ما را جز اين نرسد كه او را دوسـت بداريم
ما را جز اين نرسد كه او را دوسـت بداريم
ويژگيهاي سياسي جامعهي اخلاقي از ديدگاه علي(ع)
چندي قبل، در منزل آقاي جرج جرداق بودم و از او پرسيدم، چه انگيزهاي باعث شد كه شما به عنوان يك مسيحي به نهجالبلاغه گرايش پيدا كنيد؟ او پاسخ داد كه من از كودكي، علاقهي وافري به ادبيات داشتم، وقتي كتاب نهجالبلاغه را مشاهده كردم، شيفتهي نكات ادبي، فصاحت و بلاغت آن شدم، در حالي كه نه سال بيشتر نداشتم، تمام نهجالبلاغه را حفظ كردم، اكنون نيز، كه بيش از نيم قرن از آن زمان ميگذرد، همچنان، حافظهي من، مفتخر به نهجالبلاغه است. از او سؤال كردم، چه شد كه كتاب «علي صوت العداله الانسانيه» را نوشتيد؟ وي پاسخ داد: من بر اثر آشنايي با نهجالبلاغه، توانستم امام علي عليه السلام را بشناسم، به اين نكته رسيدم كه علي عليهالسلام، در ميان مسلمانان و غيرمسلمانان، حتي در ميان شيعيان مظلوم است، در حالي كه من ديدم، امام علي عليهالسلام فراتر از شيعه و سني است. او فراتر از اسلام و مسيحيت است. او فراتر از همهي مكاتب و اديان است. از اين رو، كتاب امام علي صوت العداله الانسانيه را نوشتم، تا شايد در زدودن اين ظلم و ستم، سهمي داشته باشم. (1)
دربارهي علي:
توماس كارلايل، فيلسوف و نويسنده مشهور انگليسي در كتابي با عنوان قهرمانان، درباره علي عليه السلام ميگويد: «اما علي، ما را جز اين نرسد كه او را دوست بداريم، به او عشق بورزيم، چه او جوانمردي بلندمرتبه بود، از سرچشمه وجدانش مهر و نيكويي، سيلآسا سرازير ميگشت، از دلش، شعلههاي نيرومندي و دلاوري زبانه ميكشيد، شجاعتي درآميخته با مهرباني و لطف و رأفت داشت». (2) بارون كاردايفو مستشرق فرانسوي بر آن است كه: «علي مولود حوادث نبود، بلكه حوادث را او به وجود آورده بود. اعمال او مخلوق فكر و عاطفه و مخيله اوست. پهلواني بود در عين دليري دلسوز، شهسواري بود در عين رزمآزمايي زاهد. به مال و منصب دنيا توجهي نداشت و در راه حقيقت، جان خود را فدا كرد. روحي عميق داشت كه ريشه آن ناپيدا بود، در هر جا خوف الهي آن را فراگرفته بود».(3)
جبران خليل جبران، نويسنده، شاعر و متفكر لبناني درباره آن حضرت ميگويد: «به عقيده من، فرزند ابيطالب، نخستين كسي از عرب بود كه با روح كلي جهان ارتباط و پيوستگي يافت، با او همنشين گشت، شب با او دمساز بود. او اولين كسي بود كه لبانش آهنگ نغمههاي آن، روح را به گوش مردم ميرساند كه پيش از آن، چنان نغمههايي را نشنيده بودند … علي از جهان گذشت، در حالي كه شهيد عظمت خود بود، در حالي كه نماز، ميان دو لبش و دلش از شوق پروردگار لبريز بود». (4) پولس سلامه، اديب و حقوقدان مسيحي لبنان، در ابياتي بسيار زيبا، دربارهي امام علي (ع) چنين ميسرايد: «روزگار پير ميشود، آري، اما امام علي (ع)، مانند چهرهي تابان صبح، همواره باقي و پايدار است، هر روز و هر روز، در طول سدهها و اعصار، با سپيده دماني نو بر سرتاسر آفاق بشريت ميتابد، هر روز از نو طلوع ميكند» (5) شبلي شُمَيِّل، طبيب و محقق مسيحي، دربارهي اين بزرگ مرد گفته است: «امام علي ابن ابي طالب، بزرگ بزرگان است. او يكتا نسخهاي است كه خاور و باختر در گذشته و حال، صورت ديگري از آن كه، مطابق با اصل باشد، به خود نديده است».(6)
دربارهي نهجالبلاغه:
نهجالبلاغه براساس نسخهي صبحي صالح، مشتمل بر 239 خطبه و كلام طولاني، 79 نامه و 480 سخن كوتاه از سخنان گهربار امام اول مسلمانان است. اين مجموعه، پس از قرآن كريم و سنت نبوي، عاليترين نمونه ادبيات عرف و غنيترين منبعي است كه ميتواند، موجب ارج و تقويت زبان عربي باشد. البته، مجموعهي سخنان حضرت، بسيار بيشتر از آن است كه در كتاب نهجالبلاغه گردآوري شده است. مسعودي در كتاب مروج الذهب، مجموعه خطبههاي حضرت را كه در آن زمان موجود بوده، بالغ بر 480 عدد ميشمارد، در حالي كه حدود نصف اين تعداد، در كتاب نهجالبلاغه آمده است. امتيازات نهجالبلاغه بسيار است، از جمله، جامعيت، زيبايي، فصاحت، بلاغت و تأثير در مخاطب. سيد رضي كه نهجالبلاغه را گردآورده است، درباره زيبايي كلام اين كتاب ميگويد: «او بود كه نقاب از چهرهي سخن دركشيد، جان كلام از بيان او پيدا شد، قانونمندي آن به بيان او، بنيان گرفت. خطيبان و سخنوران، او را الگوي خود گرفتند، موعظهگران خوشبيان، به كلام او نيرو يافتند، چرا كه كلام او رنگي از علم خدا و شميمي از گفتار پيامبر دارد… او به راستي در ميان پيشتازان اين هنر، يكتا قهرماني است، بيمانند، سخنش دريايي است خروشان و بيكران». (7) ابن ابي الحديد، در شرح بخشي از خطبهي اشباح مينويسد: «چون اين كلام رباني و سخن قدسي آمد، فصاحت عرب باطل گرديد. فرق ميان فصاحت عرب و سخنان فصيح آن بزرگوار، همانند تفاوت خاك با زر ناب است. (8) يكي از اساسيترين امتيازات نهجالبلاغه، جامعيت آن است. انسان وقتي در محضر نهجالبلاغه، قرار ميگيرد، با شگفتيهاي اعجابانگيز رودرو ميگردد. در جايي با فيلسوفي بزرگ، برابر مينشيند، در جاي ديگر، قلم اديبي توانا را در برابر خود ميبيند. گاهي با عارفي كامل، دمي با زاهدي وارسته، لحظهاي ديگر، با سياستمداري كاردان همسخن ميشود. از اين جاست كه ميتوان به ويژگيهاي سياسي جامعه اسلامي دست يافت.
ويژگيهاي سياسي جامعهي اخلاقي اسلام:
از منظر نهجالبلاغه، ويژگيهاي سياسي بسياري را ميتوان براي جامعهي اخلاقي اسلامي برشمرد، از جمله:
1ـ آزادي بيان:
و اجعل لذوي الحاجات منك قسماً تفرغ لهم فيه شخصك، تجلس لهم مجلساً عاماً فتتواضع فيه لله الذي خلقك، تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك، حتي يكلمك متكلمهم غير متتعتع: و بخشي از وقت خود را خاص كساني كن كه به تو نياز دارند. خود را براي كار آنان فارغ دار و در مجلس عمومي بنشين و در آن مجلس برابر خدايي كه تو را آفريده، فروتن باش و سپاهيان و يارانت را كه نگهبانانند، يا تو را پاسبانان، از آنان بازدار، تا سخنگوي آن مردم با تو گفتوگو كند بيدرماندگي در گفتار. (9)
2ـ امنيت اجتماعي:
انطلق علي تقوي الله وحده لا شريك له و لا تروعن مسلماً و لا تجتازن عليه كارها، لا تأخذن منه اكثر من حق الله في ماله: برو با ترس از خدا، كه يگانه است و بيهمتا، مسلماني را مترسان و اگر او را خوش نيايد، بر سَرِ وي مَران، بيش از حق خدا از مال او مستان. (10)
3ـ تبعيضزدايي:
فاخفض لهم [للناس] جناحك و الن لهم جانبك و ابسط لهم وجهك و اس بينهم في اللحظه و النظره، حتي لايطمع العظما في حيفك لهم و لايياس الضعفاء من عدلك بهم: با آنان فروتن باش و نرمخو و هموار و گشاده رو، به يك چشم بنگر به همگان، خواه به گوشهي چشم نگري و خواه خيره شوي به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند.(11)
4ـ بيتالمال مداري:
و اني اقسم بالله قسماً صادقاً لئن بلغني انك [زياد بن ابيه] خنت من فيء المسلمين شيئاً صغيراً او كبيراً لأشدن عليك شده تدعك قليل الوفر ثقيل الظهر ضئيل الامر: و همانا من به خدا سوگند ميخورم، سوگندي راست. اگر مرا خبر رسد كه تو در فيي مسلمانان اندك يا بسيار خيانت كردهاي، چنان بر تو سخت گيرم كه اندك مال ماني و درمانده به هزينه عيال، خوار و پريشان حال. (12)
5ـ مردمسالاري:
و ليكن احب الامور اليك او سطها فيالحق، اعمها فيالعدل و اجمعها لرضي الرعيه، فان سخط العامه يجحف برضي الخاصه و إن سخط الخاصه يغتفر مسع رضي العامه و ليس احد من الرعيه اثقل علي الوالي مؤونهً في الرخاء و اقل معونهً له في البلاء و اكره للانصاف و اشال بالالحاف و اقل شكراً عند الاعطاء و ابطأ عذراً عند المنع و اضعف صبراً عند ملمات الدهر من اهل الخاصه و انما عماد الدين و جماع المسلمين و العّده للاعداء العامهُ من الامه، فليكن صغوك لهم و ميلك معهم: ميبايد كه براي تو پسنديدهترين كارها همان باشد كه در حق ميانهترين است. در عدل فراگيرترين و در جلب خشنودي مردم گستردهترين، كه بيشك، خشم همگاني، اثر رضايت خاصان را از بين ميبرد، در حالي كه خشم خواص با خشنودي همگان بخشوده ميشود. خواص، در سنجنش با توده مردم، در شرايط عادي حكومت را باري سنگينترند و در روزگار سختي، ياريشان كمتر است. از عمل به انصاف نگرانترند و به درخواستها بيشتر پاي ميفشارند. در برابر بخششها كم سپاسترند و در برابر دريغها پوزشناپذيرترند، در هنگامهي رويدادهاي دردناك روزگار، ايستادگيشان كمتر است. اين تنها تودهي مردماند كه دين را تكيهگاه، مسلمانان را ريشه رو به رشد و در نبرد با دشمنان نيروي ذخيرهاند. پس گوش تو ويژه اينان و گرايش تو، همسويشان باشد. (13)
6ـ : توجه به طبقه فرودين:
و اعلم ان الرعيه طبقات لايصلح بعضها الا ببعض، ولا غني ببعضها عن بعض. فمنها جنود الله و منها كتاب العامه و الخاصه و منها قضاه العدل و منها عمال الانصاف و الرفق و منها اهل الجزيه و الخراج من اهل الزمه و مسلمه الناس و منها التجار و اهل الصناعات و منها الطبقه السفلي من ذوي الحاجه و المسكنه و كلا قد سمي الله سهمه و وضع علي حده فريضه في كتابه او سنه نبيه صلي الله عليه و آله عهداً منه عندنا محفوظاً: و بدان كه رعيت را ضعفهاست كه برخي جز به برخي ديگر راست نيايند، به برخي از برخي ديگر، بينيازي نشايد. از آنان سپاهيان خدايند و دبيران كه در نوشتن نامههاي عمومي و يا محرمانه انجام وظيفه نمايند و از آنها داوراناند كه كار به عدالت دارند و عاملانند كه كار خود را به انصاف و مدارا رانند، از آنان اهل جزيه و خراجاند، از ذميان و مسلمانان. بازرگانند و صنعتگران و طبقه فرودين از حاجتمندان و درويشان، خدا نصيب هر دسته را معين داشته و ميزان واجب آن را در كتاب خود يا سنت پيامبرش (ص) نگاشته كه پيماني از جانب خداست و نگهداري شده نزد ماست. (14)
7ـ اختلاس گريزي:
انا موفوك حقك، فوفهم حقوقهم و الا تفعل فانك من اكثر الناس خصوماً يوم القيامه و بؤساً لمن خصمه عندالله الفقراء و المساكين و السائلون و المد فرعون و الغارم و ابن السبيل … و ان اعظم الخيانه الامه و افظع الغش غس الائمه: ما حق تو را به تمام ميپردازيم، پس بايد حقوق آنان را تمام به آنان برساني و گرنه روز رستاخير داراي بيشترين خصماني، بدا به حال آن كس نزد خدا كه خصمان او مستمند باشند و گدا، در يوزهكنان و راندهشدگان، وامداران، تهيدستان و در راه ماندگان … و بزرگترين خيانت، خيانت به مسلمانان است و زشتترين دغلكاري ناراستي كردن با امام ايشان.(15)
8ـ مداراگري:
فان شكوا ثقلا او انقطاع شرب او باله او احاله ارض اغتمرها غرق او اجحف بها عطش خففتَ عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم و لايثقلن عليك شيءٌ خففت به المؤونه عنهم، فإنه ذخر يعودون به عليك في عماره بلادك و تزيين ولايتك مع استجلابك حسن ثنائهم و تبححك باستفاضه العدل فيهم، معتمداً فضل قوتهم بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم و الثقه منهم بما عودتهم من عدلك عليهم و رفقك بهم. فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم. من بعد احتملوه طيبه انفسهم به فإن العمران محتمل ما حملته: پس هر گاه مردم از سنگيني ماليات يا به عللي ديگر مانند نايابي آب از زمين يا آسمان يا غرقاب زمين يا خشكي آن، شكايت آورند، به اميد سامان بخشيدن كارشان، تخفيفشان ده و هرگز بار مالي تخفيفي كه براي خراج دهندگان قائل ميشود تو را گران نيايد كه اين اندوختهاي باشد كه در عمران كشور و آراستن قلمرو و فرمانروايي به كارت آيد، سودش ثنايي است كه نثارت ميكنند و نشاطي است كه در قبال دادگستري احساس ميكني. با تكيه زدن بر نيروي بيشترشان، كه با بازگذاري دستشان اندوختهاي و اعتمادي كه با خو دادن آنها به داد و مداراي خود، فراهم آوردهاي، چه بسا كه در ضمن جريانهاي گوناگون، رويدادهايي پيش آيد و تو از پس اين رفتار خوش، از آنان ياري بخواهي و آنان از جان و دل پذيرايت شوند كه تا بخواهي آبادي زمين توسعهپذير است. (16)
9ـ بازرسي و نظارت:
ثم تفقد اعمالهم و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم، فإن تعاهدك في السر لإمورهم حدوده لهم علي استعمال و الامانه و الرفق بالرعيه. تحفظ من الاعوان، فإن احد منهم بسط يده الي خيانه اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك اكتفيت بذلك شاهداً، فسطت عليه العقوبه في بدنه و اخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته به مقام المذله و وسمته بالخيانه، قلدته عار التهمه: پس بر كارهاي آنان مراقبت دار، جاسوسي راستگو و وفاپيشه برايشان بگمار كه مراقبت نهايي تو در كارهاشان، واداركننده آنهاست به رعايت امانت و مهرباني است بر رعيت و خود را از كاركنانت واپاي، اگر يكي از آنان دست به خيانتي گشود و گزارش جاسوسان تو بر آن خيانت همداستان بود، بدين گواه بسنده كن و كيفر او را با تنبيه بدني بدو برسان و آنچه به دست آورده، بستان. سپس او را خوار بدار و خيانتكار شمار و طوق بدنامي را در گردنش درآر. (17)
10ـ تشويق و تنبيه:
اعرف لكل امري منهم ما ابلي، لاتضمن بلاء امري الي غيره و لا تقصرن به دون غايه بلائه، لا يدعونك شرف امري الي ان تعظم من بلائه ما كان صغيراً و لاضعهً امري الي ان تستصغر من بلائه ما كان عظيما:
نيز، مقدار رنج هر يك را در نظر دار و رنج يكي را به حساب ديگري مگذار، در پاداش او به اندازه رنجي كه ديده و زحمتي كه كشيده تقصير ميار، مبادا بزرگي كسي موجب شود كه رنج اندك او را بزرگ شماري و فرودي رتبه مردي سبب شود، كوشش سترگ وي را خوار به حساب آري. (18)
پي نوشت :
1ـ ماهنامه پرسمان (اسفند 1382) ص 1.
2ـ خورشيد بيغروب، جمعي از دبيران ، ص 321.
3ـ علي كيست؟ فضل الله كمپاني، ص 357.
4ـ داستان غدير، محمدرضا حكيمي، ص 259.
5ـ ادبيات و تعهد در اسلام، محمدرضا حكيمي، ص 296.
6ـ الامام صوت العداله الانسانيه، جرج جرداق، ج 1، ص 37.
7ـ نهجالبلاغه، سيدرضي، مقدمه.
8ـ شرح نهجالبلاغه، ابن ابي الحديد، ج 5 و 6، ص 463.
9ـ نهجالبلاغه، نامه 53.
10ـ همان، نامه 25.
11ـ همان، نامه 27.
12ـ همان، نامه 20.
13ـ همان، نامه 53.
14ـ همان.
15ـ همان، نامه 26.
16ـ همان، نامه 53.
17ـ همان.
18ـ همان.
منبع: باشگاه اندیشه
/س