طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اهمیت علم و دانش در علم اخلاق(2)

اهمیت علم و دانش در علم اخلاق(2)

اهمیت علم و دانش در علم اخلاق(2)

عقل مايه حيات و موجب كمال است و بدون آن غايت انسان تحقق نمي يابد.
عقل و انديشه راهبر انسان به سوي كمال هستند و ثمره عقل، حركت اندامها در جهت صحيح و مسير هدايت است. امام علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
عقلها راهبران انديشه ها، و انديشه ها راهبران قلبها، و قلبها راهبران حواس و حواس راهبران اندام هستند. [1]

ff504f48 6ec0 42b0 97da 59d3bcb90076 - اهمیت علم و دانش در علم اخلاق(2)
dmkg06 - اهمیت علم و دانش در علم اخلاق(2)
اهمیت علم و دانش در علم اخلاق(2)

نويسنده: محمد فتحعلي خاني
عقل مايه حيات و موجب كمال است و بدون آن غايت انسان تحقق نمي يابد.
عقل و انديشه راهبر انسان به سوي كمال هستند و ثمره عقل، حركت اندامها در جهت صحيح و مسير هدايت است. امام علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
عقلها راهبران انديشه ها، و انديشه ها راهبران قلبها، و قلبها راهبران حواس و حواس راهبران اندام هستند. [1]
كسي كه از عقل بهره كافي برد همواره همراه حق است[2] و در راه حق پايداري مي كند[3] و در پايداري خويش نيتي صادق دارد. عقل سرچشمه همه خيرات است، چرا كه ريشه علم را عقل سيراب مي كند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «و من العقل الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم»[4] و اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «العلم اصل كل خير»[5].
اگر عقل انديشه را راهبري كند، انديشه ميوه هاي گوارا مي دهد. در روايات براي تفكر چنين نتايجي شمرده شده است: بصيرت، پندآموزي، شناخت اعمال نيك و بدِ خود، هدايت، آبادي آخرت، شناخت خوبيها و عمل به آن، جلوگيري از فساد امور، درستكاري، كاميابي و نورانيت دل.[6]
از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده است:
به يقين انسان به سبب خلق نيكو به درجه صائم قائم مي رسد و خلق نيكوي انسان كامل نمي شود تا آنكه عقل او كامل گردد، سپس ايمان او كامل مي شود و پروردگارش را پيروي مي كند و از دشمنش ابليس سرپيچي مي كند[7].

آثار علم

از آنجا كه علم ريشه در تعقل و تفكر دارد و علم حقيقي از عقل و انديشه بر مي آيد، بسياري از آثاري كه براي علم در قرآن و روايات بيان شده است، در حقيقت نتايج مشترك عقل و علم است. در اين بخش برخي از آثار علم را يادآور مي شويم. درباره آثار علم تاكنون مطالبي را آورده ايم كه براي اثبات ارزش مثبت اخلاقي علم آموزي به عنوان عملي اختياري، كافي است. همين كه علم مقصد و مسير حركت كمالي انسان را نشان مي دهد، كافي است تا تعلم براي انسان فريضه اي قلمداد گردد كه بدون آن نمي توان به قرب الهي دست يافت. در عين حال، آثار علم بسيار متنوع است و استفاده از آيات و روايات در شناخت اين آثار سودمند است.
چنان كه با استفاده از آيه يازدهم سوره مجادله يادآور شديم، علم موجب بلندي مرتبه انسان است و ارزش وجودي او را افزايش مي دهد. امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز فرمودند:
اكثر الناس قيمةً اكثرهم علماً.[8]
علم موجب نزديكي به خداست. از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
چون روزي آيد كه در آن علمي كه مرا به خداوند نزديك كند بر من افزوده نشود مرا در طلوع خورشيد آن روز مباركي نيست. [9]
انسان از طريق اطاعت و عبادت خداوند به او نزديك مي شود و علم، موجب اطاعت و عبادت بنده است. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: «أما علمت ان الله يطاع بالعلم و يعبد بالعلم».[10] اطاعت و عبادت، وقتي به نيت صادق و به شكل صحيح انجام مي گيرد كه دل بنده در برابر خداوند نرم شده باشد و قلب او آماده عمل و عبادت خالصانه باشد:
إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ؛[11]
از بندگان خدا تنها دانايان از او مي ترسند.
علم، دنيا و آخرت انسان را نيكو مي كندوجهل دنيا وآخرت را خراب مي كند[12]علم دنيا را نيكو مي سازد، زيرا نقش دنيا را در حيات حقيقي انسان و زندگي جاويد او معلوم مي سازد و قدرت انسان را در عملي ساختن نيات افزايش مي دهد. امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند:
علم آموزيد… زيرا علم… توانايي بدن است. [13]
علم، آخرت را آباد مي كند، زيرا دين را كامل مي سازد. اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
اي مردم بدانيد كمال دين آموختن دانش و عمل به آن است. [14]
و چون كسي دينش كامل و عملش مطابق دين كامل باشد، آنگاه آخرتي آسان، آسوده از عذاب و همراه با كاميابي در بهشت خواهد داشت: امام علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
العلم يقوي الرجل علي المرور علي الصراط؛[15]
علم انسان را بر گذر از صراط توانا مي سازد.
آيات و روايات، آثار بي شمار و مباركي براي علم بيان داشته اند كه ارزش و سودمندي هر كدام كافي است تا تأثير آن در تحقق سعادت انسان آشكار شود، و ارزش اخلاقي آموختن علم معلوم گردد.
قبلاً گفتيم كه عقل و انديشه، ريشه علم است. اكنون تأثير علم بر عقل را يادآور مي شويم. عقل قوه اي در انسان و بصيرتي در جان او است كه ارزش هر چيز را در رابطه با هدف غايي انسان محاسبه مي كند و انسان را در راه راست و به سوي مقصد حقيقي به حركت مي آورد. هرگاه كسي در رتبه اي از مراتب عقل باشد و به نداي عقل خويش پاسخ مثبت دهد و به تفكر و تعلم بپردازد، علم او در ترفيع رتبه عقل و توانايي خرد او مؤثر خواهد بود؛ زيرا با وجود علم، عقل فضاي بازتري براي انديشه خواهد داشت و بر افزايش علم خود تواناتر خواهد گشت. اين تأثير علم، چيزي است كه بالندگي و زايندگي عقل و دانش انسان را موجب مي شود. خداوند در سوره «عنكبوت» كساني را كه غير خدا را دوست خود مي گيرند به عنكبوت تشبيه فرموده است كه «خانه اش سست ترين خانه هاست»، آنگاه مي فرمايد:
وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ ؛[16]
و اين مثلها را براي مردم مي زنيم ولي جز دانشوران آنها را در نيابند.

آثار جهل و بي خردي

همانگونه كه عقل، انديشه و دانش، آثاري مبارك براي انسان دارند و تعلم، عملي با ارزش مثبت اخلاقي است، جهل و بي خردي خساراتي جبران ناپذير دارد و پرهيز از بي خردي و ناداني به لحاظ اخلاقي واجب است. قرآن كريم از زبان كافران نقل مي كند كه آنان چون عذاب جهنم را مي بينند و جوش و خروش آتش جهنم را مي نگرند با خود مي گويند:
وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ ؛[17]
گويند: اگر شنيده بوديم يا تعقل كرده بوديم در ميان دوزخيان نبوديم.
جهل و بي خردي، انسان را به نافرماني خدا مي كشاند و از همين جاست كه راه را به سوي عذاب اخروي و محروميت از قرب خداوند باز مي كند. كساني كه تعقل نمي كنند به جنگ خدا مي روند و به خداوند افتراء مي زنند: «وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ»[18].
بي خردان عبادت خدا را به سخره مي گيرند و از حركت به سوي پروردگار باز مي مانند: «وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ»[19].
در روايات اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ، براي جهل آثار زيانباري بيان شده است: جهل دشمن انسان و مايه همه بديهاست، دردناك ترين دردهاست و از خوره بدتر است، باعث لغزش، كفر و گمراهي است، و جاهل، به افراط و تفريط مبتلاست.[20] جاهل با خدا گستاخي مي كند:
لا يجترئ علي الله الّا جاهل شقي؛[21]
كسي جز نادان بدبخت بر خدا دليري نمي كند.

عوامل ركود عقل و انديشه

در موانع معرفت، عواملي هستند كه بر شناخت انسان نسبت به خداوند تأثير منفي دارند همچون: پيروي از هواي نفس، محبت دنيا، سطحي نگري، عادات ذهني، تقليد از پدران و رذايل نفساني. اين عوامل همگي در عين حال باعث ركود انديشه و تعقل انسان هستند.
اگر به معناي عقل در آيات و روايات توجه كنيم، در مي يابيم كه عقل قوه اي است كه قدرت جامع نگري نسبت به دنيا و آخرت را به انسان مي دهد و او را قادر مي سازد مصالح خويش را در مقياس حيات مستمر دنيا و آخرت ارزيابي نمايد، و مطابق مصالح واقعي خود عمل كند. از همين روست كه روايت شده است: از امام صادق ـ عليه السّلام ـ پرسيده شد: عقل چيست؟ ايشان فرمودند:
ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن وَ اكْتُسِبَ بِهِ الجَنان؛[22]
عقل چيزي است به وسيله آن خداوند رحمان پرستش مي شود و بهشت به سبب آن به دست مي آيد.
تاكنون آنچه درباره اهميت عقل و آثار آن گفته شد، همه درباره عقل به معناي مذكور در روايت فوق بود، ولي بايد توجه كرد كه عقل معاني متعددي دارد. درباره اين معاني متعدد، دانشمندان مسلمان بسيار سخن گفته اند؛ اينك به اختصار معاني عقل را اينگونه بيان مي كنيم:
1. عقل هيولاني. مقصود از عقل هيولاني، قوه اي طبيعي در نفس انسان است كه قادر به تعقل علوم بديهي و نظري است، ولي هيچيك از علوم را تعقل نكرده است.
2. عقل بالملكة. عقلي را مي گويند كه علوم بديهي اعم از تصور و تصديق را در خود پذيرفته است.
3. عقل بالفعل. عقل در اين مرتبه، علوم نظري را به وسيله حواس و با كمك علوم بديهي استنتاج كرده است.
4. عقل مستفاد. عقل در اين رتبه همه علوم بديهي و نظري را تعقل نموده و قادر به احضار همه آنهاست، و چون عالَم علمي اي شده است كه شبيه عالم عيني است.
عقلي كه مي تواند به محاسبه سود و زيان دنيا بپردازد و مصلحت و مفسده مادي امور را بسنجد، از حدّ عقل بالفعل تجاوز نكرده است و عقلي كه جامع نگر است همان عقل مستفاد است. همه كساني كه به رتبه عقل مستفاد رسيده اند و همه آنهايي كه از سرچشمه عقل مستفاد بهره مي گيرند، عاقل هستند؛ زيرا عمل آنان به مصلحت حيات مستمر دنيا و آخرتشان صورت مي پذيرد. دين كه از سرچشمه علم مطلق بر جان انسان جاري مي شود، در بردارنده مصالح و مفاسد انسان در مقياس دنيا و آخرت است.

پي نوشت :

[1] . همان.
[2] . همان، ص 45.
[3] . همان.
[4] . همان، ص 46.
[5] . همان، ص 36.
[6] . ر.ك: الحياة، ج 1، ص 49ـ48.
[7] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 171.
[8] . الحياة، ج 1، ص 37.
[9] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 16.
[10] . الحياة، ج 1، ص 35.
[11] . فاطر، 28.
[12] . الحياة. ج 1، ص 35.
[13] . الحياة، ج 1، ص 41ـ40.
[14] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 25.
[15] . همان، ص 26.
[16] . عنكبوت، 43.
[17] . ملك، 10.
[18] . مائده 103.
[19] . مائده، 58.
[20] . ر.ك: الحياة، ج 1، ص 53ـ52.
[21] . نهج البلاغه، الكتاب 53.
[22] . المحجة البيضاء، ج 1، ص 180.

منبع: آموزه هاي بنيادين علم اخلاق، ج 2،ص 45

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد