اخلاق معاشرت (قسمت پنجم)
اخلاق معاشرت (قسمت پنجم)
8. با همسايگان
آيا تا به حال، از دست همسايه ناراحت شدهايد؟
يا به عكس، آيا همسايه از شما رنجيده و دلخور شده است؟
علت چيست؟ و… چگونه مىتوان از آن پيشگيرى كرد و راه همزيستى و حسن معاشرت با همسايگان چيست؟
اين مسأله گاهى به نشناختن «حقوق» همسايه مربوط مىشود، گاهى هم ريشه در رعايت نكردن و بىمبالاتى نسبت به آن دارد. ببينيم در دستورالعملهاى مكتب، چه نكاتى وجود دارد؟
سايهى همسايه
آيا دو همسايه، تنها در «سايه» شريكند و نزديك به هم؟ يا حق و حقوق و حد و حدودى هم وجود دارد؟
بعضى مىگويند: «چهار ديوارى: اختيارى». اما اين سخن نه معقول است، نه مشروع. نه با عرف سازگار است، نه با شرع و عقل. گر چه انسانها را ديوارهاى خانهها از هم جدا مىكند و هر كس وارد محدودهى خانه و زندگى خويش مىشود، اما زندگى اجتماعى، افراد جامعه را به صورت اعضاى يك «خانواده» درمىآورد، كه پيوسته باهم در ارتباط، رفت و آمد، برخورد و تعاوناند و نيازهاى متقابل به يكديگر دارند. از اين رو، سايهى هر كدام از دو همسايه، بايد آرامبخش ديگرى باشد و هر يك زير سايهى همسايهى خود، احساس «امنيت»، «آسودگى» و «اعتماد» كنند. اين چيزى است كه دستورهاى معاشرتى و اخلاقى اسلام بر آن تأكيد اكيد دارد.
در متون دينى چيزى به نام «حسن الجوار» يا «تعهد الجيران» و… ديده مىشود، يعنى رسيدگى و سركشى به همسايگان و داشتن رفتارى نيك با آنان و هم آزار نرساندن به همسايه و صبورى و تحمل نسبت به آنچه از ناملايمات، از آن ناحيه سر مىزند. همچنان كه خود شما نيز از همسايهتان توقع داريد سازگارى نشان دهند و با اندك چيزى عصبانى نشوند و پرخاش نكنند، خودتان نيز در معرض همين خواسته و انتظار از سوى همسايگانيد.
هر چه روحيه دينى و اخوت اسلامى ميان افراد جامعه حاكم باشد، به همان اندازه رابطهها نزديكتر و صميمىتر و فاصلهها كمتر و كمتر مىشود و دو همسايه، بازوى يكديگر مىشوند و در غم و شادى و راحت و رنج، شريك هم مىگردند. برعكس آن در جوامع غربى و اروپايى و غربزده است، كه هر چه علايق مذهبى كمرنگتر و ضعيفتر باشد، زندگيها حالت سردى و كسالتبار مىيابد و به زندگى غربيها شبيه مىشود، كه نه تنها يك ديوار، بلكه ديوارهاى متعددى ميان دو همسايه و دو هممحل، يا كسانى كه در يك خيابان يا يك مجتمع مسكونى به سر مىبرند، پديد مىآيد و همسايه از حال و روزگار همسايهى بغلى يا طبقهى بالا يا پايين يا خانهى روبهرويى بىخبر است.
راستى… اين گونه زيستن، انسانى و اسلامى است؟ پس جايگاه عواطف اجتماعى كجاست؟
همسايه كيست؟ وظيفهى ما نسبت به او چيست؟ و حد و حريم همسايگى تا كجاست؟…
همسايگى و حسن همجوارى
«حسن همجوارى» تنها يك اصطلاح سياسى در ارتباط ميان كشورها نيست، و تنها كاربرد بينالمللى ندارد. ميان اهل يك محل، يا در روابط دو همسايه نيز مطرح است. داشتن بهترين خانه، اما با همسايهاى بد و ناهنجار و مردمآزار، مفت هم گران است! افراد عاقل و هوشيار، در جايى خانه مىخرند كه محلش خوب و همسايگانش سالم و بافرهنگ باشند. وگرنه، يا بايد خانه را عوض كنند، يا عمرى در رنج و عذاب به سر برند. توجه به همسايه در خريدن و ساختن خانه، مغازه و محل كار، نشانهى خردمندى است.
پيشواى نخستين ما، امام على عليهالسلام در نامهاى كه به فرزندش امام حسن مجتبى عليهالسلام به عنوان توصيههايى از پدرى دنيا ديده و باتجربه مىنويسد، از جمله مىفرمايد:
«سل عن الرفيق قبل الطريق و عن الجار قبل الدار»؛ (1).
پيش از سفر، از همسفر بپرس و پيش از خانه، از همسايه!
آرى… «بسا كساند، از اين همرهان «آرى» گوى،
كه دل به وسوسهى راه ديگرى دارند.
بسا كساند، كه جايى موافقان رهند،
كه خود، نه جاى هماهنگى است و همراهى است.
بدين سبب،
نخست بايد آيين همرهى دانست!»
همسايهى خوب داشتن، نعمتى ارزشمند است و همسايهى خوب بودن، محبتآور و رفيقساز است. هميشه دلها متوجه جايى مىشود كه دوستى و نيكى از آنجا بجوشد و بتراود. هر جا كه شهد خير باشد، افراد هم گرد مىآيند و افراد و جامعه، دلگرم شده، محيط هم آباد مىگردد. نقش رفتار نيك در همسايگى و در ايجاد تجمعهاى پرشكوه و الفتهاى اجتماعى فراوان است. حضرت على عليهالسلام مىفرمايد: آنكه همسايگىاش نيكو باشد، همسايگانش روزافزون مىشوند: «من حسن جواره كثر جيرانه». (2).
در حديث ديگرى از امام صادق عليهالسلام آمده است:
«حسن الجوار يعمر الديار و يزيد فى الأعمار»؛ (3).
«خوش همسايگى»، هم آبادىها را آبادان مىسازد و هم عمرها را مىافزايد!
در اين دو حديث، هم به بازده عمرانى و اجتماعى سلوك شايسته در همسايگى اشاره شده، هم به منافع شخصى و بهداشت روانى. البته در پاداشهاى اخروى آن احاديث فراوانى نقل شده است. (4).
توصيه به حسن جوار
حضرت امير عليهالسلام، پس از آنكه از دست شقىترين افراد كوردل و كجفهم، ضربت خورد و در بستر افتاد، در آستانهى شهادت، وصاياى ارزشمندى خطاب به فرزندان و پيروانش فرمود كه بخشى از آنها هم به حقوق همسايه مربوط مىشود؛
«الله الله فى جيرانكم، فانها وصية نبيكم، ما زال يوصى بهم حتى ظننا انه سيورثهم»؛ (5).
اين سفارش على عليهالسلام در واپسين لحظات عمر است كه فرمود:
خداى را، خداى را، دربارهى همسايگانتان، كه اين وصيت پيامبر شماست. پيامبر خدا همواره نسبت به همسايگان سفارش مىفرمود، تا حدى كه گمان كرديم آنان را از ارث برندگان قرار خواهد داد!
امام صادق عليهالسلام نيز در سخنى فرموده است: «بر شما باد نماز خواندن در مسجدها و همسايگى خوب با مردم». (6) اگر به دستور مكتب، رفتار بزرگوارانه و شايسته با همسايگان داشته باشيم، دوستيها را جلب مىكند و افراد در مشكلات و گرفتاريها و نيازهاى متقابل، با بهرهگيرى از اين تكيهگاه، مىتوانند از قوت روح برخوردار باشند.
گاهى هم بايد جور همسايه را كشيد. اين شرط همسايگى خوب است. «حسن جوار» تنها به اين نيست كه اذيت و رنجى به همسايه نرسانيم. گاهى تحمل سختيها و ناملايماتى كه از سوى او برايمان پيش مىآيد، مصداق اين «حسن همجوارى» است. اگر بخواهيم روابط از هم نگسلد، بايد صبور بود و باتحمل، وگرنه، پاسخ بدى را با بدى دادن و در زشتيها مقابله به مثل كردن، نشان حقارت روح و دونهمتى است. به علاوه اين كار از همه برمىآيد. گذشت و تحمل است كه اراده و ايمان و بزرگوارى مىطلبد.
در عالم رفاقت، شراكت، دوستى، ازدواج و همسرى، همسفرى، محيط كار و… نيز بايد گاهى «سنگ زيرين آسيا» بود، نه كمظرفيت و بىطاقت.
امام كاظم عليهالسلام فرمود: حسن جوار و همسايهى خوب بودن، تنها آزار نرساندن نيست، بلكه آن است كه بر اذيت همسايه صبور و بردبار باشى: «ليس حسن الجوار كف الأذى و لكن حسن الجوار صبرك على الأذى.» (7).
روشن است كه اين گونه حديثها هرگز مجوز «همسايه آزارى» نيست. اگر توصيه به بردبارى نسبت به آزار همسايه شده، بيش از آن و اكيدتر و شديدتر، سفارش به خوشرفتارى و نرساندن آسيب و آزار به همسايگان شده است. مزاحمت براى همسايه، از بدترين رفتارهاى اجتماعى است.
آخرين مرز
در هر چيزى حد و مرز و حريمى وجود دارد. وقتى از اندازه گذشت، صفحه برمىگردد و اوضاع، به گونهاى ديگر مىشود. تحمل نسبت به آزار و زحمت آفرينى همسايه نيز اين گونه است. گاهى مزاحمت به حدى مىرسد كه پايان خط است و حريمها و حرمتها ديگر فرومىريزند، چون خود همسايهى مردم آزار، حريم نگه نداشته است.
در تاريخ است كه مردى خدمت پيامبر رسيد و از آزار همسايهاش شكايت كرد. حضرت فرمود: برو و تحمل كن. بار دوم كه به شكوه آمد و ناليد، پيامبر باز هم دستور صبر و تحمل داد. آزار همسايه به اوج رسيد و خارج از مرز تحمل. وقتى براى سومين بار، شكايت از همسايه كرد، حضرت رسول چنين راهنمايى و سفارش كرد: «روز جمعه، وقتى مردم به سوى نماز جمعه مىروند، تو وسايل و اسباب و اثاث خويش را بيرون بريز و در رهگذار مردم قرار بده، تا همهى آنان كه به نماز مىروند، اين صحنه را ببينند. وقتى علت را مىپرسند، ماجرا را به آنان بگو.» آن مرد نيز چنان كرد. همسايهى مردم آزار(كه آبروى خود را در خطر ديد) بىدرنگ به سوى او شتافت و ملتمسانه از او خواست كه وسايلش را به خانه برگرداند و قول داد و عهد و پيمان بست كه ديگر آن گونه رفتار نكند. (8).
اين نتيجهى بىپروايى و قدرنشناسى نسبت به لطفها و مداراهاست. لطف خدا هم با انسان خطاكار مدارا مىكند، ولى… «چون كه از حد بگذرى، رسوا كند». از حلم و بردبارى ديگران نبايد سوء استفاده كرد و نجابت و بزرگوارى ديگران را نبايد به حساب ضعف يا بىعرضگى آنان گذاشت.
حد و حق همسايه
محدودهى رعايت حقوق همسايگان و داشتن رفتار شايسته، تنها به همسايهى دست راست و چپ خانه منحصر نمىشود و تنها به پرهيز از آزار هم خلاصه نمىگردد.
سركشى، رسيدگى، احوالپرسى، رفت و آمد، مساعدت و يارى، عيادت، انفاق و صدقه، رفع نياز، همدردى و… از جمله امورى است كه بر عهدهى هر همسايه است و اينها نشانهى فتوت و جوانمردى است. پيشواى جوانمردان، على بن ابىطالب عليهالسلام فرمود: «من المروة تعهد الجيران»؛ (9) رسيدگى به همسايگان از مروت و جوانمردى است. حضرت امام باقر عليهالسلام نيز در بيان صفات و خصال شيعه و پيروان و رهروان خط اهلبيت، يكى هم همين را دانسته و فرموده است:
«و التعاهد للجيران من الفقراء و اهل المسكنة و الغارمين و الأيتام…»؛ (10).
از نشانههاى پيروان ما، رسيدگى به همسايگان نيازمند و تهيدست و بدهكاران و يتيمان است. چگونه انسان شرافتمند و باوجدان مىتواند آسوده و با شكم سير بخوابد و مرفه و برخوردار باشد، در حالى كه در همسايگانش محرومان تهيدست، يتيمان بىسرپرست، گرسنگان بينوا و بدهكاران درمانده باشند و او بتواند گرهى بگشايد، اما بىتفاوت باشد؟ اينجاست كه كلام نورانى پيامبر خدا، بر تارك تاريخ مىدرخشد كه فرمود: هر كس سير بخوابد، در حالى كه همسايهى مسلمانش گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است: «ما آمن بى من بات شبعانا و جاره المسلم جائع» (11) آرى، مسلمانى به عمل است، نه به ادعا و شعار!
اين حقوق و رعايتها به تعبير احاديث، تا مرز چهل همسايه از هر طرف است. امام صادق عليهالسلام از رسول اكرم صلى الله عليه و آله از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل مىكند كه فرمود: هر چهل خانه از هر چهار طرف، همسايه محسوب مىشود. (12).
امام باقر عليهالسلام نيز فرمود:
«حد الجوار اربعون دارا من كل جانب من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله». (13) كه مضمونش همان حد و حريم همسايگى تا چهل خانه از چهار طرف است.
اگر اين حق و حد و حريم كه اسلام بيان كرده است، مسؤولانه شناخته و رعايت شود، در جامعهى اسلامى نيازمند و گرفتار و بينوايان بىسرپرست و رنجديدگان دست از همه جا كوتاه و آبرومندانى كه صورت خود را با سيلى سرخ نگه مىدارند يافت نخواهد شد. سخن را در اين بخش، با كلامى از محدث بزرگوار، مرحوم «شيخ عباس قمى» به پايان مىبريم، كه چنين نوشته است:
«… در زمينهى معاشرت نيكو با همسايه، حديث بسيار است و «حسن جوار» هم تنها پرهيز از همسايه آزارى نيست. بلكه تحمل جفا و ناملايمات همسايه هم از آن جمله است. همچنين از امور مربوط به «خوش همسايگى»، ابتدا كردن به سلام، عيادت در هنگام بيمارى، تسليت و تعزيت گفتن در سوگها و مصيبتها، تبريك و تهنيت گفتن در شاديها و اعياد، چشمپوشى از لغزشها، سرك نكشيدن به رازها و امور پنهانى همسايه، مضايقه نكردن از كمكهايى كه مورد نياز او است، حتى اگر مىخواهد چوبى(و تيرآهنى) بر ديوارت بگذارد، يا ناودانى را بر خانهى تو بگذارد و از اين گونه امور… مضايقه نكنى و سخت نگيرى….» (14).
9. سوغات و عيادت
چه خوب است كه ديدارها، همراه با تحفه و هديهاى باشد، تا لذتبخشتر و مودتآميزتر گردد.
اصل هديه، جلب محبت و مودت مىكند، اگر در ديدارهاى پس از مسافرت و زيارت باشد، چه بهتر و بيشتر!
از مولايمان على عليهالسلام است:
«الهدية تجلب المحبة»؛ (15).
هديه، دوستى مىآورد.
اين كار، هم بازگشت از سفرها را شيرين مىسازد، هم در يادها زنده نگه مىدارد و خاطرهانگيز مىشود. چه بسيار كسانى كه خاطرهى شيرين يك سفر را تنها از رهگذر هديه و سوغاتش در ياد خود نگه داشتهاند. عيدى گرفتنهاى دوران كودكى و جوايزى كه دانشآموزان دريافت مىكنند، اغلب جزء شيرينترين و فراموش نشدنىترين خاطرات زندگى آنهاست.
وقتى افراد يك خانواده، چشم به راه بازگشت مسافرشان از «حج»، «مشهد»، شهرهاى داخلى يا سفرهاى خارجى باشند، هنگام آمدنش كلمهى «سوغات»، شيرينترين وردى است كه بر زبانهايشان جارى مىشود و بر خاطرشان مىگذرد. از اين طريق، خانواده نيز خوشحال مىشوند.
سوغات آوردن(اگر در حد و حدود مناسب و در شأن انسان باشد) سنتى اسلامى است و نشانهى آن است كه «مسافر»، در سفر هم به ياد آنها بوده است.
مهم، اصل هديه و سوغات است، قيمت آن چندان مهم نيست. يعنى ارزش معنوى و عاطفى هديه جاى توجه است، نه ارزش مادى و ريالى آن.
گاهى يك شيشه عطر، يك تسبيح و سجاده، يك كتاب و مجله، يك دست كفش و لباس، يك كيف و جوراب، يك شيرينى و ميوهى محلى از محل سفر و… حلاوتى فراموش نشدنى پديد مىآورد.
هديه، هر چه باشد
لازم نيست سفر، حتما طولانى يا به جاهاى دور باشد، تا «هديه» بطلبد!
و ضرورت هم ندارد كه سوغات، گرانبها و داراى ارزش مادى بالا باشد! گفتيم كه خود سوغات و هديهى سفر، ارزشى معنوى و اخلاقى دارد، هر چند قيمتش نازل و مقدارش اندك باشد.
بشنويم از اسوهى اخلاق، حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه فرمود:
«اذا خرج احدكم الى سفر ثم قدم على اهله فليهدهم وليطرفهم ولو بحجارة»؛ (16).
هر گاه يكى از شما به سفر رفت، هنگامى كه به سوى خانه و خانوادهاش برمىگردد، حتما برايشان هديه و سوغات آورد، حتى اگر شده، سنگى باشد!…
روشن است كه هدف آن حضرت، آوردن سنگ نيست، بلكه مىخواهد بفرمايد، هديه، هر چند ارزان و ناچيز هم باشد، «موضوعيت» دارد و خوب است كه مرد خانه و بزرگ خانواده، دست خالى و بىسوغات به خانوادهاش برنگردد.
البته اگر سفر، سفر معنوى باشد(مانند حج، عمره، سوريه، مشهد و…) از مسافر آگاه و مكتبى انتظار مىرود كه رهاوردهاى معنوى از اين سفر براى خانواده و دوستان بياورد و دريافتها، معرفتها، آموختنيهاى سفر را به عنوان يك «ارمغان» براى ديدار كنندگانش بازگو كند و آنان را در فضاى معنوى و روحانى مسافرت خويش قرار دهد.
متأسفانه اين گونه تحفهها بسيار اندك است و زائران ما، كيف و چمدان خويش را از هر چيز پر مىكنند، جز خاطرات معنوى و رهاوردهاى روحى و تربيتى؛ مگر كسانى انگشت شمار، كه خداوند بر شمارشان بيفزايد.
عيادت بيمار
از نمونههاى بارز اخلاق معاشرت، رفتن به عيادت بيماران است. چه در شهرى كه هستيم، چه با سفر به شهرى ديگر، چه بيمارانى كه از خويشاوندان و فاميلاند، چه آنان كه دوست و آشنايند، و چه حتى عيادت بيماران غريب و بىدوست و آشنا!
به قول سعدى: «قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد.» (17).
تندرستى از نعمتهاى ناشناختهى الهى است. آنكه بيمار مىشود، چشم به راه ديدار و سركشى و احوالپرسى دوستان و بستگان است و از تفقد آنان خرسند مىشود.
از بهترين كارها كه پاداش بسيار نيز دارد و موجب رضاى خالق و مخلوق است، «عيادت بيمار» است.
اين عمل در اسلام، آداب خاصى دارد. نيكو است كه انسان به عنوان سركشى و احوالپرسى از مريض، به سراغ او برود، كم بنشيند(مگر آنكه خود بيمار، طالب و مشتاق باشد بيشتر بنشينيد) دست و نبض بيمار را بگيرد، دست بر پيشانىاش بگذارد، به مريض دعا كند، از او دعا بخواهد، ولى به گونهاى باشد كه اسباب زحمت بيمار و خانوادهاش را فراهم نسازد. (18).
حتى چيزى با خود بردن هنگام رفتن به عيادت بيمار(همان گونه كه رايج و مرسوم است) بسيار پسنديده است.
يكى از غلامان امام صادق عليهالسلام مىگويد: يكى از آشنايان بيمار شد. جمعى از دوستان به ملاقات او مىرفتيم كه در راه، به امام صادق عليهالسلام برخورديم. امام پرسيد: كجا؟ گفتيم: به عيادت فلانى مىرويم. فرمود: بايستيد. ما نيز ايستاديم. پرسيد: آيا ميوهاى، سيبى، گلابى، عطر و… چيزى همراه داريد؟ گفتيم: نه، هيچ يك از اينها را نداريم. فرمود: آيا نمىدانيد هر چه كه نزد بيمار برده شود، با همان خوشحال مىشود و مايهى راحت و استراحت او است؟ (19).
اين، حتى نشانهى كاهش دردهاى جسمى در سايهى خرسنديهاى روحى است، چيزى كه در روانشناسى و درمان جديد، به عنوان يك دستور درمانى مورد توجه است. اهميت نقش پرستاران در روحيه دادن به بيماران و تحمل دوران درمان از همين جا روشن مىشود.
اخلاق پيامبرانه
رفت و آمد به خانهى بيماران و عيادتشان و تفقد از حالشان، از اخلاق انبيايى است و سبب تحكيم رابطهها و تقويت دوستيها و الفت خانوادههاست.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز به عيادت بيماران مىرفت. حتى يك بار از يك يهودى نيز عيادت فرمود كه همسايهى او بود. (20).
آنچه به عيادت، ارزش مىبخشد، خدايى بودن آن و اخلاص در عيادت است، حتى خارج از مرز دوستى و رفاقت و آشنايى و شغل و موقعيت طرف به عيادت رفتن مهم است. اين در آنجا جلوه مىكند كه مريض، گمنام و بىكس و ناشناخته و غريب باشد كه بيش از ديگران چشم به راه ديدار كنندگان است. تعبير «فى الله» كه در روايات عيادت بيماران به چشم مىخورد، به همين نكتهى حساس اشاره مىكند.
چگونه مىتوان به اين گوهر دست يافت و از كجا مىتوان «نيت خدايى» را در عيادتها تشخيص داد؟
عيادت بىريا
وقتى به عيادت بيمارى مىرويد، روى چه انگيزهاى است؟ آيا از ترس گلايههاى بعدى او و خانوادهى او است؟ يا اينكه چون همسايه و آشناست و فردا چشم در چشم هم خواهيد انداخت؟ يا چون رئيس و مسؤول است؟ يا براى خدا؟
البته دلجويى از يك بيمار و خانوادهاش يا رعايت حق همسايگى و حق رئيس، جاى خود دارد، ولى آيا شده كه جعبهى شيرينى يا پاكت ميوهاى بگيريد و به عيادت بيمارانى در بيمارستانها برويد كه كسى را ندارند و شما را هم نمىشناسند؟ در ايام جنگ، بعضيها به ديدار و عيادت رزمندگان مجروح مىرفتند كه در شهرستانهايى دور از بستگان خود تحت درمان بودند، بىآنكه سابقهى آشنايى با مجروحان جنگى داشته باشند، تنها به خاطر خدا و انجام وظيفهى دينى و انسانى.
اين كار، بس عظيم است و الهى! و مايهى آسانى حساب خداوند در قيامت مىگردد. در حديث قدسى آمده است:
«من عاد مؤمنا فى فقد عادنى»؛ (21).
هر كس در راه من(به خاطر خدا) مؤمنى را عيادت كند، مرا عيادت كرده است.
در حديث است كه روز قيامت، پروردگار به بنىآدم خطاب مىكند: مريض شدم چرا به عيادتم نيامدى؟ مىگويد: خدايا! تو پروردگار جهانيانى، چگونه به عيادت تو مىآمدم؟ پاسخ مىشنود: فلان بندهام بيمار شد و از او عيادت نكردى! مگر نمىدانستى كه اگر به عيادتش مىرفتى، مرا نزد او مىيافتى؟ (22).
به علاوه، عيادت بيمار، انسان را به ياد قيامت مىاندازد و او را متوجه نعمت تندرستى مىسازد و زمينهساز شكر به خاطر سلامتى مىگردد. از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت است كه: به عيادت بيمار و تشييع جنازه برويد، كه شما را به ياد آخرت مىاندازد. (23).
عيادت و سوغات بىتوقع
دانستيم كه اگر به عيادت بيمار، يا هديه و سوغات، جنبهى الهى بدهيم و آن را به حساب خدا بگذاريم، هم پاداش بيشترى مىبريم، هم به ترويج اين گونه سنتهاى اسلامى در اخلاق معاشرت، كمك كردهايم.
با اين حساب، نبايد در دادن هديه و بردن سوغات يا رفتن به عيادت بيمار، حساب عوض و جايگزين آن را كرد. گلايه از اينكه چرا ما كه به عيادتش رفتيم، او به عيادت ما نيامد، كمظرفيتى است، يا اگر كسى هنگام بيمارىتان از شما عيادت نكرد، شما «مقابله به مثل» نكنيد و كريم و بزرگوار باشيد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است:
«عد من لا يعودك و اهد من لا يهدى لك»؛ (24).
به عيادت كسى برو كه از تو عيادت نكرده است و براى كسى هديه ببر كه براى تو هديه و سوغات نياورده است.
و… اخلاص و وسعت نظر و بزرگمنشى، از همين جاها شناخته مىشود!…
پي نوشت :
(1). نهجالبلاغه، صبحى صالح، نامهى 31
(2). غررالحكم، ج 7، ص 49
(3). كافى، ج 1، ص 667، احاديث 10،8 و 7
(4). در اصول كافى، ج 2) عربى) باب «حق الجوار»، همچنين در سفينة البحار، واژهى «جور» ملاحظه شود
(5). نهجالبلاغه، صبحى صالح، نامهى 47، خطاب به امام حسن و امام حسين عليهالسلام
(6). كافى، ج 2، ص 635
(7). همان، ص 667
(8). سفينة البحار، ج 1، ص 191) واژه جار)؛ كافى، ج 2، ص 668
(9). غررالحكم، ج 7، ص 49
(10). كافى، ج 2، ص 74
(11). سفينة البحار، ج 1، ص 192
(12). كافى، ج 2، ص 669، باب «حد الجوار»
(13). همان
(14). سفينة البحار، ج 1، ص 192 «حسن الجوار»
(15). غررالحكم، ج 7، ص 421
(16). مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 266؛ بحارالانوار، ج 79، ص 283
(17). گلستان سعدى، باب هشتم
(18). روايات بيمارى و عيادت و… را در مكارم الاخلاق، باب 11 مطالعه فرماييد
(19). مكارم الاخلاق، ص 361
(20). همان، ص 359
(21). همان، ص 360
(22). ميزان الحكمه، ج 9، ص 128
(23). همان، ص 130
(24). كنز العمال، متقى هندى، حديث شمارهى 25150
/س