«اميد و آرزوي مطلوب» – قسمت اول
«اميد و آرزوي مطلوب» – قسمت اول
بسم الله الرحمن الرحيم
رجا و أمل
در مناجات راجين دو واژه، مشابه رجا ذكر شده است. يكى واژهى «أمل»، يكى هم «اُمنية» و «تمنّى». معمولا «أمل» و «أمنية» را در فارسى «آرزو» مىگويند و «رجاء» را «اميد». گاهى «أمل» را هم به «اميد» ترجمه مىكنند. ظاهراً فرق استعمال اينها اين است كه وقتى انسان به امر مطلوب و خيرى علاقه دارد، مىداند براى رسيدن به آن، مقدماتى لازم است. گاهى مقدمات سادهاى است كه فراهم شده يا به راحتى فراهم مىشود؛ اينجا واژهى «اميد» به كار مىرود. يك وقت مقدماتش طولانىتر است، احتياج به همت و تلاش بيشترى دارد؛ اينجا واژهى أمل و آرزو را به كار مىبريم.
رجا يا أمل؟!
سؤال مىشود آيا خوب است انسان اميدوار يا اهل آرزو باشد؟ يا نه، انسان نبايد اميدى به آينده داشته باشد و حال را بايد غنيمت بشمارد؟ و نيز آيا آرزوهاى طولانى و دراز مدت خوب است يا نه؟ اجمالاً مىدانيم كه در روايات، «طول اَمل» نكوهش شده است. از پيغمبر اكرم(ص) نقل شده كه من بر امتم از دو چيز مىترسم، اميرالمؤمنين(ع) هم به مخاطبان فرمودند: براى شما از دو چيز مىترسم، «اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ1»؛ پيروى هواى نفس و آرزوهاى دراز. با توجه به اين نكته در مضمون اين مناجات، هم واژهى «امل» به كار برده شده و هم واژه «امنيه» و «مُنى»؛ مىگويد كسى كه آرزو داشته باشد و به تو آرزو ببندد، تو آرزويش را برآورده مىكنى. ظاهر اين كلام اين است كه آرزو و نيز آرزوهاى طولانى عيبى ندارد. به هر حال اين سؤال مىماند كه بالاخره انسان اميدوار باشد يا نه؟ دنبالِ هدفهاى بلند و دراز مدت برود يا نرود؟ نكتههايى را بايد توجه كرد؛ يكى اينكه انسان طالب خير است، امّا در شناختن مصاديقِ خير، زياد اشتباه مىكند، «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ2». يا در مقام تعارض بين دو چيزِ مطلوب، در اينكه كدامش را ترجيح بدهد درست نمىتواند محاسبه كند. گاهى چيزى را ترجيح مىدهد كه نبايد بدهد. بنابراين اميد صحيح بستن و آرزوى صحيح داشتن، وقتى است كه انسان خير واقعى را بشناسد. بعضى از مفسّرين گفتهاند كه در «إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ3» يا دربارهى وصيت كه «إِنْ تَرَكَ خَيْر4»، معناى خير يعنى مال. پيداست وقتى وصيت مىكند راجع به مال است، امّا هر مالى خير نيست!
خير دنيا يا آخرت؟
گاهى در مقام ترجيح خير محدود و زودگذر با خيرى كه در زمان طولانى به دست مىآيد و اثرش باقى است، نمىدانيم كدام را ترجيح بدهيم. بعضىها منطقشان اين است كه نقد را نبايد به نسيه داد! نتيجه هم اين مىشود كه وقتى امر دائر مىشود بين خير دنيا و خير آخرت، بايد خير دنيا را ترجيح داد، چون نقد است. در صورتى كه عقل اينطور نمىگويد. در همين امور دنيا هم ما خيلى وقتهاست كه خير نقد را فداى خيرِ نسيه مىكنيم. كارگرى كه كار مىكند، دانش آموزى كه درس مىخواند، پژوهشگرى كه پژوهش مىكند، راحتىهاى خودشان را فدا مىكنند تا به نتيجهى بزرگى برسند. ولى منطقِ نفسانى يا شيطانى اين است كه نسيه هر چه باشد بايد فداى نقد بشود. در اين موارد خير براى انسان مشتبه مىشود؟ هم بايد فكر كند و عقلش را به كار گيرد، و هم از دستورات شرع كمك بگيرد. با توجه به اين آنجا كه گفتهاند آرزوهاى طولانى بد است و خطر دارد؛ آرزوهاى طولانى مربوط به دنياست. يعنى دلش بخواهد مقامات بلند دنيوى داشته باشد؛ مثلاً نمايندهى مجلس شود، وزير بشود، هدفش هم فقط رياست باشد! همين كه برايش هورا بكشند، خوشش مىآيد. حزب تشكيل مىدهد و به هر صورتى عدهاى را دور خودش جمع مىكند؛ با پول، با كلك و فريب و وعده و وعيد، تا بلكه در انتخاباتى برنده بشود. حالا اگر در ايران شما نمونهاش را نمىشناسيد در كشورهاى ديگر هست، انشاءالله در كشور ما پيدا نمىشود! اين طول املى است كه مذموم است. بايد دنبال دنيا رفت، فقط به عنوان اينكه مقدمهاى است براى رسيدن به كمالات اخروى و كسب رضاى الهى. طول امل، اگر واقعاً براى رسيدن به آن محبوب باشد، هر چند با كسب زحمات زياد دنيوى و سالها رنج بردن باشد و براى اين باشد كه به نتيجهاى در همين دنيا برسد؛ اما براى خدا باشد؛ در اين صورت هيچ مذمتى ندارد. امام _رضوان الله عليه_ وقتى نهضت را شروع كردند، احتمال پيروزى و سقوط رژيم در حد صفر بود. از آن وقتى كه تصميم گرفتند با اين رژيم بجنگند با اين كه مقدمات طولانى مىخواست، خودشان را آماده كردند. حدود پانزده سال تبعيد و از اين كشور به آن كشور و حصر و گرفتارىها و…، همهى مشقتها را تحمل كردند، تا آخر هم گفتند اگر اين گونه باشد كه از اين فرودگاه به آن فرودگاه بروم، يا اگر كشتى سوار بشوم، روى دريا حرف خودم را خواهم زد. همه براى اين بود كه نتيجهاش در همين دنيا ظاهر بشود. براى اينكه حكومت اسلامى برقرار و احكام اسلام پياده بشود. اما براى رياست نبود. اينها براى وظيفه بود، چون خدا دوست داشت. چنين آرزويى هيچ عيبى ندارد، زيرا نتيجهاش را باز در آخرت خواهند برد. نتيجه اين كه مذموم بودن طول امل يعنى املهاى دنيوى؛ اما اگر هدف معنوى و اخروى و الهى باشد، هيچ عيب ندارد، بلكه ستايش هم مىشود.اما اگر آرزوها، تلاشها و همتّها براى دنيا باشد مگر انسان چقدر در دنيا زندگى مىكند؟ چقدر فرصت دارد براى آخرتش زحمت بكشد كه اين همه براى دنيا تلاش مىكند؟ اما اگر اين آرزوها و تلاشها براى جامعهى اسلامى و عزت اسلامى است، يك هدف معنوى و الهى است. هر چه طولانى و مقدماتش هم زياد باشد هيچ اشكالى ندارد و خودش عبادت است. «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ… إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ5». چنان كه در راه خدا اگر انسان گرسنگى بكشد، زجرى بكشد، خستگى در راه پيدا بكند، براى هر كدام ثواب مىنويسند. همهاش را يك جا يك عمل نمىگويند. براى هر يك از اينها، «لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ» تشنه بشوى، «وَ لا نَصَبٌ» خستگى باشد، «وَ لا مَخْمَصَةٌ» گرسنگى بكشد، ثواب مىنويسند. هر چه طولانىتر هم باشد، ثوابش بيشتر است، چون هدف خداست. بلكه معناى طول امل در اينجا همت بلند است. همچنين «تمنّى» و «امنيه» نسبت به امور دنيا، در عرف عقلا هم يك نوع حماقت و خيالبافى حساب مىشود، با اينكه گاهى هم ممكن است به نتيجه برسد. اما فرض كنيد كسى با كمال ضعفى كه دارد، دست خالى مىخواهد اولين ثروتمند دنيا بشود! يا مثلاً كسى بدون هيچ وسيلهاى بخواهد كرهى مريخ را تسخير كند، خب اين خيالبافى است. آرزوهايى كه توأم با خيالپردازى است به طريق اولى ارزش ندارد. اما همينها اگر نسبت به آخرت باشد ممدوح است. واقعاً انسان چيزهايى را بخواهد حتى با اين كه توان و لياقتش را در خود نمىبيند، اما به خاطر همت بلند، بگويد: من اينها را مىخواهم، اشكالى ندارد. از خدا مىخواهم كه در آخرت همسايهى پيغمبر باشم؛ آخر تو كجا، پيغمبر كجا؟! چه مناسبتى دارد؟ ولى مؤمن گاهى اينطور همتى دارد. خودش هم مىگويد من هيچ لايق نيستم، اما آرزويم اين است. چنين آرزوهاى دور و درازى اگر نسبت به امور معنوى، اخروى و خداپسند باشد، خوب است؛ اما به شرط اينكه انسان آن اندازهاى كه از دستش بر مىآيد كوتاهى نكند. شخصى خدمت پيغمبر اكرم(ص) عرض كرد: مىخواهم در بهشت با شما باشم. فرمود: به من كمك كن؛ با سجدههاى طولانى6. نفرمود نه، اين خيالهاى باطل چيست، تو كجا، من كجا؟
پس آيا ما بايد اميدوار باشيم يا نه؟ اصل اميد لازمهى زندگى است، اگر انسان اميدى نداشته باشد زنده نمىماند. فى حدّ نفسه نعمت بزرگ خداست، لكن مثل همهى نعمتها افراط و تفريطش بد است. اين نسبت به امور دنيا است. اما آخرت افراط و تفريط ندارد! هر چه انسان بلند همتتر باشد، مزاحم كسى نيست! آنجا مزاحمتى ندارد. اما در امور دنيا چون تزاحم هست، وقتى انسان زياد دنبال چيزى برود، از چيزهاى ديگر باز مىماند. پس اصل اميد داشتن فى حدّ نفسه يك نعمت بزرگ خداست. حتى اگر كسانى از اين نعمت محروم هستند بايد از خدا بخواهند. اما اميد به چه؟ آيا اميد داشتن براى رسيدن به نعمتهاى دنيا خوب است يا بد؟
اميد به نعمت
مسلماً نعمتهايى كه از آنها استفادهى صحيح نمىشود در واقع نعمت نيست. خوردنىها نعمت است، اما خوردنِ مال مردم كه نعمت نيست؛ نقمت است. آدم اميد داشته باشد اموال فلان كس را بتوانم تملك و تصاحب كنم يا كلاه سرش بگذارم؟! پس اميد بستن به نعمتهاى دنيا اگر براى آخرت باشد، يا براى نيازهاى ضرورى زندگىاش باشد، هيچ عيبى ندارد. انسان موحد بايد همه چيزش را از خدا بخواهد. در حديث قدسى خداى متعال به حضرت موسى(ع) فرمود: اى موسى! نمك آشت را هم از من بخواه. خدا دوست دارد آدمى همين نيازهاى دنيوىاش را هم از او بخواهد. اما مؤمن اين نيازهاى دنيوى را مىخواهد تا بتواند در سايهى سلامتى و توانايى به مقامات انسانى و به ثوابهاى ابدى برسد. خود آنها مطلوبيت ذاتى ندارد، اما اگر براى كسى مطلوبيت ذاتى هم داشت منعى ندارد؛ مباح است ولى از نظر اخلاقى ارزش نيست. و امّا نسبت به امور اخروى، تمامِ مراتبِ كمالى كه انسان به عقلش مىرسد و ممكن است واجد آنها بشود، همهى اينها را هم از خدا بخواهد هيچ اشكالى ندارد، اما به شرط اينكه رجاى صادق داشته باشد يعنى آن اندازهاى كه از دستش بر مىآيد، خودش كوتاهى نكند، والّا بگويد: خدايا من را به مقام انبياء برسان!، اما در انجام تكاليف واجبش هم كوتاهى بكند خدا را مسخره كرده است. در ماه رمضان يك ختم قرآن هم نخواند، آن وقت آرزو داشته باشد كه در قيامت همسايهى پيغمبر و اميرالمؤمنين(ع) باشد، خيال باطل است. «امنيه» و رجاى صادق نيست. رجاى صادق آن است كه آن اسبابى كه در اختيار انسان هست و مىتواند از آن استفاده كند، به كار گيرد و عمل كند.
انواع رجاء
گاهى انسان اينطور تصور مىكند كه خوف، خوف از عذاب است و رجاء هم رجاء به ثواب. نه، اميد به اينكه حتى خدا در همين دنيا نعمتش بدهد؛ كسب خوب، همسر نيكو، خانهى وسيع، در اجتماع آبرو داشته باشد اينها هم اميد است. اما بايد همهى اينها را مقدمهاى براى آخرتش قرار دهد. در امور اخروى هم تنها رجا معنايش اين نيست كه من اميد داشته باشم خدا از جهنم نجاتم بدهد يا حدّاكثر از نعمتهاى ظاهرى بهشت بهرهمند شوم. نه، بالاتر از اينها هم هست. بايد آرزو داشته باشد به مقامات عالى كه انبياء و اولياء خدا رسيدند برسد.
همت بلند دار
اما چه كار كنم كه در مقام مناجات خدا، اين حال را پيدا كنم كه صادقانه اينها را از خدا بخواهم؟ براى اينكه انسان اين حال را پيدا كند، توجه به نكتههايى برايش خيلى مفيد است. يكى اينكه خدا به هر كس هرچه بدهد از او كم نمىآيد. خدا اگر براى هر انسانى همهى نعمتهاى دنيا را بدهد؛ براى انسان ديگر هم دنياى ديگر خلق كند و همهى نعمتها را به او بدهد از خزانهاش كم نمىآيد! كيسهاش خالى نمىشود. توجه به اين، در مقام دعا و مناجات، هم به آدم جرئت مىدهد كه چيزهاى بزرگ بخواهد و هم خجالتهايش را رفع مىكند. مىگويد: خدايا من هرچه بىلياقت و كثيف و هر چه آلودهام، اما اگر بدهى از تو كم نمىآيد! به علاوه چيزهايى را تو به ما دادى كه ما نخواستيم. خودت ابتدائاً و تفضلاً دادى، آن وقت جا دارد كه وقتى از تو درخواست مىكنيم ندهى؟! «يا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خِيْر». در مقام دعا توجه داشته باشيد، همتتان، براى درخواست هدفهاى بلند و عالى باشد. به چيزهاى پست و كوچك قناعت نكنيد. بچه كه بودم، سفر اولى بود كه مىآمدم قم. با رانندهاى مىآمديم. راننده براى اينكه شب خوابش نبرد با ما حرف مىزد. سورهى يوسف حفظش بود و با لحن مىخواند. به من گفت: حالا كه قم مىروى حرم، از حضرت معصومه چه مىخواهى؟ گفتم: نمىدانم، چه بخواهم؟ گفت: ثروتمندترين شخص شهرتان كيست؟ گفتم فلان كس. گفت: اگر گدايى بيايد با زحمت خودش را برساند به آن آقا، وقتى رسيد و او بگويد چه مىخواهى؟ گدا هم بگويد: يك ريال، همه به او مىخندند. مىگويند: چقدر كودن است. رفتى آنجا بگو – آنروز مثلاً – صد هزارتومان مىخواهم. گفت: مىروى پيش حضرت معصومه(س) نكند چيز كمى بخواهى. مشرف شدى خدمت حضرت معصومه، چيز بزرگ بخواه، چيزهاى كم و مال دنيا چيز كمى است. خدا انشاءالله او را با موالىاش محشور كند. ما از اين راننده درس اخلاق گرفتيم.
در اين شبهاى قدر انسان در كنارِ اقيانوس بى نهايتى از رحمت قرار مىگيرد، يك اقيانوس متلاطم. خيلى پستهمتى است كه انسان چيزهاى كوچك، مربوط به خود و دنيا و زندگى عادىاش بخواهد؛ چيزهاى بزرگ بخواهد آن هم براى همه.
پاى سفره زين العابدين(ع)
در اين مناجات راجين هم چيزهاى بزرگى است.
«كَيْفَ أرْجُو غَيْرَكَ؟! وَالْخَيْرُ كُلُّهُ بِيَدِكَ»؛ چگونه سراغ غير تو بروم، با اينكه همهى خوبىها در دست توست.
«وَكَيْفَ اُؤَمِّلُ سِوَاكَ؟!»؛ چگونه از غير تو آرزو كنم. «وَالْخَلْقُ وَالأَمْرُ لَكَ، أأقْطَعُ رَجائي مِنْكَ؟! وَقَدْ أوْلَيْتَني مَا لَمْ أسْألُهُ مِنْ فَضْلِكَ،»؛ آيا به تو اميد نداشته باشم؟ اميدم را از تو قطع كنم، در حالى كه تو چيزهايى را كه من نخواستم به من دادهاى. آن وقت اميد نداشته باشم كه چيزهايى را كه اكنون مىخواهم، به من بدهى؟ «أمْ تُفْقِرُني إلَى مِثْلِي؟! وَأنا أعْتَصِمُ بِحَبْلِكَ»؛ تويى كه هر چه بدهى از تو كم نمىآيد، آيا من را به فقير و گدايى حواله مىدهى كه او هم مثل خودم گداست؟ آيا مىشود؟ من اين را باور كنم؟ در حالى كه من به ريسمان كرم تو چنگ زدهام.
«يا مَنْ سَعِدَ بِرَحْمَتِهِ القاصِدُونَ، وَلَمْ يَشْقَ بِنِقْمَتِهِ المُسْتَغْفِرُونَ»؛ اى كسى كه بواسطهى رحمت تو، استغفار كنندگان به سعادت رسيدند و از نقمت و عذابِ تو در امان ماندند.
اميدوارم خداى متعال توفيق بدهد اين شبهاى قدر را در بهترين حالاتى كه خودش مىپسندد سپرى كنيم و آنچه به اولياء و دوستان و بندگان شايستهاش مىدهد، به ما هم عنايت بفرمايد.
پي نوشت :
1. الكافي، ج 2، ص 335، باب اتباع الهوى، روايت 3.
2. بقره / 216.
3. عاديات / 8.
4. بقره / 180.
5. توبه / 120.
6. ر.ك: الكافي، ج 3، ص 266، باب فضل الصلاة، روايت 8.