خانه » همه » مذهبی » اخلاق معاشرت (قسمت هفتم)

اخلاق معاشرت (قسمت هفتم)

اخلاق معاشرت (قسمت هفتم)

تعجب نكنيد اگر به جاى طرح يك موضوع ارزشى و مثبت، از يك رفتار منفى و ضدارزش به نام «مزاحمت» بحث مى‏كنيم؛ چرا كه توجه به نقاط ضعف اخلاقى و پرهيز از آنها نيز، به اندازه‏ى همان نقاط قوت و فضايل، كارساز است.
در معاشرتها، هيچ عاملى به اندازه‏ى خدمت و يارى، جلب كننده‏ى دلها و محبتها نيست. هيچ عاملى هم به اندازه‏ى آزار و زحمت و آسيب رسانى، رشته‏هاى دوستى و

6a937f31 44ce 4beb a85e bde0713d6232 - اخلاق معاشرت (قسمت هفتم)
mkk34 - اخلاق معاشرت (قسمت هفتم)
اخلاق معاشرت (قسمت هفتم)

11. مزاحمت

تعجب نكنيد اگر به جاى طرح يك موضوع ارزشى و مثبت، از يك رفتار منفى و ضدارزش به نام «مزاحمت» بحث مى‏كنيم؛ چرا كه توجه به نقاط ضعف اخلاقى و پرهيز از آنها نيز، به اندازه‏ى همان نقاط قوت و فضايل، كارساز است.
در معاشرتها، هيچ عاملى به اندازه‏ى خدمت و يارى، جلب كننده‏ى دلها و محبتها نيست. هيچ عاملى هم به اندازه‏ى آزار و زحمت و آسيب رسانى، رشته‏هاى دوستى و حلقه‏هاى مودت را از هم نمى‏گسلد.
اين، طبيعت دلهاست كه اسير محبت مى‏شود و گريزان از دشمنى و بدخواهى. زندگى، جريانى از حوادث گذران است.انسانها نيز، نقش اصلى اين حوادث را ايفا مى‏كنند. هر چه بى‏دردسرتر و بى‏مانع‏تر باشد، دلها شادتر و اميدها به زندگى افزونتر است.
برعكس هر چه تصادم و تزاحم منافع و سلب آزاديها از هم و ايجاد زحمت و مزاحمت براى هم فراهم شود، به همان مقياس، رابطه‏ها تيره‏تر، دلها جداتر از يكديگر، ديدها نسبت به هم منفى‏تر و زندگيها به رنج و يأس و سرخوردگيها نزديكتر و آميخته‏تر خواهد بود.
اين است كه در «آداب معاشرت»، به فصلى تلخ برمى‏خوريم به نام «مزاحمت»، كه در پى نشناختن حق، حد و حريم يكديگر و عدم مراعات آنها پيش مى‏آيد.
طرح مزاحمت در بحث آداب معاشرت، به اين معناست كه اين «ضدآداب» را هم بشناسيم و از مسير راهمان دور كنيم، تا شيرينيهاى زندگى، به تلخكامى و كدورت نيانجامد. گويا مقدمه، اندكى طولانى شد. برويم سر اصل موضوع.

مزاحمت چيست

حتما افرادى را مى‏شناسيد كه وجودشان، رفتارشان و زبانشان، براى شما دردسر توليد مى‏كند و شما از دست و زبان آنان آسوده نيستيد.
آسايش در محيط كار و خانه، خواسته‏ى هر انسان است.
آنكه آسايش ديگران را به هم بزند، «مزاحم» است. به تعبير ديگر مى‏توان گفت: مزاحم، از دايره‏ى اسلام بيرون است. اين كلام صاحب شريعت و رسالت محمدى صلى الله عليه و آله است، آنجا كه به اصحاب خويش فرمود:
«الا انبئكم من المسلم؟ من سلم المسلمون من يده و لسانه»؛ (1).
آيا شما را خبر دهم كه «مسلمان» كيست؟ مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.
فرقى نمى‏كند كه اين «سلب آسايش» و «آزار رسانى»، با حرف باشد يا عمل، مادى باشد يا روحى، براى فرد باشد يا جامعه، از سوى فرد باشد يا جمع، شخصى باشد يا دولتى، در خانه باشد يا اجتماع، يا محيط كار و مطالعه و استراحت، آگاهانه باشد، يا غافلانه، با حسن نيت باشد يا سوء نيت.

نمونه‏ها

شايد به تعداد انسانها بتوان مزاحمت برشمرد. هر كسى به نحوى، در هر جا به گونه‏اى. زيرا رابطه‏ها متنوع است، نوع ايجاد مزاحمت و زحمت هم بى‏شمار و رنگارنگ. ولى براى آنكه كسى تصور نكند مطلقا از مزاحمت براى ديگران دور است، و… براى هشدار بيشتر، به چند نمونه اشاره مى‏شود:
– ديرهنگام به خانه رسيدن و به جاى زدن زنگ در، با بوق زدن اعلام اينكه: منم! در را باز كنيد. اين كار براى همسايه‏هايى كه در حال استراحتند، ايجاد مزاحمت است.
– بنايى و ساختمان‏سازى داشتن و شن و ماسه و آجر و خاك را در مسير مردم ريختن و راه را بند آوردن و گرد و خاك به حلق و زندگى ديگران رساندن.
مأموران شهردارى براى كسانى كه اين گونه سد معبر مى‏كنند يا شهر را كثيف مى‏كنند، هشدار و اخطار مى‏كنند. ولى… كاش خود شهرداريها و ادارات و شركتهايى هم كه چنين تخريبهايى در خيابانها و كوچه‏ها و معابر دارند، سريع اقدام كنند و براى شهروندان اسباب زحمت و نيز ايجاد بدبينى نكنند.
– آبهاى اضافى خانه(فاضلاب) را از طريق لوله‏اى به كوچه سرازير كردن و لجنزار پديد آوردن، نمونه‏ى ديگرى از مزاحمت است.
– صداى راديو، ضبط و بلندگو را در مراسم شادى و عزا و جشن و سوگوارى تا حدى بلند كردن كه سلب آسايش از ديگران كند. مساجدى كه بلندگوهاى خود را در مجالس ختم يا شبهاى رمضان و محرم تا ديروقت، به بيرون از مسجد وصل مى‏كنند و همسايگان را از دين و مسجد و عزادارى بيزار مى‏كنند، مسؤولند. فقهاى بزرگوار نيز در پاسخ به استفتا از اين گونه مزاحمتها، از آن نهى كرده‏اند.
– پارك كردن ماشين و موتور در جاى نامناسب در كوچه و خيابان و «سد معبر» كردن،
– دود آب‏گرم‏كن حمام، بخارى و… را به خورد خانه‏هاى همسايه دادن،
– استفاده از اتومبيلهاى دودزا، كه هواى محيط را آلوده مى‏سازد،
– فرزندان خود را در نيمروز و هنگام استراحت مردم، براى بازى به كوچه فرستادن،
– در خيابان و گذرگاه بساط فوتبال و واليبال راه انداختن،
– ديروقت، براى شب‏نشينى و مهمانى رفتن،
– وقت و بى‏وقت، از تلفن همسايه براى مكالمات غيرضرورى و مفصل استفاده كردن،
– در ميان منطقه‏ى مسكونى، گورستان و مقبره احداث نمودن،
– باز كردن مغازه‏ى تراشكارى و آهنگرى و… در همسايگى خانه‏هاى مردم،
– پخش مدام نوار نوحه و قرآن و سرود، از مغازه‏ى تكثير نوار و نوارفروشيهاى ثابت و سيار،
– در كتابخانه يا خانه، با ايجاد سر و صدا و شكستن سكوت، مانع مطالعه و درس خواندن ديگران شدن،
– مزاحمتهاى تلفنى براى ديگران و بى‏جهت تماس گرفتن، يا گوشى و تلفن را به عنوان سرگرمى و بازى در اختيار كودكان گذاشتن،
– گذرگاههاى عمومى را به معبر يا پاركينگ خصوصى تبديل كردن،
– پهن كردن كالا و اجناس در مقابل مغازه و پياده‏رو را گرفتن و براى عابران مشكل ايجاد كردن،
– سرزده و بى‏خبر، وارد محل كار يا زندگى ديگران شدن،
– در گرما يا سرما، بدون آمادگى صاحبخانه، به مهمانى و عيادت و زيارت ديگران رفتن،
– و… دهها و صدها نمونه‏ى ديگر كه در زندگى و معاشرتهاى اجتماعى پيش مى‏آيد.
هدف از اين فهرست بلندبالاى مزاحمتها چه بود؟… اينكه بدانيم مسلمانى، در پرهيز از اين گونه رفتارهاى خلق‏آزار نيز جلوه مى‏يابد. گر چه مراعات حقوق مردم و مواظبت بر عدم ايجاد مزاحمت، دشوار است، ليكن دستور و ادب اسلامى چنين اقتضا مى‏كند.
گاهى بايد تحمل رنج كرد، تا ديگران مرفه باشند.
گاهى بايد خود را محدود ساخت، تا سلب آزادى از ديگران نشود.
گاهى بايد خويشتن را به زحمت افكند، تا سبب مزاحمت براى ديگران نشد.
اين نيز از اخلاقيات اسلام و از نشانه‏هاى مؤمن است. كلام اميرالمؤمنين عليه‏السلام در اين زمينه چنين است:
«المؤمن نفسه منه فى تعب و الناس منه فى راحة»؛ (2).
مؤمن كسى است كه خودش از دست خودش در سختى و رنج است، ولى مردم از دست او در آسايشند.
خدا را بر آن بنده بخشايش است‏
كه خلق از وجودش در آسايش است‏

فرمان دين

فداكارى به صورتهاى مختلف است. اينكه انسان، «خودسوز» باشد، تا «مردم‏ساز» گردد، – طبق حديثى كه از اميرمؤمنان گذشت – دستور دين است. «رنج خود و راحت مردم طلب». سعدى گويد:
من آن مورم كه در پايم بمالند
نه زنبورم كه از دستم بنالند
كجا خود شكر اين نعمت گزارم‏
كه زور مردم آزارى ندارم (3).
البته نبايد به «زير دست و پا بودن» افتخار كرد، چرا كه مسلمان عزيز است. زور را هم نبايد تحمل كرد. اما اينكه انسان با زورى كه دارد، به ديگران آزار نرساند و با دست و زبان، زحمت و مزاحمتى براى ديگران پيش نياورد، اصلى مهم در «ادب اسلامى» است.
هر چيزى مالياتى دارد. ماليات قدرت و نفوذ، پرهيز از مردم آزارى است. در نهايت، سود اين خويشتن‏دارى هم به خود انسان بازمى‏گردد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«كف اذاك عن الناس فانه صدقة تصدق بها على نفسك»؛ (4).
آزار خود را از مردم بازدار، كه اين «صدقه» اى است كه بر خويشتن انفاق و تصدق مى‏كنى.
يعنى پرهيز از عدم مزاحمت براى ديگران، بيمه‏ى عافيت و سلامت خويش است. آن حضرت در حديث ديگرى فرموده است:
«شر الناس من تأذى به الناس و شر من ذلك من اكرمه الناس اتقاء شره»؛ (5).
بدترين مردم كسى است كه مردم به خاطر او در اذيت و رنج باشند. بدتر از او كسى است كه مردم به خاطر ترس از شر او، احترامش كنند.
و مگر ايجاد مزاحمت، چيزى جز «مردم آزارى» است؟ و مسلمانى مگر چيزى جز آسودگى خلق الله از دست و زبان آدمى است؟

نمونه‏اى از تاريخ

گفتيم كه موارد ايجاد مزاحمت براى ديگران فراوان است. به نمونه‏اى كه در صدر اسلام اتفاق افتاد، توجه كنيد. اين حادثه، مبدأ و منشأ يك قانون و مبناى يك حكم فقهى در اسلام شد و يك قاعده‏ى فراگير فقهى پديد آورد كه به «قاعده‏ى لا ضرر» شهرت يافته است، و آن داستان «سمرة بن جندب» است.
سمرة بن جندب مردى از اهل مدينه بود و نخلستانى داشت. مردى از انصار، كنار در باغ و بوستان او خانه‏اى داشت كه درخت خرماى سمرة بن جندب داخل آن قرار گرفته بود. سمره گاه و بيگاه، بى‏خبر و سرزده وارد آن خانه مى‏شد و سراغ درخت خرمايش مى‏رفت و هنگام اين آمد و شد، نگاه به داخل خانه و اوضاع زندگى آن مرد انصارى هم مى‏انداخت و اين خانواده از نگاهها و رفت و آمدهاى او در عذاب بودند.
آن مرد از رفتار سمره به رسول خدا شكايت كرد، چون تذكرهاى مكررش به صاحب درخت سودى نبخشيد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كسى را نزد آن مرد فرستاد و شكايت مرد انصارى با به اطلاع او رساند و فرمود: هنگام ورود، اجازه بگير. اما آن مرد، حاضر به اين كار نشد. نه حاضر بود آن درخت خرما را بفروشد، و نه حتى به پيشنهاد پيامبر صلى الله عليه و آله حاضر شد با چندين درخت خرما در جاى ديگر عوض كند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از آن درخت درگذر، تا خداوند در بهشت، سه درخت در مقابل آن به تو عطا كند. آن مرد باز هم حاضر به اين معاوضه نشد.
آنگاه فرمود: اى سمره! مى‏بينم كه تو مردى آسيب‏رسان هستى.
سپس به آن مرد انصارى چنين خطاب فرمود: برو و درخت او را از بيخ بكن و به طرف صاحبش بينداز، چرا كه(در دين اسلام) هيچ ضرر و زيانى نيست: «لا ضرر و لا ضرار.» (6).
در فقه نيز نمونه‏هاى متعددى از احكام شرعى وجود دارد كه در آن موارد، چون مزاحمت يا آزار يا آسيب به ديگران مى‏رسد، از آن نهى شده است، از قبيل چاه زدن كنار ديوار ديگرى، حفر چاه نزديك چاه ديگران كه سبب كاهش آب آن گردد، يا ممنوعيت ايجاد بالكن در رهگذر مردم؛ اگر براى تردد ديگران ايجاد مشقت كند، يا نصب ناودان خانه به كوچه و قرار دادن آبريزگاهها بر سر راه مردم. (7).
گر چه اين نكات، جزئى و كوچك است، ولى رعايت نكردن آنها گاهى مفسده‏ها و ضايعات بزرگى پديد مى‏آورد.
نمونه‏هاى ياد شده، گر چه اغلب، مزاحمتهاى اقتصادى و مالى بود، ولى به هر حال، مراعات حقوق و آسايش ديگران، ايجاب مى‏كند به عنوان يكى از آداب معاشرت اسلامى از هر گونه مزاحمت براى ديگران اجتناب كنيم.
سلب آسايش ديگران، تعدى به حريم «حقوق شخصى» آنان است و نارواست.

12. كارگشايى

در روابط اجتماعى، كسانى بر دلها حكومت مى‏كنند كه دلشان را خانه‏ى مهر و محبت مردم كرده باشند. برعكس، آنان كه «خود» را بيش از همه مى‏پسندند و «خود» را بيش از ديگران دوست دارند و آسايش و راحتى خود را بر ديگران ترجيح مى‏دهند، نه نزد خدا و رسول اعتبارى دارند، نه در دل و جان مردم، جايى و موقعيتى!…
گوهر «خدمتگزارى به مردم»، تنها در دلهاى وارسته از منيت و خودخواهى يافت مى‏شود خداى مهربان، بندگانش را دوست دارد. كسانى را هم كه به بندگان خدا خدمت و مهربانى كنند، دوست مى‏دارد و اين مقتضاى محبت و علاقه است.
تا توانى به جهان، خدمت محتاجان كن‏
به دمى يا درمى، يا قلمى يا قدمى!

خدمت، سرمايه‏ى سرورى

خيلى‏ها به سيادت و سرورى و عزت و محبوبيت علاقه‏مندند، ولى راه به دست آوردن آن را نمى‏دانند. اصلا سخن را اين گونه عنوان كنيم كه:
در دلهايمان چه اندازه «جا» براى ديگران باز كرده‏ايم؟
در زندگيمان چه ميزان وقت، به مردم اختصاص داده‏ايم؟
و… اساسا تا چه حد به فكر مردم و مشكلات، رنجها و اندوههاى آنانيم؟
شايد كسانى بگويند: ما خود، گرفتاريهاى فراوان داريم. اگر گريستن است، بايد به حال خود بگرييم و اگر كمك است، خود محتاج به كمكيم…
ولى… ايثار و فتوت و جوانمردى چه مى‏شود؟
اگر مسائل و مشكلات مسلمانان برايمان اهميتى نداشته باشد كه اصلا مسلمان نيستيم! چون كه مسلمانى تنها به اسم و شناسنامه و نماز نيست. بخش عظيمى از محتواى اسلام را نوعدوستى، ايثار، خدمت به ديگران، كمك به درماندگان، كارگشايى براى مشكلات مردم و قضاى حاجت گرفتاران تشكيل مى‏دهد.
باز هم براى چندمين بار، گوش جان را با اين حديث نبوى بنوازيم كه فرمود:
«من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس من الاسلام فى شى‏ء، و من شهد رجلا ينادى «يا للمسلمين!» فم يجبه فليس من المسلمين»؛ (8).
كسى كه در حالى صبح كند كه به امر مسلمانان بى‏فكر و اهتمام باشد، بهره‏اى از اسلام نبرده است و هر كس شاهد فريادخواهى و كمك طلبيدن مردى باشد كه مسلمانان را به يارى مى‏طلبد، اما پاسخى به او ندهد، از مسلمانان نيست!
پس بايد بخشى از دل، محبت، فكر، زندگى، تلاش، اهتمام، عشق ورزيدن و دلسوزى كردن ما نسبت به ديگران باشد كه بندگان خدايند و آفريدگار، از اين راه، بندگان ديگرش را مى‏آزمايد.
نتيجه‏ى اين مردم‏دوستى و هميارى نيز، محبوبيت و سيادت است.
هر كه براى مردم كار كند، مردم نيز او را دوست خواهند داشت.
هر كه خدمتگزار جامعه باشد، از حق‏شناسى مردم بهره‏مند مى‏شود و هر كه به مردم نيكى كند، در دلها جاى مى‏گيرد.
فريدون فرخ، فرشته نبود
ز مشك و عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيكويى‏
تو داد و دهش كن، فريدون تويى‏
اين حقيقت را، پيش از هر چيز، در حديث مى‏خوانيم كه:
«سيد القوم خادمهم»؛ (9).
سرور هر گروهى، خدمتگزار آنان است.
طنين كلام معطر حضرت امام راحل قدس سره در گوشمان است كه فرمود، «به من رهبر نگوييد، به من خدمتگزار بگوييد».
خدمتگزارى به بندگان خدا، غير از آنكه رسالت دولتمردان و مسؤولان اجرايى و متصديان امور در ادارات و نهادهاست، وظيفه‏ى هر يك از ما در معاشرت با همنوعان خودمان است.

كارگشايى

از توفيقات مهم يك انسان، آن است كه گشايش معضلات مردم به دست او باشد. نعمتى است كه هزاران شكر و سپاس مى‏طلبد. كارگشايى، از مقدسترين خدماتى است كه مورد قبول و امضاى آيين خدا و شرع محمدى صلى الله عليه و آله است.
با عنوان «قضاء حاجت مؤمن»، انبوهى عظيم از روايات نقل شده كه اهميت و فضيلت و قداست كار راه‏اندازى و رفع نياز مردم و برطرف كردن مشكلات آنان و… خلاصه در خدمت مردم و جامعه بودن را بيان مى‏كند. اين كار بايد به حساب خدا گذاشت و چشم تشكر و اجر هم از او داشت، نه از مردم.
تو نيكى مى‏كن و در دجله انداز

كه ايزد در بيابانت دهد باز

«قصد قربت»، مايه‏ى ثمربخشى و ثواب الهى و ارزشمندى نيكوكاريهاست، و ريا آفت آن به شما مى‏رود.
آنان كه خالصانه و بى‏توقع و چشمداشت، گره از كار بسته‏ى مردم مى‏گشايند، بندگان خاص خدا و مأموران ويژه الهى‏اند. توفيق و امداد الهى را همراه دارند، فيض دنيوى و اجر اخروى نيز، دستاورد اين خدمت است. به اين حديث زيبا از حضرت رضا عليه‏السلام توجه كنيد:
«ان لله عبادا فى الأرض يسعون فى حوائج الناس، هم الآمنون يوم القيامة»؛ (10).
خداوند را در روى زمين، بندگانى است كه كارشان تلاش براى رفع نياز و حاجت مردم است. آنان روز قيامت، ايمن و آسوده‏اند.
آرى… رنج دنيا و راحت آخرت!
شنيده‏ايد كه امام معصوم، طواف حج را رها كرد و به كار ديگران رسيد، يا كسى را كه ديگرى صدايش مى‏كرد و او به طواف مشغول بود، توبيخ كرد كه: مگر نمى‏دانى انجام كار ديگران، از خيلى طوافها برتر و ثوابش بيشتر است؟ نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله هم فرموده است:
«خير الناس من انتفع به الناس»؛ (11).
بهترين مردم كسى است كه مردم از او سود و بهره ببرند.

درسى از امام سجاد

شايد از درخشان‏ترين فصلهاى زندگانى هر يك از پيشوايان دين، رسيدگى به محرومان و زدودن نياز نيازمندان بوده است، درسى كه از پيامبر خدا آموخته و رهنمودى كه از دين به ارث برده‏اند. راستى… ملاك در «خير» بودن آدمى به چيست؟ هر چه بيشتر سودرسانى به خلايق! و گره‏گشايى از كار مردم، به قدر توان.
روايت است كه امام زين‏العابدين عليه‏السلام از راهى كه مى‏گذشت، هر گاه در ميان جاده به كلوخى برمى‏خورد، از مركب خويش پياده مى‏شد و آن را با دست خود از وسط راه برمى‏داشت، آنگاه سوار شده، به راه خود ادامه مى‏داد:
«لقد كان على بن الحسين يمر على المدرة فى وسط الطريق فينزل عن دابته حتى ينحيها بيده عن الطريق….» (12).

سيره نورانى و سازنده يعنى اين!

زدودن موانع راه، پر كردن چاله‏هاى خيابانها، رفع سد معبرها و دهها كار خدماتى ديگر، كارهاى شايسته‏اى است كه زيبنده‏ى رفتار اجتماعى يك مسلمان است. چه خوش سروده است «ابن‏يمين»:
سود دنيا و دين اگر خواهى‏
مايه‏ى هر دوشان نكوكارى است‏
راحت بندگان حق جستن‏
عين تقوا و زهد و ديندارى است‏
گر در خلد را كليدى هست‏
بيش بخشيدن و كم‏آزارى است‏
و به گفته حافظ شيرازى:
دايم گل اين بستان، شاداب نمى‏ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايى‏

خرج مال و آبرو

سرمايه و دارايى، تنها پول و اندوخته مالى نيست، گاهى نفوذ و اعتبار، بيش از ثروت و پول مى‏ارزد.
كمك به ديگران هم تنها خرج پول و مصرف مال نيست. كسى هم كه تهيدست، اما آبرومند است، مى‏تواند از وجهه و آبرويش سرمايه بگذارد و آن را در راه ديگران به كار اندازد.
اگر خودتان هم كاره‏اى نيستيد، ولى مى‏توانيد نيازى را به كارگشايان منتقل كنيد، خود اين كار هم عبادت است و خدمت. نقش راهنما و واسطه داشتن براى حل مشكلات، مشاركت در پاداش آن خدمت است.
اگر خودتان «مقصد» نيستيد، مى‏توانيد فلش و راهنما به سوى مقصد باشيد.
نگذاريد وجودتان «بن‏بست» باشد، يا سراب، كه ديگران به فريب يا اميد، نزد شما آيند، يا وقتى به شما برسند، به وجود عايقى برخورد كنند. وجودتان را «هادى» كنيد، به سوى خدمتها و خدمتگزاران.
در حديثى از پيشواى ششم حضرت صادق عليه‏السلام چنين آمده است:
«به خدا و محمد و على ايمان نياورده است كسى كه هر گاه برادر دينى‏اش براى رفع نيازى به او مراجعه مى‏كند، با چهره‏اى خندان با او برخورد نكند. اگر رفع حاجتش به دست او است، بايد به انجام آن بشتابد و اگر كار از دست او بيرون است، سراغ ديگرى رود و از طريق ديگران، مشكل او را حل كند.» اما متن اين حديث شريف:
«ما آمن بالله و لا بمحمد و لا بعلى من اذا اتاه اخوه المؤمن فى حاجة لم يضحك فى وجهه، فان كانت حاجته عنده سارع الى قضاءها و ان لم يكن عنده تكلف من عند غيره حتى يقضيها له.» (13).
مى‏بينيد كه اين كوشش براى رفع مشكل برادر ايمانى، هم شرط اسلام است و هم ولايت! ايمان به خدا و رسول و ولايت، با اين روحيه و خصلت شناخته مى‏شود.
برخى «دلال» و «كار چاق‏كن» فساد و گناه و نيرنگ و حقه بازى‏اند. آنان فرزندان شيطان و شاگردان ابليس به حساب مى‏آيند.
بعضى هم «واسطه‏ى خير» و «شفيع حسنات» اند. دلالى و كار چاق‏كنى در امور خير و كارهاى صالح و خداپسند، از بزرگترين توفيقات الهى است كه شامل بندگان ويژه‏اش مى‏شود. اگر نيازمندى براى كارى سراغ ما آمد، فورى رد نكنيم، اگر از خودمان كارى ساخته نيست، به كسى، جايى، مؤسسه‏اى، اداره‏اى و… معرفى و راهنمايى كنيم كه چاره‏ى كارش با آنجا است.

صدقه، اما بى‏پول

با شنيدن كلمه‏ى «صدقه»، ذهنها فورى سراغ كمك مالى به تهيدستان يا انداختن سكه و اسكناسى در صندوق صدقات و امثال آن مى‏رود. ولى… اين، تنها شكلهاى عملى صدقه نيست.
مى‏توان اهل صدقه بود، بى‏آنكه پول خرج كرد. البته كمكهاى مالى، جاى خاصى دارد كه در هر حال و هر جا خوب است. اما مهم، توجه به وسعت دايره‏ى «نيكى» است. باز هم از گفتار پيشوايان الهام بگيريم.
از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: هر مسلمان هر روز بايد صدقه‏اى بدهد(ان على كل مسلم فى كل يوم صدقة).
وقتى پيامبر چنين فرمود، برخى از اصحاب، با شگفتى پرسيدند:
– يا رسول الله! چه كسى طاقت و توان اين كار را دارد؟
حضرت براى رفع ابهام و توضيح بيشتر، و براى اينكه صدقه را تنها در انفاق مالى خلاصه نكنند، فرمود:
«برطرف كردن عوامل اذيت از راه مردم، صدقه است،
راهنمايى كردن جاهل به «راه»، صدقه است،
عيادت كردن بيمار، صدقه است،
امر به معروف كردن تو، صدقه است،
نهى از منكر كردنت صدقه است.
و… پاسخ سلام دادن نيز صدقه است!»…
شگفتا كه چه وسعتى دارد نيكى و احسان! و چه آسان است ذخيره‏سازى عملى صالح براى آن روز نياز و احتياج! كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله، چنين بود:
«اماطتك الأذى عن الطريق صدقة، و ارشادك الجاهل الى الطريق صدقة، و عيادتك المريض صدقة، و امرك بالمعروف صدقة و نهيك عن المنكر صدقة و ردك السلام صدقة.» (14).

ايثار

كلمه‏اى زيباست، فضيلتى بزرگ است، اما عملى است بسيار دشوار!
گذشتن از «خود» و مقدم داشتن «ديگران»، شجاعتى بزرگ مى‏طلبد و اين عمل قهرمانانه، جز از روحهاى بزرگ و پاك، سر نمى‏زند، چه ايثار مالى، چه جانى!
«خودمحورى»، سد راه ايثار است.
«تعلقات» و «وابستگى» هم، آفتى خطرناك براى رشد خصلتهاى كمال‏گراست.
برادرى در سايه‏ى ايثار معنى مى‏يابد. ايثارگر، كسى است كه در عين نياز، ديگرى را بر خود مقدم مى‏دارد و در عين خستگى، كارهاى دشوار را بر عهده مى‏گيرد و فداكارانه به خاطر خدا، به نفع مردم از «حق شخصى» خويش مى‏گذرد. ايثارگرى، وارستگى از وابستگيهاست. در رابطه‏هاى مالى با ديگران نيز چنين است. كسى كه شادى خود را به قيمت اندوه ديگران بدست مى‏آورد، مسلمان نيست و آنكه «راحت» خود را با «رنج» ديگران مى‏طلبد، انسان نيست.
اگر در جمع مؤمنان، روحيه‏ى ايثارگرى برادرانه باشد، تا آنجا كه جيبها و منافع يكى باشد، نه تنها اصطكاك منافع پيش نمى‏آيد و نه تنها كلاه‏گذارى بر سر ديگران در انديشه‏ها نمى‏گذرد، بلكه روحيه‏ى سختى‏پذيرى براى رفاه ديگران رواج مى‏يابد، كارى كه «خداپسندانه» است. ايثارگر، چون «رضاى خدا» را به دست مى‏آورد، از عمق جان خشنود مى‏شود.
اوج صفا و گذشت، در آن است كه برادرى را به مرز يگانگى برسانند؛ وحدت در خواسته، وحدت در محبت، وحدت در منفعت.
امام سجاد عليه‏السلام به مردى فرمود:
آيا به اين مرحله رسيده‏ايد كه يكى از شما دست در جيب ديگرى كند و آنچه را نياز دارد بردارد، بى‏آنكه اجازه بگيرد؟
گفت: نه.
فرمود: پس هنوز «برادر» نيستيد!
«هل يدخل احدكم يده فى كم اخيه و كيسه فيأخذ ما يريد من غير اذن؟ قال: لا. قال: فلستم باخوان.» (15).
و براستى كه چه مرز دشوارى! ولى برادرى، اين دشواريها را آسان مى‏سازد.
البته بى‏اجازه دست در جيب و كيف كسى كردن، هم حرام است، هم خلاف ادب، ليكن در حديث ياد شده، منظور آن است كه صفا و برادرى و يكرنگى و اخوت دو برادر دينى به حدى برسد كه جيب من و تو با هم نداشته باشند و حتى در استفاده از اموال يكديگر، محتاج به اجازه گرفتن نباشند، يعنى اوج برادرى و ايثار!
روحيه‏هاى سرشار از «ايثار»، «خدمتگزارى»، «كارگشايى»، مايه گذاشتن از «مال» و «آبرو»، ارزشى فوق تصور دارد و اگر بر زندگيها و معاشرتها سايه‏گستر شود، بهشت را در همين دنيا هم مى‏توان ديد.

پي نوشت :

(1). بحارالانوار، ج 72، ص 148
(2). ميزان الحكمه، ج 1، ص 87؛ بحارالانوار، ج 72، ص 53
(3). گلستان سعدى، باب سوم، حكايت 2
(4). بحارالانوار، ج 72، ص 54
(5). همان، ص 281
(6). وسائل الشيعه، ج 17، ص 340
(7). همان، به صفحات 344، 338 و 347 مراجعه شود
(8). بحارالانوار، ج 72، ص 21
(9). كنز العمال، ج 6، ص 710
(10). كافى، ج 2، ص 197
(11). بحارالانوار، ج 72، ص 23
(12). همان، ص 50
(13). همان، ص 176، حديث 12
(14). همان، ص 50
(15). الأخلاق، شبر، ص 94

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد