شیعه و فرهنگ توسعه (1)
شیعه و فرهنگ توسعه (1)
الف) طرح مسئله
نــیــل بــه توسعه سیـاسـى براى همهء کشورها کمال مطلوب است.
آگاهى از موانع توسعه سیاسى،اجتماعى و اقتصادى یک ضرورت است. این ضرورت براى کشورهایى که حیات سیاسى اجتماعى آن ها تابع ضوابط و قواعد ایدئولوژیک است، ملموس تر به نظرمى رسد، به ویژه اگر دین و یا ایدئولوژى داعیهء اتمام و برترى داشته باشد، الزاما مى باید موضعى دربارهء توسعه سیاسى اتخاذ کرده باشد.
عــده اى بــراین بــاورنــد کــه ریــشه توســعه نیافتگى سیاسى کشورهاى اسلامى از نقص عقاید اسلامى و فقدان قابلیت لازم براى توسعه نیست بلکه در انحراف از اعتقادهاى اصیل است. از نظر این دیدگاه، ترقى و پیشرفت جز از راه تمسک به اعتقادهاى اصیل اسلامى میسر نخواهدشد.
باید گفت نقش دین و مذهب در توسعه انکارناپذیراست. زیرا دین بررفتار و روابط افراد با یکدیگر و در حیات فردى و جمعى آنان نفوذ قابل ملاحظه اى دارد. حرکت روح فردى و جمعى به سوى عقلانیت مبناى توسعه سیاسى اقتصادى خواهدبود.
طى چهاردهه تلاش براى توسعه، اهمیت خطیر فرهنگ نمایان گردیده است. در این مدت به جهت تاکید توسعه از آزادى سیاسى و مساوات اجتماعى و در نهایت استقلال فرهنگى و رشداقتصادى متحول شده است و تحقق این امر تنها از طریق تبیین صحیح و عملکرد مطلوب هویت فرهنگى امکان پذیرمى گردد.1
فرهنگ هر جامعه با تمامى جلوه هاى زندگى، ارزش هاى انسانى و معرفت شناختى و هم چنین با تعاملات و تقابلات اجتماعى، در همهء زمان ها و مکان ها ارتباط مى یابد و به این جهت است که هویت فرهنگى جامعه مى تواند هادى اهداف حکومتى و منادى توسعهءسیاسى تلقى شود.2
هر جامعه اى برهویت و شناس نامهء فرهنگى خویش تاکیددارد و مى کوشد که با تمام قدرت و غرورملى، مشخصه هاى چنین هویتى را زنده نگه دارد و از آن دفاع کند. باید محتوا و چهارچوب فرهنگى جوامع، عوامل و موانع توسعه را شناخت و منطبق با شرائط ویژهء فرهنگ جوامع، الگو و نسخه اى ترتیب داد و در این حالت است که توسعه در چهارچوب هویت فرهنگى معنا پیدا مى کند.
جامعه، محتاج برنامه و ترتیب است و براى دست یابى به انسجام درونى باید روى اعضاى آن کارشود. انسان باید ارزش پیداکند و تربیت او مبناى توسعه قرارگیرد.
سرمایه هاى یک جامعه منحصر به منابع طبیعى، تکنولوژى و مالى آن نیست بلکه ارزش مند ترین سرمایه، انسان هاى بافرهنگ، آموزش دیده و با شخصیت آن جامعه هستند.
در طول تاریخ هرجا تمدنى مادى فرهنگى وجود داشته است از جنبه نظامى و نیز اجتماعى، فرهنگى و تربیتى، سرمایه گذارىهاى جدى روى انسان ها انجام شده و یک سیستم اجتماعى برپا گردیده است. ساختن و پرداختن فرهنگ همگون داخلى نیازمند سال ها تلاش و کار منظم و حساب شده تربیتى و آموزشى است.3
بنابراین، توسعه سیاسى نیازمند فرهنگ است و چون ماهیت فرهنگ به طور تلویحى و مستمر شکل مى گیرد، باید نقش فرهنگ و هویت فرهنگى را در چهارچوب نظامى ویژه و نیز در گذر تاریخ بررسى کرد و از شناخت عوامل فرهنگى تضعیف کننده توسعه سیاسى نباید غافل شود باید گفت: با هرنوع فرهنگ در صورت دریافت محتوا و قالب روزآمد آن، مى توان به توسعه رسید.4
درهر جامعه سیاسى، عناصر مشترک فرهنگى توسعه را مى توان باتلاش و کوشش استخراج کرد، وانگهى بایدگفت که الگوهاى فرهنگى جوامع را به طور کلیشه اى و به دور از جرح و تعدیل نمى توان به یکدیگر تعمیم داد و تسرى بخشید. بنابراین هویت فرهنگى جوامع از یکدیگر قابل تفکیک است.
ب) مفاهیم
1) فرهنگ
فرهنگ لفظى است تکثیرالمعنى و همین تکثیر معنا گاه گاه تفهیم وتفاهم اذهان رادرامورمربوط به این مسئله دچار اشکال مى کند. لفظ فرهنگ از مصدر فرهیختن به معناى ادب و هنر و علمآموختن است.
در دائره المعارف لاروس در معناى فرهنگ آمده است که:
فرهنگ عبارت است از مجموعه امورى که به تمدن خاص یک گروه اجتماعى مربوط مى شود به زبان دیگر فرهنگ به مجموعه اى اطلاق مى شود که شامل معارف، اعتقادات، هنر، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و هرنوع مقررات و عادات دیگرى باشد که انسان به عنوان عضوى از جامعه آن را کسب کرده است.5
از دیدگاه توسعه، فرهنگ مجموعه سازگار افکار و اندیشه هانیست بلکه در بطن هویت فرهنگى نظام سیاسى، مجموعه متضادى از باورها وجوددارند که باعث پارادوکسیکال کردن فرهنگ مى شوند. این باورها ناشى از آبشخورهاى متفاوتى است و باتوجه به این که در هر دورهء تاریخى باورهاى فرهنگى حالتى محورىدارند، نظام هاى سیاسى گوناگونى شکل مى گیرد. در واقع یکى از مهم ترین و اصلى ترین وسیله حفظ نظام ها فرهنگ است، چراکه عناصر متفاوت هراجتماع و نظام سیاسى از طریق بستر فرهنگ به یکدیگر پیوندمى خورند.6
2) فرهنگ سیاسى
در بحث از فرهنگ سیاسى چنین فرض مى شود که سیاست ، ما حصل ویژگى هاى بنیادین در فرهنگى کلى تر است. فرهنگ در این قلمرو مفهومى، بیش تر به باورهاى مشترک و ارزش هاى جمعى مدام اطلاق مى شود و شکل و صورت حکومت تا حد زیادى از همین عناصر تاثیر مى پذیرد. برهمین اساس حتى نگرش هاى موجود به انسان، هستى و نظام اجتماعى آداب و سنن و عقاید دینى مردم برشکل حکومت آن ها تاثیر مى گذارد.
هر نظام سیاسى شامل الگوى خاص از جهت گیرىها به کنش سیاسى است. من فکر مى کنم که بهتراست این الگو را فرهنگ سیاسى بنامیم7
شناخته شده ترین تحقیق تجربى در این زمینه کار آسموندوربا در کتاب فرهنگ مدنى Civic culture))است. در این کتاب نگرش هاى سیاسى پنج کشور آمریکا، انگلیس، آلمان غربى، ایتالیا و مکزیک مورد مطالعه قرار گرفته است. از نظر آن ها فرهنگ مدنى فرهنگى است که ساخت سیاسى و فرهنگ سیاسى در آن سازگار است. آن ها سه نوع فرهنگ مشارکتى، تابع و محلى را از هم تفکیک کرده اند. در عین حال چهار تعریف از فرهنگ سیاسى ارائه مى شود:
1) توجه به موضوع جهت گیرى هاى ذهنى توده در سیاست
2) فرهنگ سیاسى به مفهوم بررسى اجزاى ترکیب دهندهء فرهنگ سیاسى، ارزش ها، تاثیرات دانش و عقاید دربارهء واقعیات سیاسى و احساسات با جنبه سیاسى و تعهدات مبتنى بر ارزش هاى سیاسى
3) فرهنگ سیاسى به مفهوم جامعه پذیرى دوران کودکى، تحصیلات، تربیت عمومى، تجربیات گذشته با اثرات اجتماعى و حکومتى
4) فرهنگ سیاسى به مفهوم اجزاى بازدارنده و مثبت بر ساختار سیاسى و حکومتى. بر اساس تعریف پاى، فرهنگ سیاسى، ساخت و معناى فضاى سیاسى را به همان ترتیبى که فرهنگ به طور کلى معرف یکپارچگى حیات اجتماعى است به دست مى دهد.8
3) فرهنگ سیاسى شیعه
فرهنگ شیعه در وسیع ترین معناى خود به همهءمحصولات ذهنى و فکرى و ذوقى شیعیان و پیروان واقعى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و پیشوایان آنان در تمام ادوار تاریخى اسلام اطلاق مى شود.
فرهنگ سیاسى شیعه، منادى حضور همه جانبه دین اسلام براساس تفسیرامامان علیهم السلام در عرصه زندگى و احیاگرى نظرى در پى تجدید روابط بین عقل و دین یاعلم وایمان است.
در این نظر، دین را باید در زندگى جمعى واردکرد و آن را با تحولات نوین سازگار کرده و به دنبال شواهدى از رضایت، تشویق و اصرارآن نسبت به تحولات جدید باشند.
به طور خلاصه، ارکان تفکر و منطق اصلى تجدید حیات شیعه عبارتند از:
بازگشت به اصول اولیه اسلام، تاکید بر حضور فراگیر دیانت در عرصهء سیاست و اجتماع و تکیه بر یگانگى مذهب و دولت و تجدید مناسبات میان عقل و دین.
4) توسعه
تعریف توسعه تحت تاثیر نظام فکرى و ارزشى حاکم برذهنیت افراد، و بیش تر آن را عبارت از رشد کمى و کیفى امکانات مادى و رفاه جامعه مى دانند. توسعه واقعیتى مادى و ذهنى است که در ابعاد مختلف زندگى اعم از اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و سیاسى اثرات مشخصى بر جاى مى گذارد.9
به طور کلى توسعه جریانى است که در خود، تجدید سازمان و سمت گیرى متفاوت کل نظام اقتصادى اجتماعى را به همراه دارد. توسعه افزون بر بهبود در میزان تولید و درآمد، شامل دگرگونى اساسى در ساخت هاى نهادى، اجتماعى، ادارى و هم چنین ایستارها و وحبه هاى نظر عمومى مردم است. توسعه در بسیارى موارد حتى عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز دربر مى گیرد.10
5) توسعه سیاسى
توسعه سیاسى به مفهوم نهادینه شدن سیاست است. این توسعه زمانى حاصل مىآید که براى تنوعات و پیچیدگى هاى جدیدى که در نتیجهء نوسازى به وجود آمده اند، نهادهایى ساخته شوند که موجب انسجام و هم بستگى در درون جامعه سیاسى شوند. بدین ترتیب بحث توسعه معادل بحث وجدان جمعى دورکهایم است. توسعه سیاسى درواقع بعد درمانگر تحولات اجتماعى است در حالى که نوسازى موجب بیمارى اجتماعى مى شود. رابطه مفاهیم نوسازى آنومى از یک سو و توسعه ثبات از سوى دیگر در منحنى زیر نمایش داده مى شود.
توسعه سیاسى به دلایل چند بعدى، جامع و شدیدا کیفى بودن آن، پیچیده ترین سطح توسعه یک جامعه است. رونالد چیکلوت معتقداست که نظریات توسعه سیاسى را به سه قسمت مى توان تقسیم کرد:
1) آن دسته که توسعه سیاسى را با دموکراسى مترادف مى دانند
2) آن دسته که بر تغییر و توسعه سیاسى تمرکز تحقیقاتى داشته اند
3) آن دسته که به تجزیه و تحلیل بحران هاو مراحل تسلسلى توسعه سیاسى پرداخته اند.
بایندر معتقداست که اگر کشورى بخواهد به رشد و توسعه برسد باید پنج بحران راپشت سر بگذارد. این پنج بحران عبارتند از: بحران هویت(Identily) بحران مشارکـت ( Ravticitation)بحران نفـوذ (Renetvation) بحران مشروعیـت (Legitimavy) و بحران توزیع (Distribution) او معتقد است که وجه تمایز کشورهاى توسعه یافته صنعتى، از کشورهاى در حال توسعه در آن توسعه است که آنان در گذشته به طریقى موفقیتآمیز بحران هاى فوق به ویژه بحران هاى هویت و مشروعیت را پشت سر نهاده اند.12
هانتینگتون مفهوم توسعه سیاسى را بر اساس میزان صنعتى شدن، تحریک و تجهیز اجتماعى، رشد اقتصادى و مشارکت سیاسى مورد ارزیابى قرارداده و بر این اعتقاد است از آن جا که در فرآیند توسعه سیاسى تقاضاهاى جدیدى به صورت مشارکت و ایفاى نقش هاى جدیدتر ظهور مى کنند، بنابراین نظام سیاسى باید از ظرفیت و توانایى هاى لازم براى تغییر وضعیت برخوردار باشد در غیر این صورت سیستم با بى ثباتى، هرج ومرج، اقتدارگرایى و زوال سیاسى روبه رو خواهدشد و امکان دارد پاسخ جامعه به این نابسامانى ها به شکل انقلاب تجلى کند.13
هانتینگتون در نهایت نوسازى سیاسى را جریانى در جهت عقلانى شدن اقتدار تمایزى ساختارها و گسترش اشتراک سیاسى مى داند.14
(پاى) در مجموع افزایش ظرفیت نظام را در پاسخ گویى به نیازها و خواسته هاى مردم، تنوع ساختارى، تخصصى شدن ساختارها و هم چنین افزایش مشارکت سیاسى را لازمه توسعه سیاسى مى پندارد.15
سوال اصلى و فرضیه مقاله
تاچه حداصول بنیادین فرهنگ سیاسى شیعه مى تواند باعث امحاى عوامل فرهنگى تضعیف کننده توسعه سیاسى شود؟
درون مایهء فرهنگ سیاسى شیعه با کاربرد عقل در فهم متون دینى و احترام بر آزادىهاى سیاسى اجتماعى و مصلحت سنجى در اجراى قوانین شریعت راه نیل به توسعه سیاسى را هموار مى کند.
ج) مفروضات
عقلانیت فزاینده به عنوان مهم ترین شاخص توسعه سیاسى قلمداد مى گردد.
بین اخلاق اقتصادى مذاهب و توسعه و نوسازى چه در زمینه اقتصادى و چه در زمینه سیاسى ارتباطى مستقیم وجوددارد.
باورها و اعتقادات دینى بخش عمده اى از فرهنگ است و فرهنگ نیز به نوبه خود زمینه ساز تحول و نوگرایى است.
دین اسلام مجموعه اى از اصول عقلى است و توسعه یافتگى را نیز بحث عقلى مى داند.
این گفتار شامل چهار بخش است:
1 ـ ویژگى هاى عمومى فرهنگ و توسعه سیاسى
2 ـ عوامل فرهنگى تضعیف کنندهء توسعه سیاسى
3 ـ اصول بنیادین فرهنگ سیاسى شیعه و نقش آن در امحاى عوامل فرهنگى تضعیف کننده توسعه سیاسى بر پایه محور اصیل عقلانیت
4 ـ نتیجه گیرى.
الف) فرهنگ و توسعه سیاسى
دربررسى پدیدهء توسعه نیافتگى بسیارى بر این عقیده اند که ریشه عقب ماندگى سیاسى بسیارى از کشورها با فرهنگ سیاسى آن ها مرتبطاست. بدین ترتیب که آن ها توانسته اند در بررسى هاى تاریخى جوامع شاخص هاى فرهنگى توسعه و شاخص هاى ضد توسعه را شناسایى کنند.
ویژگى هاى عمومى فرهنگ:
1) فراگرفتنى:
فرهنگ، غریزى نیست و از راه توارث نیز به فرد منتقل نمى شود به عبارت دیگر، فرهنگ از عادت ها و تجربیاتى تشکیل یافته است که افراد در طول حیات خویش مىآموزند.
2) قابل انتقال:
امور فرهنگى بر اثر تلاش و علاقه انسان ها از نسلى به نسل دیگر منتقل مى شود.
3) اجتماعى:
عادت ها و تجربیاتى که فرهنگ را تشکیل مى دهند جنبهء انفرادى ندارند.
شرائط اجتماعى مانند جنگ ها، حوادث بزرگ طبیعى و تحولات سیاسى در تحول فرهنگى موثر واقع مى شوند.
4) پاسخ گوى نیازمندیهاى اساسى حیات:
فرهنگ چگونگى مقابله با حوادث و تحولات طبیعى و یا تغییرشکل طبیعت رابراى انطباق آن باخواسته هاى انسان را به او مىآموزد.
5) پایدار:
اگرچه تحول پذیرى یکى از ویژگى هاى فرهنگ است ولى این تحول به اندازه اى آرام و غیرمحسوس صورت مى گیرد که به نظر مى رسد جنبه پایدار و دیرپابودن آن قوىتر است.
6) مشخص کنندهء معیارها و ارزش ها:
هر فرهنگ با توجه به مجموعهء خصوصیات و موقعیت خود نسبت به مسائل و موضوعات مختلف موضع گیرى، مرزبندى و درنتیجه ارزش گذارى مى کند. هر فرهنگ حاوى تعاریفى از مفاهیم اساسى موجود است و بر اساس آن نظام رفتارى، وضعیت زندگى فردى و اجتماعى را شکل مى دهد.16
گذرى بر توسعه سیاسى
بحث توسعه سیاسى مقوله اى ویژه قرن بیستم است، اما مى توان گفت که لوازم و ملزومات آن طى چندین قرن در گذر تحولات تاریخى، اجتماعى و سیاسى فراهم شده و الگوهاى مطرح شده در این زمینه ماخوذ از غرب است یعنى جریان فراگیرى تحت عنوان رنسانس در قرن چهاردهم آغازشد که شاخصه هاى مهم آن فردگرایى، فهم جدید دینى و علم گرایى محسوب مى شد. این حرکت اجتماعى فرهنگى منجر به ورود عناصر جدیدى به منظومهء فکرى انسان شد و در عرصهء اجتماع و سیاست، مفاهیم جدیدى چون حق حاکمیت، آزادى، حق آزادى و برابرى مطرح شد که نشان تحول فرهنگ سیاسى سنتى به فرهنگ به اصطلاح دموکراتیک بود. رشد فرهنگ دنیاگرایى، شکل گیرى مفهوم ملت، فردگرایى، تسامح و مداراى مذهبى و سیاسى به وجودآمدن مفهوم شهروندى، گسترش حوزهء نفوذ آگاهى و انتخاب افراد نقش تازه اى براى فرد و نظام اجتماعى به بار آورد. البته به رغم تحولات فرهنگى، اجتماعى و سیاسى در غرب، عمده نقاط جهان در نظم سنتى خود به حیات ادامه دادند که درواقع موانعى به لحاظ فرهنگى در سطح جامعه موجود بود که در مقابل تغییر مقاومت مى کرد.
در مورد شاخص هاى توسعه سیاسى مى توان این دوازده اصل را بیان نمود:17
1) فردگرایى مثبت باید تشویق گردد.
2) تفکر از زمینه هاى استقرایى قوى برخوردار باشد.
3) تفکر متاع عمومى و تخصص، متاع خاص باشد.
4) آموزش، مهم ترین رکن برنامه ریزى جامعه باشد.
5) عموم مردم، منطق و شیوه هاى کار جمعى را بیاموزند.
6) هویت عمومى جامعه فوق العاده قوى و مستحکم باشد.
7) علاقه به جامعه و به دنبال آن قانون پذیرى در میان مردم بنیادى باشد.
8) منافع هیئت حاکمه با منافع و مصالح عمومى مردم هم سو باشد.
9) دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعى نباشد و نهادهاى غیردولتى در نظام اجتماعى موثر و فعال باشند.
10) آرامش اقتصادى وجود داشته باشد.
11) تصمیم گیرى مبتنى بر اصلاح نگرى و اصلاح پذیرى باشد.
12) انتخاب افراد بر اساس رقابت و لیاقت صورت گیرد.
مقصود تلفیق نظریه با اصول و ارزش هاى انسانى است به گونه اى که معناى تئوریک توسعه سیاسى با آرمان هاى عام انسانى ادغام گردد و حرکت تکاملى جامعه را در مسیر توسعه اجتماعى و اقتصادى و نهایتا توسعه سیاسى جلوه گر سازد.
پي نوشت :
1. س.ک.دیوب، ابعاد فرهنگى توسعه،ترجمهء بهروز گرانپایه، نشریهء نامهء فرهنگ، سال دوم، شمارهء یک و دو، پاییز و زمستان1370، ص34.
2. محمود روح الامینى، زمینه فرهنگ شناسى (چاپ اول: تهران، عطار، 1365) ص120ـ118 .
3. دکتر محمود سریع القلم، عقل و توسعه یافتگى (چاپ اول: نشر سفید، 1372) ص127ـ126.
4. فرهنگ رجایى، توسعه و فرهنگ، نشریهءنامهء فرهنگ، سال دوم، شمارهءو2، پاییز و زمستان1370، ص18.
5. جلال رفیع، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد،(چاپ اول:تهران،انتشارات اطلاعات،1373) ص266.
6. حسین عظیمى، توسعه و فرهنگ، نشریهءنامهء فرهنگ، سال دوم، شمارهء یک و دو، پاییز و زمستان1370، ص13ـ14.
G.Almond G،Powel;Comparatile ARevelopmental .7
Approach Little Brown and co.
8. مقدمه اى بر مطالعه فرهنگ سیاسى ایران فرهنگ توسعه،شمارهء3، مهر1370.
9. جواد منصورى، فرهنگ استقلال و توسعه (تهران، وزارت امورخارجه، موسسه چاپ و انتشارات1374) ص152ـ153.
10. مصطفى ازکیا، جامعه شناسى توسعه و توسعه یافتگى روستایى ایران، (تهران، انتشارات اطلاعات، 1369) ص7ـ8 .
11. دکتر محمد سریع القلم، همان، ص94و96.
12. حسن سیف زاده، نوسازى و دگرگونى سیاسى (تهران، نشر سفید، 1368) ص173.
13. عبدالعلى قوام، توسعه سیاسى و تحول ادارى، (تهران، نشر فومن،1371)، ص10ـ11.
14. ساموئل هانتیگتون، سامان سیاسى وجوامع دستخوش دگرگونى، ترجمه محسن ثلاثى ( تهران، نشر علم، 1370) ص135.
15. همان، ص11ـ12.
16. جواد منصورى، همان، ص7ـ10.
17. دکتر محمود سریع القلم، ص94ـ95.
ادامه دارد ……
/س