علامه مجلسي(ره)؛ محدّثي بزرگ
علامه محمدباقر مجلسي محدثي بزرگ و پرشكوه است. به گفته استاد دكتر ديناني او علاوه بر مقام والاي نقل حديث و شيخ روايت بودن، شارح روايات و احاديث معصومين نير هست. آنچه در پي ميآيد، مطلبي است از استاد فلسفه دانشگاه تهران دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني با عنوان
علامه مجلسي(ره)؛ محدّثي بزرگ
نويسنده: غلامحسين ابراهيمي ديناني
علامه محمدباقر مجلسي محدثي بزرگ و پرشكوه است. به گفته استاد دكتر ديناني او علاوه بر مقام والاي نقل حديث و شيخ روايت بودن، شارح روايات و احاديث معصومين نير هست. آنچه در پي ميآيد، مطلبي است از استاد فلسفه دانشگاه تهران دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني با عنوان <شرح اصول كافي ملاصدرا و بحارالانوار مجلسي.>
بروشني ميتوان دريافت كه صدرالمتالهين در فهم معني روايات به عقل تكيه كرده و از كساني كه در جمود بر ظواهر اصرار ميورزند سخت ناخرسند است. اين فيلسوف بزرگ درباره معاني مختلف و متعدد عقل به تفصيل سخن گفته و معتقد است استعمال كلمه عقل در مورد برخي از اين معاني به نحو اشتراك لفظي صورت ميپذيرد. اگرچه ميتوان گفت كه كلمه عقل در مورد برخي ديگر از اين معاني به نحو تشكيك به كار رفته و در واقع از معني واحد مشترك حكايت مينمايد.
صدرالمتالهين در كتاب شرح اصول كافي خود روي اين نكته تاكيد كرده و ميگويد: چون عقل در بسياري موارد داراي معني مشترك بوده و به نحو تشكيك بر آنها حمل ميگردد ميتوان آن را موضوع علم واحد به شمار آورد و در يك كتاب از اقسام و عوارض ذاتي آن بحث كرد. مقصود او از اين سخن آن است كه كتاب شرح اصول كافي به علم عقل اختصاص يافته و مباحث مندرج در آن نيز به اقسام عقل و عوارض ذاتي آن مربوط ميگردد. به عبارت ديگر ميتوان گفت كتاب شرح اصول كافي صدرالمتالهين درباره عقلشناسي به رشته تحرير درآمده و در آن مسائل عقل مورد بررسي قرار ميگيرد. 1
توجه به مطالب گذشته نشان ميدهد كه آنچه صدرالمتالهين در مورد برخي از معاني عقل ابراز ميدارد به هيچوجه با مشاهده قلبي و دريافتهاي باطني ناسازگار نيست. به عبارت ديگر ميتوان گفت او وقتي از موازنه ميان معقول و محسوس سخن ميگويد بيشتر به جنبه باطني امور توجه داشته و از توقف در مرحله حواس و جمود بر ظواهر انتقاد ميكند. همانگونه كه قبلا يادآور شديم در نظر اين فيلسوف بزرگ، اخبار و رواياتي كه از مقام عصمت(علیهم السّلام) صادر شده همانند قرآن داراي ظاهر و باطن و تفسير و تاويل است. همانگونه كه بزرگان گفتهاند سخن، آئينه روح است و در اين آئينه ميتوان مراتب متفاوت و متعدد وجود انسان را مشاهده كرد. اكنون با توجه به اينكه صاحب مقام عصمت(علیهم السّلام) در دو قوس صعودي و نزولي وجود در مرحله كمال قرار دارد به آساني ميتوان پذيرفت كه كلام او نيز داراي همين مراتب بوده و از ظاهر و باطن برخوردار است. و در اينجاست كه بسياري اشخاص در اثر جمود بر ظواهر با اهل معني و باطن به مخالفت برخاسته و در ناديده انگاشتن جنبه باطني احاديث و آيات راه مبالغه پيمودهاند.
علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار خود علاوه بر اينكه به جمعآوري و تبويب روايات همت گماشته به شرح معني و توضيح مدلول آنها نيز پرداخته است. فيلسوف بزرگ عصر صفوي صدرالمتالهين شيرازي نيز سالها قبل از اينكه علامه مجلسي به عرصه حيات وارد شود دست به اين كار زده و در شرح معني روايات اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به تاليف كتاب شرح اصول كافي پرداخته است.
ولي اين فيلسوف متاله در باب موازنه ميان معقول و محسوس كوشش كرده و به جنبه باطني و معني معقول روايات توجه فراوان مبذول داشته است. علامه مجلسي به عكس صدرالمتالهين براي موازنه ميان معقول و محسوس اهميت قائل نشده و بيشتر به جنبه ظاهري روايات توجه كرده است. توجه بيش از اندازه به ظاهر معني روايات موجب شده كه اين محدث بزرگ به احكام عقل بياعتنا بماند و حتي در مورد اثبات اصول عقايد ديني به تقدم نقل بر عقل فتوا دهد. او در كتاب بحارالانوار خود براي اثبات توحيد، هفت برهان اقامه كرده و سرانجام گفته است: درآنچه در اين باب مورد اعتماد من قرار گرفته جز ادله نقلي كه از طريق سمع رسيده چيز ديگري نيست. عين عبارت مجلسي در اين باب چنين است:
السابع الادله السمعيه` منالكتاب و السنه` و هي اكثر من ان تحصي و لامحذور فيالتمسك بالادله السمعيه` فيباب التوحيد و هذه هي المعتمد عليها عندي… 2
همانسان كه در اين عبارت مشاهد ميشود علامه مجلسي نه تنها تمسك به ادله نقلي را براي اثبات توحيد، جايز و كافي ميداند بلكه از عبارت او چنين برميآيد كه ادله نقلي تنها ادلهاي است كه در باب اثبات توحيد ميتواند مورد اعتماد او قرار گيرد. اين تنها علامه مجلسي نيست كه در باب اثبات توحيد به ادله نقلي بيش از ساير ادله اعتماد ميكند. بسياري از متكلمان و علماي اهل حديث ديگر نيز به ادله نقلي بيش از براهين عقلي اعتماد كردهاند.
كساني كه با مباني عقلي و كلامي آشنايي دارند بهخوبي ميدانند كه در باب اثبات اصول عقايد، تكيه كردن بر ادله نقلي مستلزم پيدايش مشكل دور باطل خواهد بود. زيرا نقل، هنگامي ميتواند معتبر شناخته شود كه اصول عقايد ديني از اعتبار لازم برخوردار باشد. اكنون اگر اعتبار اصول عقايد نيز تنها به نقل بستگي داشته باشد با دور باطل روبرو خواهيم بود. كساني در مقام پاسخ به اين اشكال برآمده و گفتهاند قبول يگانگي خدا از طريق نقل، مستلزم دور باطل نيست زيرا آنچه بر پذيرش دليل نقلي تقدم دارد وجود خداوند است و نه اثبات يگانگي او. همه ما بهخوبي ميدانيم كه در ميان حكما و متكلمان اثبات وجود خدا و اثبات يگانگي او در دو مرحله مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
سخن اين اشخاص در مورد اينكه اثبات وجود خدا و اثبات يگانگي او در دو مرحله مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد مقرون به صواب و صحت است ولي از اين نكته نيز نبايد غافل بود كه وحدت و يگانگي خدا، عين وجود اوست و خدايي كه واحد شناخته نشود نميتواند منشا اعتبار نقل بوده باشد. بنابراين اشكال به قوت خود باقي است و در باب اثبات توحيد نميتوان تنها به ادله نقلي تكيه كرد.
همانگونه كه قبلا يادآور شديم تمسك به نقل به عنوان تنها دليل قابل اعتماد و جمود بر ظواهر به موازنه ميان معقول و محسوس لطمه وارد ساخته و باب ورود به ملكوت امور و تعالي فكري را مسدود مينمايد. كساني كه با عقل خصومت ميورزند و نسبت به باطن و ملكوت امور به ديده انكار مينگرند ناچار در وادي قشر و جهان محسوس محبوس گشته و همه چيز را با موازين حسي ارزيابي ميكنند. انكار عالم مجردات و اعتقاد به اينكه غير از خداوند هيچگونه موجود مجرد ديگري تحقق ندارد نتيجه همين طرز تفكر به شمار ميآيد.
علامه مجلسي از جمله كساني است كه مجرد بودن فرشتگان را انكار كرده و آن را مورد اجماع اماميه بلكه همه مسلمانان جهان دانسته است. اين محدث بزرگ در مورد مجرد يا مادي بودن نفس با ترديد سخن گفته است ولي از مجموع نقل قولها و سخنان او در اين باب ميتوان دريافت كه به انكار تجرد تمايل بيشتري از خود نشان ميدهد. كساني كه با مسائل عقلي آشنايي دارند بروشني ميدانند كه انكار تجرد نفس پيامدهاي سخت و سنگيني دارد كه قبول آنها براي اهل معني به هيچوجه آسان نيست.
البته براي كساني مانند علامه مجلسي نقل ديني در درجه اول اهميت قرار دارد و اگر تجرد نفس از طريق نقل به اثبات نرسد از مشكلاتي كه ممكن است از اين راه پديد آيد هيچگونه ترس و هراسي نخواهند داشت. در نظر علامه مجلسي به عنوان يك محدث، نقل ديني اصل است و هر چيز ديگري در پرتو نقل اعتبار پيدا ميكند. براساس اين طرز تفكر آموزش علوم نيز با ميزان نقل ديني سنجيده ميشود. علامه مجلسي با صراحت تمام در اين باب سخن گفته و معتقد است تنها علومي را بايد آموخت كه براي امر دين لازم شناخته ميشود. 3
آموختن علومي كه در امر دين مفيد واقع نميشود به هيچ وجه لازم نيست. براي كسي كه ملاك حقيقت، ظاهر معني روايات است آنچه با ظاهر معني روايات منطبق نباشد از درجه اعتبار ساقط است. علامه مجلسي در اين باب آنچنان ثابتقدم و سرسخت است كه حتي شيخ مفيد و سيد مرتضي را مورد انتقاد شديد قرار داده و آنان را به اهل تاويل در برخي موارد نزديك دانسته است. او معتقد است اگر باب تاويل مفتوح گردد و آنچه مناط و ملاك فهم ظاهري الفاظ است ناديده گرفته شود حدود تاويل ناشناخته مي ماند و هركسي ميتواند براساس نوع نگرش و اسلوب جهانبيني خود دست به تاويل و تفسير متون برده و عقايد خويش را ابراز دارد.
پرواضح است كه اينگونه تاويلها و تفسيرها موجب پيدايش الحاد گشته و باب تفاهيم ديني را در ميان مردم مختل ميسازد. بايد توجه داشت كه مخالفت با تاويل به محدثان و علماي اخباري اختصاص ندارد بلكه در ميان علماي ضد اخباري نيز كساني را ميشناسيم كه نه تنها با تاويل بلكه با هرگونه انديشه عرفاني و فكر فلسفي به شدت خصومت ميورزند.
ملامحسن فيض كاشاني با اينكه در زمره علماي اخباري قرار گرفته است نه با تاويل مخالف است و نه با انديشههاي عرفاني و افكار فلسفي سر جنگ و ستيز دارد. از سوي ديگر سيدمحمد ميرلوحي سبزواري را ميشناسيم كه با هرگونه انديشه عرفاني به مخالفت پرداخته و تا آنجا كه توانسته به جنگ و ستيز با صوفيان ادامه داده است. او كه مولف كتاب كفايهالمهتدي شناخته ميشود در مورد انتقاد و نكوهش از علامه مجلسي و پدرش محمدتقي مجلسي از هيچ كوششي دريغ نكرده است. سيدمحمد ميرلوحي بر اين عقيده است كه محمدتقي مجلسي وابسته به صوفيان زمان خود بوده و از جمعيت آنها حمايت ميكرده است. سيدمحمد ميرلوحي حساب علامه مجلسي را از پدر او محمدتقي مجلسي جدا نكرده و آن دو را مورد انتقاد شديد قرار داده است. 4
ميرلوحي شخصي را تحريك كرد كه بقعه ابونعيم اصفهاني مولف كتاب حليهالاولياء را ويران كند. زيرا علامه مجلسي در جايي او را از نياكان خود خوانده و درباره شيعه بودنش سخن گفته است. بايد توجه داشت كه مخالفت علماي اهل ظاهر با عرفا و اهل تصوف سابقه دراز دارد و ريشه آن را نيز در دو نوع تفكر و انديشه بايد جستجو كرد. ولي در اواخر سلطنت صفويان وضع به گونهاي ديگر است و در برخورد و تنازع علماي اهل ظاهر با عرفا و اهل تصوف علل و عوامل ديگري را بايد مورد بررسي قرار داد. اين عوامل بيشتر جنبه سياسي دارد و بررسي آنها از موضوع اين مقال خارج است.
ماخذ:
– ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام ج 3، صص 336 – 333
منبع : http://www.bashgah.net
/خ
بروشني ميتوان دريافت كه صدرالمتالهين در فهم معني روايات به عقل تكيه كرده و از كساني كه در جمود بر ظواهر اصرار ميورزند سخت ناخرسند است. اين فيلسوف بزرگ درباره معاني مختلف و متعدد عقل به تفصيل سخن گفته و معتقد است استعمال كلمه عقل در مورد برخي از اين معاني به نحو اشتراك لفظي صورت ميپذيرد. اگرچه ميتوان گفت كه كلمه عقل در مورد برخي ديگر از اين معاني به نحو تشكيك به كار رفته و در واقع از معني واحد مشترك حكايت مينمايد.
صدرالمتالهين در كتاب شرح اصول كافي خود روي اين نكته تاكيد كرده و ميگويد: چون عقل در بسياري موارد داراي معني مشترك بوده و به نحو تشكيك بر آنها حمل ميگردد ميتوان آن را موضوع علم واحد به شمار آورد و در يك كتاب از اقسام و عوارض ذاتي آن بحث كرد. مقصود او از اين سخن آن است كه كتاب شرح اصول كافي به علم عقل اختصاص يافته و مباحث مندرج در آن نيز به اقسام عقل و عوارض ذاتي آن مربوط ميگردد. به عبارت ديگر ميتوان گفت كتاب شرح اصول كافي صدرالمتالهين درباره عقلشناسي به رشته تحرير درآمده و در آن مسائل عقل مورد بررسي قرار ميگيرد. 1
توجه به مطالب گذشته نشان ميدهد كه آنچه صدرالمتالهين در مورد برخي از معاني عقل ابراز ميدارد به هيچوجه با مشاهده قلبي و دريافتهاي باطني ناسازگار نيست. به عبارت ديگر ميتوان گفت او وقتي از موازنه ميان معقول و محسوس سخن ميگويد بيشتر به جنبه باطني امور توجه داشته و از توقف در مرحله حواس و جمود بر ظواهر انتقاد ميكند. همانگونه كه قبلا يادآور شديم در نظر اين فيلسوف بزرگ، اخبار و رواياتي كه از مقام عصمت(علیهم السّلام) صادر شده همانند قرآن داراي ظاهر و باطن و تفسير و تاويل است. همانگونه كه بزرگان گفتهاند سخن، آئينه روح است و در اين آئينه ميتوان مراتب متفاوت و متعدد وجود انسان را مشاهده كرد. اكنون با توجه به اينكه صاحب مقام عصمت(علیهم السّلام) در دو قوس صعودي و نزولي وجود در مرحله كمال قرار دارد به آساني ميتوان پذيرفت كه كلام او نيز داراي همين مراتب بوده و از ظاهر و باطن برخوردار است. و در اينجاست كه بسياري اشخاص در اثر جمود بر ظواهر با اهل معني و باطن به مخالفت برخاسته و در ناديده انگاشتن جنبه باطني احاديث و آيات راه مبالغه پيمودهاند.
علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار خود علاوه بر اينكه به جمعآوري و تبويب روايات همت گماشته به شرح معني و توضيح مدلول آنها نيز پرداخته است. فيلسوف بزرگ عصر صفوي صدرالمتالهين شيرازي نيز سالها قبل از اينكه علامه مجلسي به عرصه حيات وارد شود دست به اين كار زده و در شرح معني روايات اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به تاليف كتاب شرح اصول كافي پرداخته است.
ولي اين فيلسوف متاله در باب موازنه ميان معقول و محسوس كوشش كرده و به جنبه باطني و معني معقول روايات توجه فراوان مبذول داشته است. علامه مجلسي به عكس صدرالمتالهين براي موازنه ميان معقول و محسوس اهميت قائل نشده و بيشتر به جنبه ظاهري روايات توجه كرده است. توجه بيش از اندازه به ظاهر معني روايات موجب شده كه اين محدث بزرگ به احكام عقل بياعتنا بماند و حتي در مورد اثبات اصول عقايد ديني به تقدم نقل بر عقل فتوا دهد. او در كتاب بحارالانوار خود براي اثبات توحيد، هفت برهان اقامه كرده و سرانجام گفته است: درآنچه در اين باب مورد اعتماد من قرار گرفته جز ادله نقلي كه از طريق سمع رسيده چيز ديگري نيست. عين عبارت مجلسي در اين باب چنين است:
السابع الادله السمعيه` منالكتاب و السنه` و هي اكثر من ان تحصي و لامحذور فيالتمسك بالادله السمعيه` فيباب التوحيد و هذه هي المعتمد عليها عندي… 2
همانسان كه در اين عبارت مشاهد ميشود علامه مجلسي نه تنها تمسك به ادله نقلي را براي اثبات توحيد، جايز و كافي ميداند بلكه از عبارت او چنين برميآيد كه ادله نقلي تنها ادلهاي است كه در باب اثبات توحيد ميتواند مورد اعتماد او قرار گيرد. اين تنها علامه مجلسي نيست كه در باب اثبات توحيد به ادله نقلي بيش از ساير ادله اعتماد ميكند. بسياري از متكلمان و علماي اهل حديث ديگر نيز به ادله نقلي بيش از براهين عقلي اعتماد كردهاند.
كساني كه با مباني عقلي و كلامي آشنايي دارند بهخوبي ميدانند كه در باب اثبات اصول عقايد، تكيه كردن بر ادله نقلي مستلزم پيدايش مشكل دور باطل خواهد بود. زيرا نقل، هنگامي ميتواند معتبر شناخته شود كه اصول عقايد ديني از اعتبار لازم برخوردار باشد. اكنون اگر اعتبار اصول عقايد نيز تنها به نقل بستگي داشته باشد با دور باطل روبرو خواهيم بود. كساني در مقام پاسخ به اين اشكال برآمده و گفتهاند قبول يگانگي خدا از طريق نقل، مستلزم دور باطل نيست زيرا آنچه بر پذيرش دليل نقلي تقدم دارد وجود خداوند است و نه اثبات يگانگي او. همه ما بهخوبي ميدانيم كه در ميان حكما و متكلمان اثبات وجود خدا و اثبات يگانگي او در دو مرحله مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
سخن اين اشخاص در مورد اينكه اثبات وجود خدا و اثبات يگانگي او در دو مرحله مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد مقرون به صواب و صحت است ولي از اين نكته نيز نبايد غافل بود كه وحدت و يگانگي خدا، عين وجود اوست و خدايي كه واحد شناخته نشود نميتواند منشا اعتبار نقل بوده باشد. بنابراين اشكال به قوت خود باقي است و در باب اثبات توحيد نميتوان تنها به ادله نقلي تكيه كرد.
همانگونه كه قبلا يادآور شديم تمسك به نقل به عنوان تنها دليل قابل اعتماد و جمود بر ظواهر به موازنه ميان معقول و محسوس لطمه وارد ساخته و باب ورود به ملكوت امور و تعالي فكري را مسدود مينمايد. كساني كه با عقل خصومت ميورزند و نسبت به باطن و ملكوت امور به ديده انكار مينگرند ناچار در وادي قشر و جهان محسوس محبوس گشته و همه چيز را با موازين حسي ارزيابي ميكنند. انكار عالم مجردات و اعتقاد به اينكه غير از خداوند هيچگونه موجود مجرد ديگري تحقق ندارد نتيجه همين طرز تفكر به شمار ميآيد.
علامه مجلسي از جمله كساني است كه مجرد بودن فرشتگان را انكار كرده و آن را مورد اجماع اماميه بلكه همه مسلمانان جهان دانسته است. اين محدث بزرگ در مورد مجرد يا مادي بودن نفس با ترديد سخن گفته است ولي از مجموع نقل قولها و سخنان او در اين باب ميتوان دريافت كه به انكار تجرد تمايل بيشتري از خود نشان ميدهد. كساني كه با مسائل عقلي آشنايي دارند بروشني ميدانند كه انكار تجرد نفس پيامدهاي سخت و سنگيني دارد كه قبول آنها براي اهل معني به هيچوجه آسان نيست.
البته براي كساني مانند علامه مجلسي نقل ديني در درجه اول اهميت قرار دارد و اگر تجرد نفس از طريق نقل به اثبات نرسد از مشكلاتي كه ممكن است از اين راه پديد آيد هيچگونه ترس و هراسي نخواهند داشت. در نظر علامه مجلسي به عنوان يك محدث، نقل ديني اصل است و هر چيز ديگري در پرتو نقل اعتبار پيدا ميكند. براساس اين طرز تفكر آموزش علوم نيز با ميزان نقل ديني سنجيده ميشود. علامه مجلسي با صراحت تمام در اين باب سخن گفته و معتقد است تنها علومي را بايد آموخت كه براي امر دين لازم شناخته ميشود. 3
آموختن علومي كه در امر دين مفيد واقع نميشود به هيچ وجه لازم نيست. براي كسي كه ملاك حقيقت، ظاهر معني روايات است آنچه با ظاهر معني روايات منطبق نباشد از درجه اعتبار ساقط است. علامه مجلسي در اين باب آنچنان ثابتقدم و سرسخت است كه حتي شيخ مفيد و سيد مرتضي را مورد انتقاد شديد قرار داده و آنان را به اهل تاويل در برخي موارد نزديك دانسته است. او معتقد است اگر باب تاويل مفتوح گردد و آنچه مناط و ملاك فهم ظاهري الفاظ است ناديده گرفته شود حدود تاويل ناشناخته مي ماند و هركسي ميتواند براساس نوع نگرش و اسلوب جهانبيني خود دست به تاويل و تفسير متون برده و عقايد خويش را ابراز دارد.
پرواضح است كه اينگونه تاويلها و تفسيرها موجب پيدايش الحاد گشته و باب تفاهيم ديني را در ميان مردم مختل ميسازد. بايد توجه داشت كه مخالفت با تاويل به محدثان و علماي اخباري اختصاص ندارد بلكه در ميان علماي ضد اخباري نيز كساني را ميشناسيم كه نه تنها با تاويل بلكه با هرگونه انديشه عرفاني و فكر فلسفي به شدت خصومت ميورزند.
ملامحسن فيض كاشاني با اينكه در زمره علماي اخباري قرار گرفته است نه با تاويل مخالف است و نه با انديشههاي عرفاني و افكار فلسفي سر جنگ و ستيز دارد. از سوي ديگر سيدمحمد ميرلوحي سبزواري را ميشناسيم كه با هرگونه انديشه عرفاني به مخالفت پرداخته و تا آنجا كه توانسته به جنگ و ستيز با صوفيان ادامه داده است. او كه مولف كتاب كفايهالمهتدي شناخته ميشود در مورد انتقاد و نكوهش از علامه مجلسي و پدرش محمدتقي مجلسي از هيچ كوششي دريغ نكرده است. سيدمحمد ميرلوحي بر اين عقيده است كه محمدتقي مجلسي وابسته به صوفيان زمان خود بوده و از جمعيت آنها حمايت ميكرده است. سيدمحمد ميرلوحي حساب علامه مجلسي را از پدر او محمدتقي مجلسي جدا نكرده و آن دو را مورد انتقاد شديد قرار داده است. 4
ميرلوحي شخصي را تحريك كرد كه بقعه ابونعيم اصفهاني مولف كتاب حليهالاولياء را ويران كند. زيرا علامه مجلسي در جايي او را از نياكان خود خوانده و درباره شيعه بودنش سخن گفته است. بايد توجه داشت كه مخالفت علماي اهل ظاهر با عرفا و اهل تصوف سابقه دراز دارد و ريشه آن را نيز در دو نوع تفكر و انديشه بايد جستجو كرد. ولي در اواخر سلطنت صفويان وضع به گونهاي ديگر است و در برخورد و تنازع علماي اهل ظاهر با عرفا و اهل تصوف علل و عوامل ديگري را بايد مورد بررسي قرار داد. اين عوامل بيشتر جنبه سياسي دارد و بررسي آنها از موضوع اين مقال خارج است.
ماخذ:
– ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام ج 3، صص 336 – 333
منبع : http://www.bashgah.net
/خ