابیت گرویدند.
و بیشتر عربهاى اطراف مکه نیز با وهابیها بیعت کردند وهابیها از هر طرف راهها را بسته و مامورانى گذاشته بودند که نگذارندآذوقه و لوازم به مکه برده شود.
در این موقع عده‏اى از جنگجویان وهابى به فرماندهى «مضایفى‏» به سوى جده حرکت کردند و شهر جده را نیز به محاصره انداختند، آنان به خود نردبان و کلنگ همراه داشتند و نگهبانان برج وباروى شهر، وهابیها را به توپ و گلوله بستند و بسیارى راکشتند و مابقى را وادار به عقب‏نشینى کردند، سپس مضایفى‏ عقب‏نشینى کرد و راههاى جده، یمن، صحراى نعمان و قلعه مدره را به شدت بستند و هرکه را هم سر راه مى‏دیدند، اعم از زائر خانه‏خدا و غیره، مى‏کشتند یا اسیر مى‏کردند زیرا آنان مردم مسلمان‏ را کافر و مشرک مى‏دانستند و سپس به چهل تن از قبیله هذیل‏ ماموریت دادند که راه میان مکه و عیینه را بگیرند و راهزنى‏ کنند و راهها را ناامن سازند، آنها مانع از این شدند که مردم ‏از «تنعیم‏» محرم شوند و برخى را که به عمره مى‏آمدند، در راه‏ کشتند.
در اثر ناامن بودن راهها قیمت مواد غذائى آنقدر بالا رفت که‏ مردم قادر نبودند براى خود آذوقه تهیه نمایند و بالاخره قحطى و گرانى آنقدر شدید شد که بسیارى از مردم از گرسنگى مى‏مردند، جنازه مرده‏ها کوچه‏ها را پر کرده بود و در مکه جز اندکى‏ نماندند و حتى صف اول نماز جماعت در مسجدالحرام پر نمى‏شد وتمام مغازه‏ها و دکانها بسته شده بود.
در این شرائط یکى از علماى وهابى به نام عبدالرحمن بن نامى ‏نزد شریف آمد و با او پیشنهاد صلح کرد به این شرط که شریف به‏آنان اجازه زیارت خانه خدا را بدهد. آنها پس از زیارت به ‏سرزمین خود برگردند و همه مردم مکه و اطراف آن تحت‏حکومت ‏وهابیها باشند منتها حکومت ‏شهر مکه به دست‏ شریف باشد و تعهد کردند که با مردم مکه به مهربانى رفتار کنند و بنا را بر این‏ گذاشتند که سعود را از جریان باخبر سازند و به انتظار پاسخ‏ بنشینند.
وهابیها پس از این قرارداد وارد مکه شدند و در مراسم حج شرکت‏ کردند، آنها به هنگام طواف پایکوبى مى‏کردند و به طرف حجرالاسود با چوب و عصا اشاره مى‏کردند.
مردم شهر که اغلب فرار کرده بودند، به شهر باز گشتند و اوضاع ‏آرام شد و قیمت‏ها پائین آمد و در همین سال زائران شامى به‏ سرپرستى عبدالله پاشا با نیروئى فوق‏العاده حدود ۱۵۰۰ سوار رسیدند و خود سعود نیز در مراسم حج ‏شرکت کرد.
سعود به عبدالله پاشا و نیز به امیر حاج مصر به خاطر محمل‏هائى ‏که با خود آورده بودند، اعتراض کرد. آنها در پاسخ گفتند:
اینها علامت و نشانه‏هائى هستند که حجاج قافله‏هاى خود را پیدا کنند، سعود آنها را تهدید کرد که اگر باز آنها را بیاورند، خواهد شکست و شرط کرد که به هنگام انجام مراسم حج نباید طبل ونى و شیپور بزنند.
وهابیها تا یازدهم محرم ۱۲۲۱ در مکه ماندند و بعد آنجا را ترک گفتند آنها در مدت اقامت ‏خود در مکه به بیمارى آبله مبتلاشدند و بسیارى از آنها مردند و آنقدر مرده زیاد شد که چندین ‏جسد را در یک قبر دفن مى‏کردند و عده‏اى هم که از آن‏ها سالم‏ مانده بودند، به کارهاى پست مشغول شده بودند.
در آغاز همان سال بود که شریف غالب ماموران خود را به اطراف‏ فرستاد و خود به جده وارد شد و به کارهاى خود سرو سامان داد ومشغول مرمت‏ خرابیهاى ناشى از جنگ شد، آنگاه تعداد بیست نفر از وهابیها از درعیه وارد جده شدند، آنها حامل نامه‏اى از سعود بودند و این نامه در رابطه با صلح بود، مردم را به مسجد عکاش‏ فرا خواندند و رساله محمد بن عبدالوهاب را که طى آن همه .//‏مسلمانان را کافر خوانده بود، براى مردم جده خوانده شد.
شریف غالب از جنگ با وهابیها خسته شده بود و از طرفى نیروى‏مقاومت در خود نمى‏دید و از طرف دیگر سخت علاقه داشت که بقیه‏نفوذ خود را حفظ کند، از این روى چاره‏اى نداشت جز این که به‏مسلک وهابى تظاهر نماید و طبق تمایلات وهابیها رفتار نماید و با پذیرفتن دین خدا و رسول با سعود دست‏ بیعت‏ بدهد (۱) .و قول دادکه همه کارهاى ممنوع از طرف وهابیها را ممنوع سازد. براى این ‏که خلوص نیت‏خود را بهتر به ثبوت رساند، دستور داد بقعه‏هائى ‏را که وهابیها خراب نکرده بودند، ویران سازند و دستور دادمردم با شنیدن اذان نماز، جملگى براى شرکت در نماز جماعت ‏حاضرشوند و رساله‏هاى محمد بن عبدالوهاب تدریس شود و نماز جماعت در مسجدالحرام به‏طور مکرر برگزار نشود و… با همه اینها اعمالى‏از او سر مى‏زد که سعود را نسبت ‏به خلوص وى بدگمان مى‏ساخت.
از کارهاى جالب توجهى که از شریف سر مى‏زد، این بود که از بازرگانان اموالى به عنوان «عشور» دریافت مى‏داشت و چون مورداعتراض قرار مى‏گرفت، مى‏گفت: این بازرگانان مشرکند(مقصودش این‏بود که چون وهابى نیستند، پس مشرک هستند) و بنابراین من این‏مال را از مشرکین دریافت مى‏کنم نه از مسلمانان موحد (۲) .
مورخان نوشته‏اند: سرپرست ‏حجاج شامى آن سال باز عبدالله پاشا بود وقتى که قافله وى به نزدیکى مکه رسید، یکى از ماموران‏ وهابى به او اخطار کرد که جز به شرط سال گذشته نباید وارد مکه ‏شود او هم نپذیرفت و قافله وى بدون انجام مراسم حج از همانجابه شام برگشتند و محمل مصریها به دستور سعود به آتش کشیده شد و پس از پایان مراسم حج کسى از طرف سعود اعلام کرد که سال دیگرکسى که ریش خود را بتراشد، حق شرکت در حج نداد و ضمنا آیه‏ شریفه را خواند:
(یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا…) (۳) .
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید بدانید که مشرکان پلیدند، پس ازامسال دیگر به مسجدالحرام نزدیک نشوند».
از همین سال کاروان حج ‏شامیها و مصریها قطع شد (۴) . و به ‏طور کلى‏غیر از وهابیان همه مسلمانان از شرکت در مراسم حج و زیارت‏خانه خدا منع شدند زیرا آنان جز وهابیها را مشرک مى‏دانستند.

تصرف مدینه

جبرتى در ضمن حوادث سال ۱۲۲۰ مى‏نویسد که:
وهابیها مدت نزدیک به یک سال و نیم مدینه را در محاصره داشتندو از ورود آذوقه به شهر ممانعت مى‏کردند، سرانجام مردم مدینه‏ناگزیر از تسلیم شدند و وهابیها شهر را به تصرف درآوردند،استعمال تنباکو و توتون را منع کردند و گنبدهاى روى قبور رابه جز گنبد روى قبر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه را ویران ساختند (۵) و تمام‏اشیاى گرانبهایى را که در حرم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وجود داشت، به تصرف‏آوردند و قاضى مکه و مدینه را که از طرف عثمانیها بودند، ازشهر بیرون کردند. آنگاه پست قضاوت مکه را به شیخ عبدالحفیظ وپست قضاوت مدینه را به برخى از علماى این شهر دادند، آنان ‏مردم را از زیارت قبر پیامبر منع و جلوگیرى کردند (۶) .
بنابر نوشته صلاح الدین مختار، چون سران و بزرکان مدینه‏دریافتند که شریف غالب قصد بیعت ‏با سعود را دارد، به سعودی ها پیشنهاد کردند بیعت اهل مدینه را مبنى بر پذیرفتن دین خدا و رسول و فرمانبرى از سعود، قبول کند. پس از این پیشنهاد اهل‏ مدینه به ویران ساختن قبه‏ها و بناهاى روى قبور اقدام کردند (۷) .
به این ترتیب، وهابیها حکومت ‏حجاز را نیز به دست آوردند وعمال عثمانى را بیرون کردند و نام پادشاه عثمانى را از خطبه‏ها انداختند و به این هم قانع نشدند به فکر تصرف عراق و سوریه ‏افتادند.
امیر حیدر شهابى در تاریخ خود مى‏نویسد:
وهابیها در این سال (۱۲۲۵) به سرزمین حوران یورش بردند و تمام ‏اموال مردم را تاراج کردند و غلات را آتش زدند و مردم بى‏گناه ‏را قتل عام نمودند و خانه‏هایشان را ویران ساختند و فساد وآشوب بپا کردند و گفته‏اند: معادل سه میلیون درهم به این منطقه‏ خسارت وارد آوردند (۸) .

هجوم وهابیها به کربلا و نجف:

از اوایل تشکیل حکومت آل سعود گاهى وهابیها به شهر و نواحى‏مختلف عراق حمله مى‏کردند بنابه نوشته مورخان حملات وهابیها به‏کربلا و نجف از سال‏۱۲۱۶، زمان حکومت عبدالعزیز آغاز شد و تابعد از سال ۱۲۲۵ دوران حکومت‏سعود بن عبدالعزیز ادامه داشت ودر طول مدت دوازده سال چندین بار کربلا و نجف و مناطق مرزى‏عراق مورد تاخت و تاز وهابیها قرار گرفت.
ظاهرا نخستین بار در سال‏۱۲۱۶ بود که سعود بن عبدالعزیز بالشگر عظیمى به کربلا حمله کرد آنچه در زیر مى‏خوانید، عصاره‏اى‏است که از نوشته‏هائى که سه گروه از مورخان (مورخان وهابى،مورخان شیعه، و علماى بزرگى که خود شاهد و ناظر بوده‏اند و مورخان غیر اسلامى) در باره این حملات نوشته‏اند.
صلاح الدین مختار، از نویسندگان وهابى در این باره چنین‏مى‏نویسد:
«در سال‏۱۲۱۶، امیر سعود (پسر عبدالعزیز) در راس سپاهى ازمردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه و نواحى دیگر به قصدعراق حرکت نمود و در ماه ذیقعده به شهر کربلا رسید و آن رامحاصره کرد، سپاه مذکور باروى شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند، بیشتر مردم را در کوچه و بازار و منازل به قتل‏رسانیدند و نزدیک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج‏شدند و در آبى به نام ابیض گرد آمدند، خمس اموال را خود سعود برداشت و بقیه را به هر پیاده یک سهم و به هر سواره دو سهم‏ قسمت کرد» (۹) .
مورخ نجدى، شرح واقعه مزبور را این‏طور نوشته است که:
«در سال‏۱۲۱۶ در ماه ذیقعده سعود، با سپاهى مرکب از جمیع‏شهرنشینان و بادیه‏نشینان نجد و جنوب و حجاز و تهامه و نقاطدیگر به قصد حمله به سرزمین کربلاى حسینى(علیه السّلام) حرکت کرد و دربیرون شهر فرود آمد. سپاه مزبور دیوار شهر را خراب کردند و به‏زور وارد شهر شدند، بیشتر مردم را در بازارها و خانه‏ها به قتل‏رسانیدند و گنبد روى قبر را ویران ساختند و صندوق روى قبر را که زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده شده بود، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا ونقره و قرآنهاى نفیس و غیر آنها هرچه یافتند، غارت کردند، نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند در حالى که قریب به دو هزار تن ‏از اهل کربلا را کشته بودند (۱۰) .
صلاح الدین مختار، پس از نقل سخن ابن بشر، مى‏گوید که:
«امیر سعود به شهرى حمله برد و قتل و غارت کرد که در نظر شیعه، شهرى است که رعایت احترام آن لازم است‏» (۱۱) .
و یکى از مستشرقین درباره جنایات هولناک وهابیها در کربلا، مى‏نویسد:
«۱۲ هزار وهابى غافلگیرانه به ضریح امام حسین(علیه السّلام) هجوم‏آوردند، بعد از آن که به غنائم عظیمى دست‏یافتند، هرچه‏ مى‏توانستند با خود حمل کردند و هرچه باقى ماند، طعمه حریق‏ ساختند، پیر مردها و زنها و کودکان به شمشیر عربهاى وحشى قتل ‏عام شدند، قساوتشان هرگز اشباع نمى‏شد و آنقدر کشتند که خون‏مثل نهر آب جارى شد و در نتیجه در این حمله سبعانه بیش از چهار هزار نفر به قتل رسیدند و آنچه غارت کردند و با خود بردند بیش از چهار هزار بار شتر بود و بعد از غارت و کشت وکشتار ضریح امام و هرچه در اطراف آن بود، کوبیدند و به صورت‏تل خاکى درآوردند و همه چیز را ویران ساختند و به خصوص ‏مناره‏ها و قبه‏ها را به اعتقاد این که از طلا ساخته شده‏اند» (۱۲) .
مرحوم علامه سید محمد جواد عاملى مولف «مفتاح الکرامه‏» که‏ حمله سبعانه وهابیان به کربلا و نجف در حال حیات او اتفاق‏افتاده و خود شاهد حمله آنها به نجف بوده در خاتمه جلد پنجم ‏«مفتاح‏الکرامه‏» مى‏نویسد:
«سعود وهابى که در سرزمین نجد سر به شورش برداشته و در منطقه ‏آشوب به پا کرده بود، بدعتهاى زیادى در دین گذاشت و خونهاى‏ زیادى از مسلمانان بریخت و قبور ائمه شیعه را با خاک یکسان‏کرد و در سال‏۱۲۱۶ به مشهد حسین(علیه السّلام) هجوم بردند، مردان وکودکان را کشتند، اموال مردم را گرفتند و در بى‏احترامى نسبت‏به آستان مقدس زیاده‏روى کردند و آن را ویران ساختند و از ریشه‏درآوردند و آنچنان در حرم شریف فساد و ویرانى بار آوردند که‏خدا مى‏داند» (۱۳) .
باز مى‏گوید:
«در نهم ماه صفر سال ۱۲۲۱ قبل از طلوع صبح، سعود وهابى به‏نجف حمله آورد و ما را غافلگیر کرد حتى برخى از هواداران اواز دیوار سور نجف بالا آمدند و نزدیک بود شهر نجف را به تصرف‏خود درآورند که از امیرمومنان على(علیه السّلام) کرامات آشکار و معجزات‏روشن ظاهر گشت، از سپاهیان او عده زیادى کشته شدند و او ناکام‏برگشت‏» (۱۴) .
باز در جلد ششم‏«مفتاح‏الکرامه‏» مى‏نویسد:
«در ماه جمادى الاخر سال‏۱۲۲۳ آشوبگرى به نام «سعود» از نجدبا بیست هزار پیکارگر -بلکه بیشتر- به عراق هجوم آوردند به ما اطلاع رسید که او مى‏خواهد غافلگیرانه به نجف اشرف حمله کند، ماخود را آماده ساختیم و همه مردم در داخل سور قرار گرفتیم،آنها شبانه به سوى نجف رو آوردند دیدند ما آماده پیکار هستیم‏و همگى در داخل سور رفته‏ایم و توپ‏ها و گلوله‏ها فراهم ‏ساخته‏ایم، آنها کارى از پیش نبردند، نجف را به سوى حله ترک ‏گفتند، اهل آن‏جا را هم مجهز یافتند آنگاه به سوى کربلا رونهادند و این شهر روز روشن محاصره کردند اهالى شهر پشت دروازه‏شهر مقاومت کردند، کشته‏ها دادند و از دشمن نیز بکشتند و سرانجام در آن حمله، سعود ناامید بازگشت او در عراق فساد و تباهى راه انداخت و بر مکه و مدینه چیره شد و برنامه حج را سه‏سال به صورت تعطیل درآورد» (۱۵) .
باز مرحوم علامه عاملى در جلد هفتم مفتاح‏الکرامه مى‏نویسد:
«این جزء از کتاب، بعد از نیمه شب نهم رمضان المبارک ۱۲۲۵ به‏دست مصنف آن خاتمه یافت، درحالى که دل نگرانى و تشویش بود،زیرا اعراب «عنیزه‏» که وهابى هستند، اطراف نجف اشرف و مشهدحسین(علیه السّلام) محاصره کرده‏اند، راهها را بسته و زوار حسین(علیه السّلام) را که‏از زیارت نیمه شعبان به وطن‏هاى خود باز مى‏گشتند، غارت‏نموده‏اند و جمع کثیرى از آنان(بیشتر از زوار ایرانى را) به‏قتل رسانیده‏اند، گفته مى‏شود عدد مقتولین (دراین بار) یکصد وپنجاه تن بوده است، البته کمتر از این هم گفته‏اند (۱۶) .
نویسندگان شیعه، عموما قتل عام کربلا را در روز هجدهم‏ ذیحجه (عید غدیر) سال‏۱۲۱۶ نوشته‏اند از جمله مولف‏«روضات‏الجنات‏» در شرح حال مولى عبدالصمد همدانى حائرى نوشته‏است که در روز چهارشنبه هجدهم ذیحجه که عید غدیر بود، پس ازآن که وهابیان، عالم مزبور را با حیله و مکر از خانه بیرون وبه دست ایشان به شهادت رسید (۱۷) .
دکتر عبدالجواد کلیددار که خود از اهل کربلاست، در تاریخ کربلاو حائر حسین(علیه السّلام) از تاریخ کربلاى معلى نقل کرده است، واقعه را این چنین شرح مى‏دهد:
«در سال‏۱۲۱۶ امیر سعود وهابى سپاهى مرکب از بیست هزار مردجنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حمله‏ور شد، کربلا در این ایام،در نهایت ‏شهرت وعظمت‏ بود زوار ایرانى و ترک و عرب بدان روى‏مى‏آوردند، سعود پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید، وکشتار سختى از مدافعین و ساکنان آن نمود، حصار شهر، از چوب وشاخه‏هاى درخت‏خرما که آن‏ها را پشت دیوارهاى گلى، تعبیه کرده ‏بودند، به وجود آمده بود.
سپاه وهابى در این یورش وحشیانه، چنان رسوایى در شهر به بارآوردند که به وصف نمى‏گنجد حتى گفته مى‏شود که در یک شب بیست‏هزار تن را به قتل رسانیدند» (۱۸) .
همین نویسنده ادامه مى‏دهد:
«پس از آن که امیر سعود، از کارهاى جنگى فراغت ‏یافت، به طرف ‏خزینه‏هاى حرم، متوجه شد، این خزائن از اموال فراوان و اشیاى‏نفیس، انباشته بود وى هر چه در آن‏جا یافت، برداشت. مى‏گویند که‏در مخزنى را باز کرد که سکه‏هاى بسیار در آن گردآورى شده بود،از جمله چیزهایى که به چنگ آورد، گوهر درخشان بسیار بزرگى بودبا بیست قبضه شمشیر که همه با طلا زینت‏یافته و با سنگهاى‏قیمتى مرصع شده بود، ظرفهاى زرین و سیمین و فیروزه و الماس ازذخائر گران‏قیمت، همه را برداشت، دیگر چهار هزار شال کشمیرى، دو هزار شمشیر طلا، تعداد زیادى تفنگ و اسلحه دیگر، همه به‏غارت رفت.
کربلا، پس از این حادثه به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثیه‏مى‏گفتند از جمله:
فشدلایثنى هواه الثانى‏و مزق الکتاب و المثانى و هدم الشباک و الرواقاو استلب الحلى و الاعلافا و قتل النساء و الاطفالااذ لم یجد فى کربلا رجالا لانهم زاروا الغدیر قصدافارخوه (بغدیر) عدا (۱۹)
کسانى که جان سالم بدر برده بودند، به تدریج‏ به شهر باز گشتندو به اصلاح پاره‏اى از خرابیها برخاستند.
بنابر آنچه «لونکریک‏» در تاریخ خود نوشته (چهار قرن از تاریخ‏عراق) تمام پایتخت‏هاى کشورهاى اسلامى از این واقعه به شدت‏ لرزید» (۲۰) .
همین نویسنده در جاى دیگر از کتاب خود، به نقل از «لونکریک‏» این چنین آورده است:
«خبر نزدیک شدن وهابیها ، به شهر کربلا غروب روز دوم نیسان‏۱۸۰۱ میلادى، درحالى که بیشتر ساکنان آن شهر به قصد زیارت به ‏نجف رفته بودند، با عجله دروازه‏ها را بستند وهابیها که تعدادآنها به ششصد پیاده و چهارصد سوار تخمین زده مى‏شد، به کنار شهر فرود آمدند و چادرهاى خویش را برافراشتند و آذوقه‏هاى خودرا به سه قسمت کردند، آنگاه از طرف محله باب‏المخیم سوراخى درباروى شهر به وجود آوردند و از آن سوراخ وارد خانه‏اى شدند واز آنجا به نزدیکترین دروازه‏ها حمله بردند و به زور آن راگشودند و داخل شهر شدند. مردم وحشت‏زده و سراسیمه پا به فرارنهادند وهابیان به طرف ضریحهاى مقدس سرازیر گشته، شروع به‏خرابى آنها نمودند، اشیاء نفیس و نذورات قیمتى و هدایایى که‏فرمانروایان و پادشاهان ایران تقدیم کرده بودند، همه را غارت‏کردند، همچنین زینت آلات دیوارها و طلاهاى سقف را کندند،شمعدانها و قالیهاى گران‏قیمت و قندیلهاى پرارزش را بردند،درهاى مرصع و آنچه از اینگونه یافته مى‏شد، همه را کندند. وقریب پنجاه نفر زائر را نزدیک و پانصد نفر را بیرون ضریح و درصحن به قتل رسانیدند و به هرکس رسیدند بدون رحم با قساوت تمام‏کشتند، بر پیران و خردسالان هم ترحم نکردند بعضى تعداد کشتگان‏را هزار تن و بعضى دیگر نج‏برابر تخمین زده‏اند (۲۱) .
مولف کتاب «العراق قدیما و حدیثا» درباره هجوم وهابیها به‏کربلا مى‏نویسد:
«در سال‏۱۲۱۶ گروهى از وهابیها، مرکب ازحدود ۶۰۰ شتر سوار وچهارصد اسب‏سوار به کربلا هجوم آوردند و این در هنگامى بود که‏بیشتر اهالى به نجف رفته بودند.
مهاجمین صحن‏هاى امام حسین(علیه السّلام) و برادرش عباس(علیه السّلام) را به سختى‏ویران ساختند و آنچه در آن دو حرم شریف بود، غارت کردند،اشیاى نفیس و دانه‏هاى قیمتى و قطعه سنگهاى معدنى و چوبهاى ساج‏و آینه‏هاى بزرگ و هدایاى گرانقیمتى که وزرا و امرا و پادشاهان‏ایران هدیه کرده بودند، همه را بردند و هرچه به دیوارها نصب‏شده بود و طلاى‏سقفها را کندند و قالیهاى پر ارزش و شمعدانها واشیاى نفیسى که از سقف آویزان بود، و درهاى مرصع و هرچه ازاین قبیل بود، به یغما بردند (۲۲) .
«اوژن فلاندن‏» در سفرنامه خود به ایران، مى‏نویسد:
«کاردانان مى‏گویند که این اشیاء و جواهرات آتش طماعى اعراب‏را فراهم کرده که با دست منحوس خود به ربودن این نفایس قیام‏کنند ولى آنچه که بیشتر حرص اینان را تحریک مى‏کند، همانا وجوددو ضریح على و حسین (علیهماالسلام) است. اهالى محل با شگفت وبهت نقل مى‏کنند که چهل سال پیش (۱۲۵۶ – ۱۲۵۸ه) وهابى‏ها که‏طایفه‏اى از اعرابند، به تعداد پانزده هزار نفر به شهر کوچک‏کربلا هجوم آوردند، تمام مردمش را کشتند، خانه‏هایش را ریشه‏کن‏کرده کلیه نفایس و غنائمش را ربودند» (۲۳) .
آرى وهابیها در این یورش سبعانه به سالمندان و خردسالان وزنان، کوچکترین ترحمى ننمودند و به جنایاتى دست زدند که قلب‏هر انسان را به درد مى‏آورد، تعجب‏اور است که به قول‏«مسترلونکریک‏» وهابیها این جنایات هولناک را به نام دین‏انجام مى‏دادند. و نام آن را جهاد فى سبیل‏الله گذاشته بودند!!
همان‏طورى که ملاحظه مى‏شود مورخان تعداد لشگریان سعود و همچنین‏تعداد مقتولین را با اختلاف زیاد نقل کرده‏اند، بعضى تعداد سپاه‏سعود را بیست هزار و بعضى یک هزار، یا میان این دو گفته‏اند.
با توجه به نوشته‏هاى نویسندگان وهابى که قسمتى از آنها قبلانقل گردید، و قرائن دیگر، گویا تعداد لشگریان سعود در حمله‏سال‏۱۲۱۶ بیست هزار و تعداد کشته شدگان پنج هزار درست‏تر باشد.
انگیزه حمله وهابیها به دو شهر مقدس کربلا و نجف دو چیز بود:
نخست عداوت شدید آنها نسبت‏به شیعیان به خاطر احترام‏فوق‏العاده‏اى که آنها براى قبور ائمه اهل بیت(علیهم السلام) قائلند. دوم دوختن چشم طمع به ذخایر فراوانى که در خزائن وحرمهاى این بزرگواران وجود داشت، و در یک کلمه‏«غارتگرى‏»آنها، در وهله اول در حمله خویش به کربلا پیروز شدند ولى درحملات دیگر به نجف و کربلا بر اثر هشیارى مردم مسلمان ناکام بازگشتند.
صاحب‏نظران علل غلبه وهابیها به شهر کربلا را در مرتبه اول خلاصه‏کرده‏اند:
۱ – از همه مهمتر خیانت عمرآقا حاکم شهر کربلا بود او از طرف‏سلیمان پاشا، والى بغداد از طرف سلطان عثمانى براى حفاظت‏شهر،کارى انجام نداد و هیچ اقدامى نکرد، بلکه به سبب تعصب تسنن باوهابیها همزبان و هم‏قول بود و به همین جهت مورد مواخذه سلیمان‏پاشا قرار گرفت و سرانجام اعدام گردید (۲۴)
۲ – برج و باروى‏شهر کربلا، استحکام کافى نداشت، به علاوه براى دفاع از آن عده‏کافى و لازم وجود نداشتند (۲۵) .
۳ – وقوع وبا در مدت کوتاهى قبل از آن به‏طورى که گروه عظیمى‏از مردم تلف و عده‏اى از شهر فرار کرده بودند و به این ترتیب‏شهر آمادگى کافى براى دفاع نداشت.
۴ – هنگام هجوم وهابیها به شهر کربلا طبق نوشته مولف‏«مفتاح‏الکرامه‏» قبائل شیعى مذهب اطراف از قبیل قبیله خزاعل‏و آل بعیج و آل جشعم، با یکدیگر، اختلاف داشتند و سرگرم زد وخورد بودند (۲۶) . و مجال جلوگیرى از وهابیان را نداشت.
۵ – از همه مهمتر این که مردان و جوانان، عموما به مناسبت عیدغدیر رهسپار نجف اشرف شده بودند و کسى نبود که از شهر دفاع‏کند و در برابر مهاجمان بایستد، در شهر فقط زنان و سالخوردگان‏و کودکان باقى مانده بودند که از ایشان کارى ساخته نبود (۲۷) .
ولى این حادثه اثر عمیقى در شیعیان عراق گذارد، حاکم شهر رابرکنار کردند و او را به عنوان قصاص کشتند و یکى از عراقیان‏به صورت مرد قلندرى به نجد رفت و با وهابیان خو گرفت و در یک‏فرصت مناسب، عبدالعزیز را به قتل رساند. برج و باروى کربلا ونجف را محکم کردند و آذوقه و اسلحه به قدر کافى فراهم نمودندو در حملات دیگر در مقابل وهابیان با رشادت تمام مقاومت‏نمودند.
از علماى بزرگى که براى دفاع از شهر نجف و مقابله با وهابیان‏کوشش و تلاش فراوان کردند، مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء بود که ‏طلاب نجف و مردم آن شهر را براى مقابله با وهابیان بسیج کرد واین بسیج همگانى اثر قابل ملاحظه‏اى در دفع آن‏ها داشت.
عبدالله فیلبى گوید که عمل سعود در حمله به کربلا ، گذشته ازشیعه، همه جهان را به هیجان آورد و نقطه استوارى بود براى‏ قیامهایى که در برابر وهابیت انجام یافت و عواقب وخیمى براى‏ دولت ‏سعودى به بار آورد (۲۸) .

پی نوشت‌ها:

۱- تاریخ المملکه‏العربیه السعودیه، ج‏۱، ص ۹۱.
۲- المختار من تاریخ الجبرتى، ص‏۶۶۷.
۳- توبه: ۲۸.
۴- خلاصه‏الکلام، به نقل کشف الارتیاب، ص‏۳۶.
۵- تاریخ جبرتى، ج‏۳، ص ۹۱.
۶- تاریخ المملکه العربیه‏السعودیه، ج‏۱، ص ۹۱، ۹۲.
۷- تاریخ المملکه‏العربیه‏السعودیه، ج‏۱، ص ۹۱، ۹۲.
۸- به نقل کشف الارتیاب، ص‏۳۷.
۹- تاریخ المملکه‏العربیه‏السعودیه، ج‏۱، ص‏۷۳.
۱۰- عنوان المجد، فى تاریخ نجد، ج‏۱، ص ۲ – ۱۲۱.
۱۱- تاریخ المملکه‏العربیه‏السعودیه، ج‏۱، ص‏۷۷ و ۷۸.
۱۲- فاسیلیف، تاریخ العربیه‏السعودیه، ص ۴۸.
۱۳- مفتاح الکرامه، ج‏۵، ص ۵۱۲.
۱۴- همان.
۱۵- مفتاح الکرامه، ج‏۶، ص ۴۳۴.
۱۶- مفتاح الکرامه، ج‏۷، ص‏۶۵۳.
۱۷- روضات الجنات، ج‏۴، ص ۱۹۸.
۱۸- تاریخ کربلا و حایر حسین(ع) ص ۱۷۴.
۱۹- موسوعه العتبات المقدسه، قسم کربلا، ج‏۸، ص ۳۷۵.
۲۰- تاریخ کربلا و حائر حسین، ص ۱۷۴.
۲۱- تاریخ کربلا و حائر حسین، ص ۱۷۲ – موسوعه‏العتبات‏المقدسه،ج‏۸، قسم کربلا، ص ۲۷۱.
۲۲- به نقل موسوعه‏العتبات المقدسه، قسم کربلا، ص ۲۷۱.
۲۳- سفرنامه «اوژن فلاندن‏» به ایران، چاپ سوم، انتشارات‏اشراقى، ص ۴۶۲ ترجمه نور صادقى.
۲۴- مسیر طالبى، ص ۴۰۸ – تاریخ العربیه‏السعودیه، ص‏۴۹.
۲۵- مسیر طالبى، ص ۴۰۸.
۲۶- مفتاح الکرامه، ج‏۷، ص‏۶۵۳.
۲۷- وهابیان، على اصغر فقیهى، ص ۲۶۲.
۲۸- تاریخ نجد، ص‏۹۹.

منبع:مکتب اسلام – سال ۱۳۷۸- ش۸

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد