اصول و مبانی حکومت از منظر امام علی (ع) (3)
خطبههای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در خداشناسی و امثال آن، در سطوح بسیارعالی است ولی باید به این مسئله توجه کرد که خطبه غیر از کتاب است، بدین معنی کهیک عالم کتاب خود را برای اهلِ علم مینویسد اما خطبهها در مقاطع مختلف و برایصنوف گوناگون کاربرد دارد؛ از جمله در میدانهای جنگ برای سربازان،
اصول و مبانی حکومت از منظر امام علی (ع) (3)
تعلیم و تربیت توأم با تعهد اسلامی
این مقوله نیز بسیار مفصل است و حضرت بر آن تأکید میکند و میفرماید:
أَیُّهَا النّاسُ، اِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً، وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ: فَاَمّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصیحَهُ لَکُمْ.وَتَوْفیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ، وَ تَعْلیمُکُمْ کَیْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدیبُکُمْ کَیْما تَعْلَمُوا.
{ای مردم، مرا بر شما حقی است و شما را نیز بر من حقی. حق شما آن است کهمن خیرخواهتان باشم و سعی کنم که زندگی شما در رفاه باشد و شما را تعلیمبدهم تا جاهل نباشید و آدابتان بیاموزم تا دانا شوید.}
شواهد فراوانی درباره تعلیم توأم با تربیت و تخصص همراه با تعهد وجود دارد کهبیان همه آنها موجب تطویل مقال خواهد شد.
خطبههای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در خداشناسی و امثال آن، در سطوح بسیارعالی است ولی باید به این مسئله توجه کرد که خطبه غیر از کتاب است، بدین معنی کهیک عالم کتاب خود را برای اهلِ علم مینویسد اما خطبهها در مقاطع مختلف و برایصنوف گوناگون کاربرد دارد؛ از جمله در میدانهای جنگ برای سربازان، در بازار برایبازاریان و در مساجد برای عموم مردم. بنابراین، خطبهها حاوی مطالب بسیارارزشمندی است که نباید از آنها غافل شد و فرهنگ علوی، مکتب علوی و حکومتعلوی، بهقدری فرهنگ مردم را بالا برده است که بسیاری از عامّه مردم این خطبهها راــکه حتی امثال مرحوم صدرالمتألهین شیرازی، مرحوم بحرانی و مرحوم خوئی که خوداز شارحان نهج البلاغه بوده، گاهی از فهمِ معانی کلماتِ آن عاجز ماندهاند ــ با تأمل درمییابند! چهگونه بود که بازاریها این مطالب را میفهمیدند و سربازانِ میادین نبرد اینهارا درک میکردند؟ خطیب باید به مقتضای حال مردم حرف بزند تا مخاطبان بفهمند وعلی (علیه السّلام) چنین میکرد:(44)
بِتَشْعیرِهِ الْمَشاعِرَ عُرِفَ اَنْ لاَ مَشْعَرَ لَهُ، وَ بِمُضادَّتِهِ بَیْنَ الاْمُورِ عُرِفَ اَنْ لاَ ضِدَّ لَهُ، وَبِمُقارَنَتِهِ بَیْنَ الاْشْیاءِ عُرِفَ اَنْ لاَ قَرینَ لَهُ.
{با به وجود آوردنِ او، حواسّ و قوای درّاکه را معلوم میشود که آلتِ ادراکیّهییاز برای وی نیست و به قرار دادن او، ضدّیت و مخالفت را بین اشیا دانستهمیشود که ضد و مخالفی ندارد، و به تعیین او قرین و همنشین را بین اشیاشناخته میشود که قرین و همنشین برای او نیست (زیرا او آفریننده حواسّ واضداد و قرینهها است).}
خوب ملاحظه میشود که معنای این عبارت بسیار رفیع و در عین حال طوری است کهسربازان در میدان جنگ، بازاریها و آنهایی که در مسجد بودند نیز اینها را میفهمیدند.نگارنده، نمونههای زیادی را در این خصوص فراهم آورده است که در اینجا تنها به نقلمواردی از آنها اکتفا میکند:
نوفٍ البکالی قال: خطبنا بهذِه الخطبه امیرالمؤمنین علیه السَّلام بالکوفه و هو قائمعلی حجاره، نصبها له جعده بن هبیره المخزومی، و علیه مدرعه من صوف وحمائل سیفه لیف، و فی رجلیه نعلان من لیف، و کأَنَّ جبینه ثفنه بعیر.
{نوف بِکالی میگوید: حضرت امیر این خطبه را خواندند در حالیکه در کوفهروی سنگی ایستاده بودند و جَعده فرزند هُبیره مخزومی آن (سنگ) را برپاداشته بود. جامهیی پشمین به تن داشتند و بند شمشیری از لیف خرما بر کتف،و کفشی از لیف در پا، و پیشانی او مثل پینه زانوی شتر بود.}(45)
فَمِنْ شَواهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّم”واتِ مُوَطَّداتٍ بِلاَ عَمَدٍ، قائِماتٍ بِلاَ سَنَدٍ، دَعاهُنَّفَاَجَبْنَ طَائِعاتٍ مُذْعِناتٍ، غَیْرَ مُتَلَکِّئاتٍ وَلاَ مُبْطِئاتٍ.
{از شواهد خلقت خداوند، آفرینش آسمانها است که بدون ستون، پابرجا وبیتکیهگاه، برپا است. خداوند آسمانها را خواند، اجابت کردند، از روی طوع ورغبت و بیدرنگ و تأخیر.}(46)
این دلیلی بر آن است که حضرت امیر (علیه السّلام) میفرمایند همه جمادات درک و شعور دارند؛ از این جهت که خداوند آنها را خواند و چنین شنید:(47)
فَاَجَبْنَ طَائِعاتٍ مُذْعِناتٍ، غَیْرَ مُتَلَکِّئاتٍ وَلاَ مُبْطِئاتٍ؛ وَ لَولا اِقْرارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّهِوَ اِذْعانُهُنَّ لَهُ بِالطَّواعِیَهِ، لَما جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ….
{پس از روی اطاعت و فرمانبری، بدون توقف و درنگ (دعوتش را) پذیرفتند(ایجاد شدند) و اگر اقرار نبود (زبان حال)، ایشان بر (ثبوت) ربوبیت و اعترافآنها به اطاعت و بندگی، آنها را موضع عرش خود و محل (مقرّبین از) فرشتگان وجای بالا بردن گفتار نیکو و کردار شایسته بندگان قرار نمیداد.}
این مطلب که شعور و درک در همه موجودات عالم سریان دارد، بسیار مهم است و ازاین قبیل خطبهها نیز در نهج البلاغه فراوان مشاهده میشود. ابن ابیالحدید و شرّاحدیگر میگویند که واقعاً علی (علیه السّلام) مبتکر این موضوع است، چون قبل از ایشان اگر هممردم عرب سخنی میگفتند، صرفاً درباره کوه و درخت و دشت و بیابان بود، اما اولینکسی که درباره آسمانها و ملائکه و عظمت خلقت، ابتکار به خرج داد و درباره اینموضوعات سخن گفت، علی بن ابیطالب (علیه السّلام) بود.
وعظ و ارشاد و تبلیغ و نصیحت
قسمت مهمی از مطالب نهج البلاغه درباره وعظ و ارشاد است. به این ترتیب که امامعلی (علیه السّلام) ابتدا آیاتی از قرآن میخواند و سپس خطبههایی را ایراد میفرمود و فیالمثلدر یک خطبه، آیه شریفه «یَا اَیُّهَا الاْنْسانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ» را تلاوت و آنگاه خطبهرا ایراد کردند.(48) نیز پس از قرائت آیاتِ «اَلْهی”کُمُ التَّکاثُرُ، حَتّی” زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»، خطبهدیگری را ایراد فرمودند(49) و این خطبهها بعضاً دارای مضامین بسیار عجیبی است؛ برای مثال، ابن ابیالحدید درباره یکی از اینها میگوید: «و اقسم بمن تقسم الامم کلها بهلقد قرأت هذه الخطبه منذ خمسین سنه و اءلی الا´ن اکثر من الف مره»،(50) بدین مضمون کهمن به آنچه همه امتها قسم میخورند سوگند یاد میکنم که این خطبه را، از پنجاه سالپیش به این طرف، بیش از هزار دفعه خواندهام و هر بار در نفس من اثر جدیدی بر جاینهاده است. سپس میگوید: چهقدر خطبا حرف زدند، ولی کیست که مثل علی بنابیطالب (علیه السّلام) اینقدر با فصاحت و بلاغت سخن گفته باشد؟ همین ابن ابیالحدید بهدنبال خطبه صدوهشتم ــسُبْحانَکَ خالِقاً وَ مَعْبُوداً! بِحُسْنِ بَلائِکَ عِنْدَ خَلْقِکَ، خَلَقْتَداراً…ــ میگوید: «فجزیالله قائلها عنالاسلام افضل ما جزی به ولّیاً من اولیائه!»،(51)و بعد از اینکه مقداری درباره فصاحت و بلاغت کلام امام (علیه السّلام) صحبت میکند، به بیانِخدمات علی بن ابیطالب (علیه السّلام) میپردازد و در اینباره چنین سخن میرانَد: «فما ابلغنصرته له! تارهً بیده و سیفه، و تاره بلسانه و نطقه، و تاره بقلبه و فکره!» (علی بنابیطالب (علیه السّلام) گاهی با دست و شمشیرش به اسلام خدمت کرد، گاه با زبان و نطقش، وگاهی با قلب و فکرش). او سپس با این عبارات لب به ستایش علی (علیه السّلام) میگشاید:(52)
ان قیل جهاد و حرب فهو سیدٌ المجاهدین والمحاربین و ان قیل وعظٌ وتذکیرٌ فهوابلغ الواعظین والمذکرین و ان قیل فقهٌ و تفسیرٌ فهو رئیس الفقهاء و المفسرین وان قیل عدل و توحید فهو امامٌ اهل العدل و الموحدین.
لیس علیالله بمستنکرٍان یجمع العالم فی واحد
{اگر درباره جهاد و حرب سخن به میان آید، علی بن ابیطالب سید مجاهدین ومحاربین است. همو که در وعظ و پند و اندرز، زبانآورترین واعظان و مذکّراناست، در فقه و تفسیر نیز رئیس فقها و مفسّرین، و در عدل و توحید و عقاید،امام موحدین است. برای خداوند مشکل نیست که تمام دنیا را در شخصی واحدو وجودی یگانه جمع کند.}
صلح و امنیت
این موضوع در کنگره حاضر مورد عنایت بیشتری نیز هست. مطالب زیادی دربارهامنیت، از جمله فقرات زیر، در نهج البلاغه آمده است:
اللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کانَ مِنّا مُنافَسَهً فِی سُلْطانٍ، وَ لاَ الِْتماسَ شَیْءٍ مِنْفُضُولِ….
{خدایا تو میدانی حکومت را که تأسیس کردیم، نخواستیم با سلطنتطلبان وآنانکه در فکر حکومتاند، رقابت کرده و مال و ثروت زیادی به دست آوردهباشیم. بلکه میخواستیم دین را زنده کنیم و اصلاح بهوجود آوریم.}(53)
باید توجه نمود اصلاحطلبییی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در اینجا آغازگر آن است،جزء عناصر دین است.
امام صادِق (علیه السّلام) نیز فرمود: «مَنْ استوی” یَوْمَاهُ فهو مغبونٌ»(54) (هر کس دو روزشمساوی باشد مغبون است)، یعنی همیشه باید به جلو و به سوی پیشرفت حرکت کرد ورو به جانب اصلاح گام برداشت. در باب هدف مولی الموحدین (علیه السّلام) از تاسیس حکومتنیز میخوانیم:(55)
وَ لکِنّ لِنَرُدَّ الْمَعالِم مِن دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاْصْلاحَ فِی بِلادِکَ، فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْعِبادِکَ….
{بلکه برای این بود که (چون فتنه و فساد در شهرها شیوع یافت و ظلم و ستم برمردم وارد گشت و حلال و حرام تغییر کرد، خواستیم) آثار دین تو را (که تغییریفاته بود) بازگردانیم، و در شهرهای تو اصلاح و آسایش برقرار نماییم تا بندگانستمکشیدهات در امن و آسودگی بوده باشند و احکام تو که ضایع مانده بود،جاری گردد.}
و از حضرت (علیه السّلام) منقول است:(56)
فَالْجُنُودُ، بِاِذْنِ اللهِ، حُصُونُ الرَّعِیَّهِ، وَزَیْنُ الْوُلاهِ، وَ عِزُّ الدّینِ، وَ سُبُلُ الاْمْنِ.
{پس لشکریان، به فرمان خداوند، قلعههای محکم مردم، زینت فرمانروایان وباعث عزت دین هستند و راههای امنیت به این وسیله تأمین میشود.}
از امام علی (علیه السّلام) نقل است که: «شنیدهام لشکری از سوی معاویه وارد شهر انبار شدهو یکی از آنان گوشواره و خلخال زنی مسلمان و یک زن غیر مسلمان را (که در پناه اسلامقرار داشت) ربوده است.» آنگاه میفرمایند:(57)
فلو أنَّ امرأً مسلماً مات من بعد هذا اَسفاً ما کان به ملوماً، بل کان به عندی جدیراً.
{اگر مسلمانی بر اثر شنیدن این واقعه از غصه بمیرد، نه تنها بر او ملامتی نیستبلکه از نظر من شایسته، و ای بسا جای شگفتی است.}
وفای به عهود و پیمانها
این اصل نیز بسیار مهم است، زیرا مردم به رغم آرزوهای گوناگون و اندیشههای پراکنده،بر هیچیک از واجبات الهی نظیر بزرگ شمردن وفای به عهد همداستان نیستند؛ بهویژهکه آدمی در اسلام هماره خود را با تأکید بر نهی از پیمانشکنی مواجه میبیند. این تعالیمارزنده را در اواخر عهدنامه مالک اشتر، با عبارات دلنشین زیر، میتوان از نظرگذراند:(58)
لَیْسَ مِنْ فَرائِضِ اللهِ شَیْءٌ النّاسُ اَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِماعاً، مَعَ تَفَرُِِّ اَهْوائِهِمْ، وَ تَشَتُّتِآرائِهِمْ، مِنْ تَعْظیمِ الْوَفاءِ بِالْعُهُودِ…، وَ لاَ تَخیسَنَّ بِعَهْدِکَ….
{زیرا چیزی از واجبات خدا در اجتماع مردم با اختلاف هَواها و پراکندگیاندیشههاشان از بزرگ دانستن وفای به پیمانها نیست، و مشرکین هم پیش ازمسلمانها وفای به عهد را بین خود لازم میدانستند، به جهت آنکه وَبال وبدعاقبتی پیمانشکنی را دریافته بودند (آزموده بودند، و مسلمانها به انجام آنسزاوارترند).}
سعی در آباد ساختن کشور
حضرت علی (علیه السّلام) در صدر منشور خود خطاب به مالک اشتر میفرمایند:(59)
ه”ذا ما اَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِیٌّ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ، مالِکَ بْنَ الْحارِثِ الاْشْتَرَ فی عَهْدِهِ اِلَیْهِ،حینَ وَلاّهُ مِصْرَ: جِبایَهَ خَراجِها، وَ جِهادَ عَدُوِّها، وَ اسْتِصْلاحَ اَهْلِها، وَ عِمارَهَبِلادِها.
{این فرمانی است از علی امیرالمؤمنین به مالک اشتر فرزند حارث در پیمانی کهبا او میبندد، هنگامی که او را به حکومت مصر میگمارد تا چهار چیز را درصدر برنامه خود قرار دهد: جمعآوری مالیات، جهاد با دشمنان دین، ساماندادن کار مردم و آباد ساختن شهرها.}
مملکتی که از جهت مال، مالیات، هزینه و بودجه تأمین است، از لحاظ دفع دشمننیز قدرت جهادی و توانِ مدافعه قوی را دارد و در این صورت همه کار مردم هم اصلاحشود و شهرها آباد، و این خود مبنای برنامه حکومت علوی است.
ترویج فرهنگ جهاد و شهادتطلبی و تثبیت آن
این مقوله، فصل مهمی از نهج البلاغه را تشکیل میدهد:(60)
اِنَّ اَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ، وَ الَّذی نَفْسُ ابْنِ اَبِی طالِبٍ بِیَدِهِ، لاَلْفُ ضَرْبَهٍ بِالسَّیْفِ اَهْوَنُعَلَیَّ مِنْ مِیتَهٍ عَلَی الْفِراشِ.
{همانا گرامیترین مرگها کشته شدن در راه خدا است و قسم به پروردگاری کهجان علی بن ابیطالب در قبضه قدرت او است، هزار ضربه شمشیر خوردن برمن بهتر و آسانتر است که در رختخواب بمیرم.}
از این قبیل عبارات و تاکیدات را در آخر همان نامه مالک اشتر فراوان مییابیم:(61)
وَ اَنَا اَسْاَلُ اللّهَ بِسَعَهِ رَحْمَتِهِ، وَ عَظیمِ قُدْرَتِهِ، عَلی” اءعْطاءِ کُلِّ رَغْبَهٍ اَنْ یُوَفِّقَنی وَ اِیّاکَلِما فیهِ رِضاهُ… وَ اَنْ یَخْتِمَ لی وَ لَکَ بِالسَّعادَهِ وَ الشَّهادَهِ.
{مالکا، بعد از این همه سفارشها درباره سیاست و مملکتداری، از خدامیخواهم توفیق پیدا کنیم و پایان عمر من و تو، هر دو، به سعادت و شهادتختم شود.}
حضرت علی (علیه السّلام) درباره مسئله جهاد نیز عباراتی را میفرماید که به نظر نگارنده اینسطور اگر جمعآوری شود، خود کتاب مستقلی درباره فرهنگ جهاد و شهادتطلبیاست. مثلاً هنگامی که لشکریان معاویه در جنگ صفین، شریعه فرات را گرفتند و یارانعلی (علیه السّلام) را از برداشتن آب منع کردند، آن حضرت فرمود:(62)
قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتالَ، فَاَقِرُّوا عَلی” مَذَلَّهٍ، وَ تَأْخیرِ مَحَلَّهٍ؛ اَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَالدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الْماءِ؛ فَالْمَوْتُ فِی حَیاتِکُمْ مَقْهُورینَ، وَالْحَیاهُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ
{لشکر معاویه (با تصرف شریعه فرات و منع شما از برداشتن آب) کارزار را باشما طالبند، پس شما بر ذلّت و خواری اقرار کنید و شجاعت و شرافت را از کفبدهید، یا آنکه شمشیرهاتان را از خونها(ی ایشان) سیراب کنید تا از آب سیرابشود؛ پس مرگ (حقیقی) در زندگانی شما است اگر مغلوب شوید و (حقیقتِ)زندگانی در مرگ شما است آنگاه که (بر دشمن غالب آیید) و مرگ با عزّت وشرافت بهتر از زندگانی با ذلّت و خواری است).}
برای مرگ و زندگی، قاموس علی بن ابیطالب (علیه السّلام) فصل جدیدی را میگشاید:«فَالْمَوْتُ فِی حَیاتِکُمْ مَقْهُورینَ» (مرگ آن است که زنده باشید و زیر سلطه دیگران)،«وَالْحَیاهُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ» (ولی زندگی آن است که بمیرید در حال قدرت). اینها واقعاًعجیب است، خصوص آنکه آخرالامر میفرماید: «الْعارُ وَراءَکُمْ، وَالْجَنَّهُ اَمامَکُمْ».موقعی هم که طارِ بن زیاد برای فتح اسپانیا همت گماشت، همین خطبه را خواند و بهلشکرش گفت: «العدو امامکم والبحر وراءکم»،(64) آنگاه اسپانیا فتح شد.
روش اخذ مالیات
سید رضی در آغاز نامه بیستوپنجم نهج البلاغه، ضمن عبارتِ «کان یکتبها لمنیستعمله علی الصدقات و انما ذکرنا هنا جملاً منها لیعلم بها أَنَّهُ علیهالسلام کان یقیمعمادالحق و یشرع امثله العدل، فی صغیر الامور و کبیرها و دقیقها و جلیلها»، گوید: ما اینرا نوشتیم تا بدانند علی بن ابیطالب (علیه السّلام) چه میزان به جزئیات کار در هر جریانی برایاقامه عماد حق نظر داشته است.
درباره نحوه اخذ مالیات از منظر امام (علیه السّلام) نیز مطلب بسیار است و در اینجا تنها بهاشارههایی بسنده میکنیم. آن حضرت خطاب به مأمور مالیاتی خود فرمود: «انْطَلِقْ عَلی”تَقْوَی اللهِ» (با پرهیزکاری برو مالیات بگیر)؛ «وَ لاَ تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً» (و مسلمانی نبایدبترسد)؛ «وَ لاَ تَجْتازَنَّ عَلَیْهِ کارِهاً…» (و باید به هر کجا که گام میگذاری، با رضا و رغبتمردم مواجه شوی)؛ «فَاِذا قَدِمْتَ عَلَی الْحَیِّ» (وقتی به قبیلهیی رسیدی)؛ «فَانْزِلْ بِمائِهِمْمِنْ غَیْرِ اَنْ تُخالِطَ اَبْیاتَهُمْ» (در آنجا که آب است، فرود آی و به خانههای مردم در میای)؛ «ثُمَّ امْضِ اِلَیْهِمْ بِالسَّکینَهِ وَ الْوَقارِ» (چون آنجا منزل کردی، با سکینه و وقار و متانت بهسوی ایشان رو)؛ «حَتّی” تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ و لا تُخرِجْ بالتَحیِّهِ لَهُمْ» (سلام کن و آنانرا تحیت فرست)؛ «ثُمَّ تَقُولُ: عِبادَ اللهِ، اَرْسَلَنی اِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللهِ وَ خَلیفَتُهُ، لاِ´خُذَ مِنْکُمْ حَقَّاللهِ فی اَمْوالِکُمْ…» (سپس بگو: ای بندگان خدا، مرا ولی خدا فرستاده است که اگر حقیاز خداوند در مال شما هست بگیرم)؛ «فَاِنْ قالَ قائِلٌ:لاَ، فَلاَ تُراجِعْهُ» (اگر کسی گفتبدهکار نیستم، دیگر کاری نداشته باش)؛ «وَ اِنْ اَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ» (و اگر گفت که نه، منبدهکارم، با او برو)؛ «فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ اَنْ تُخیفَهُ اَوْ تُوعِدَهُ اَوْ تَعْسِفَهُ اَوْ تُرْهِقَهُ» (ولیوی را نترسان، بر او سخت نگیر و با وی بهدشواری رفتار مکن)؛ «فَخُذْ مَا اَعْطاکَ مِنْذَهَبٍ اَوْ فِضَّهٍ. فَاِنْ کانَ لَهُ ماشِیَهٌ…» (پس آنچه از زر یا سیم به تو دهد، بگیر و اگر او را گاوو گوسفند و شتر و این طور چیزها است، بیاجازهاش او داخل نشو. حیوانی را مَرَمان ومترسان. بعد از آنکه او را گرفتی، وقت برگشتن، مواظب باش بچه شتر را از مادرش جدانکنی، و هیچ حیوانی را بهتندی نرانی. اگر بر آنها سوار شدی، به هر کجا که رسیدی وآب و علف بود، به آنها بده).(65) خلاصه اینکه دقتهای عجیبی در آنجا ذکر شده است.
زعیم و شرایط زعامت
مطلب آخر مقاله حاضر در باب شرایط زعیم و والی است و از حضرت علی (علیه السّلام) دراینباره میخوانیم:(66)
وَ قَدْ عَلِمْتُمْ اَنَّهُ لاَ یَنْبَغی اَنْ یَکُونَ الْوالِی عَلَی الْفُرُوجِ وَالدِّماءِ والْمَغانِمِ وَالاْحْکامِوَ اِمامَهِ الْمُسْلِمینَ، الْبَخیلُ فَتَکُونَ فِی اَمْوالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لاَ الْجاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لاَالْجافِی فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفائِهِ وَ لاَ الْحائِفُ لِلدُّوَلِ فَیَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ وَ لاَ الْمُرْتَشی فِیالْحُکْمِ فَیَذْهَبَ بِالْحُقُوِِ وَ یَقِفَ بِها دُونَ الْمَقاطِعِ وَ لاَ الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّهِ فَیُهْلِکَ الاْمَّهَ.
{کسی که بر حیثیتها، جانها، غنایم، اموال و احکام مسلمانها ولایت دارد وامامت آنها را بر عهده میگیرد، نباید بخیل باشد؛ در اینصورت، چشم طمع بهمال مردم میدوزد؛ باید جاهل نباشد، زیرا مردم را گمراه میکند؛ باید آدمی باملایمت و مهربان باشد، زیرا اگر چنین نباشد مردم را پراکنده میسازد؛ بایدشجاع باشد و از کسی نترسد؛ وگرنه به این طرف یا آن طرف تکیه میکند؛ نبایددر صدور حکم رشوه گیرد؛ تا حقوِ از بین رود؛ و اگر رشوه بخورد، کارها راچنان که باید به سرانجام نرساند و همچنین باید سنت پروردگار یا سنت اسلامیرا معطل نگذارد که اگر چنین کند، امت به هلاکت رسد.}
و ایضاً فرموده است:(67)
لاَ یُقیمُ اَمْرَ اللهِ سُبْحانَهُ اِلاّ مَنْ لاَ یُصانِعُ، وَ لاَ یُضارِعُ، وَ لاَ یَتَّبِعُ الْمَطامِعَ.
{پس کسی که اهل سازش با دشمنان اسلام باشد و از سنتها و آداب غلطپیروی کند و تابع امیال و مطامع شخصی خود باشد، هرگز نمیتواند امورسیاسی و اداره جامعه اسلامی را به انجام برساند.}
در خاتمه مطلب، خیلی معذرت میخواهم که مصدع شدم و خوانندگان محترم راخسته کردم. غرض چنین بود که نمونههایی از دیدگاه حضرت علی (علیه السّلام) را دربارهحکومت اسلامی، عرض کرده باشم. پروردگار متعال به همه شما توفیق عنایت کند. درخاتمه بار دیگر از کسانی که چنین مجمعی را برپا کردند، تشکر میکنم.
پروردگارا، اسلام و اسلامیان را مؤید و منصور بفرما. دشمنان دین اسلام را مغلوب ومغضوب بگردان. در ظهور امام عصر (علیهالسلام) تعجیل بفرما. شهدای اسلام، شهدایانقلاب، امام راحلمان، مقامشان عالی است، متعالی بگردان. به ما هم توفیق علم و عملو گام برداشتن در راه اسلام و انجام وظیفه اسلامیمان عنایت بفرما.
پینوشتها و کتابنامه :
1. خطبهها، نامهها و کلمات قصار، منقول نهجالبلاغه طبعِ مرحوم فیضالاسلام است. (شریف رضی، محمد بن حسن. نهجالبلاغه. ترجمه و شرح علینقی فیضالاسلام. تهران: چاپآفتاب).
2. ابن بابویه (شیخ صدوِ)، ابوجعفر محمد بن علی. 1389 ه. کتابالخصال. صحّحه وعلّق علیه علیاکبر الغفّاری. تهران: مکتبه الصدوِ. ج 1. ص 149.
3. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی. 1403 ه. بحارالانوار. بیروت: دار احیاء التراثالعربی. ج 40. ص 325.
4. نهجالبلاغه. «خطبه 200». ص 663.
5. همان. «خطبه 159». ص 512.
6. همان. «خطبه 234». ص 808.
7. همان. «نامه 47». ص 978.
8. حرّ عاملی، محمد بن حسن. {1376 ه}. وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه. طبععبدالرحیم الرّبانی الشیرازی. بیروت: دار احیاء التراث العربی. ج 11. ص 49.
9. نهجالبلاغه. «نامه 53». ص 1019.
10. همان. «کلمه قصار 206». ص 1182.
11. همان. «خطبه 234». صص 802-803.
12. همان. صص 349-350.
13. همان. «نامه 53». ص 1026.
14. همان نامه. ص 1025.
15. همان نامه. ص 996.
16. همانجا.
17. همانجا.
18. همان نامه. ص 1006.
19. همان نامه. ص 993.
20. همان نامه. ص 1003.
21. همان. «خطبه 15». ص 66.
22. همان. «نامه 47». ص 978.
23. همان. «خطبه 6». صص 58-59.
24. همان. «خطبه 191». ص 649.
25. همان. «خطبه 83». ص 200.
26. همان. «نامه 53». ص 1024.
27. همان نامه. ص 1021.
28. همان. «نامه 31». ص 929.
29. همان. «نامه 27». ص 886.
30. همان نامه. بهترتیب صفحات 992، 991، 993.
منبع: باشگاه اندیشه
/خ