روابط عام اجتماعى
روابط عام اجتماعى
همسايگان
روابط اعضاى خانواده و مدرسه وابسته به نقشهاى آنهاست. پدر، مادر، فرزند، معلم و متعلم هر يك نقش ويژهاى دارند و هر نقش تكاليف شرعى و اخلاقى خاصى را اقتضا مىكند. اعضاى خانواده و مدرسه نزديكى عاطفى زيادى دارند.
خارج از محيط خانواده و مدرسه روابط عاطفى رقيقتر مىشود و معمولا تنظيم روابط به عهده حقوق و قانون گذاشته مىشود. حركت در چارچوب قوانين، اگر چه نظم اجتماعى را پديد مىآورد ولى نظم حاصل از آن، كمال مطلوب نيست. نظم مطلوب نظمى است كه اهدافى بالاتر را نيز تأمين كند. در مقررات اخلاقى اسلام دستوراتى وجود دارد كه روابط عاطفى را از محدوده خانه و مدرسه به گستره اجتماع توسعه مىدهد. باگسترش روابط عاطفى نظم اجتماعى در سطحى مطلوبتر برقرار مىشود و امكان رشد معنوى اعضاى جامعه بيشتر فراهم مىشود.
يكى از عناوينى كه به توسعه مناسبات عاطفى كمك مىكند، همسايگى است. اعضاى يك محله در اثر برخوردهاى روزانه وداشتن منافع مشترك، ناگزير روابطى برقرار مىكنند و تنظيم اين روابط نيازمند ضابطه است. ضوابط قانونى براى حفظ حقوق همسايگان مقرر شده است. حفظ حقوق، نظم را در محله برقرار مىكند و امنيت لازم براى زندگى را پديد مىآورد. ولى نظم و امنيت مطلوبترى نيز قابل تحصيل است، مشروط بر آن كه حقوق را به حقوق قانونى محدود نسازيم و براى همسايگان حقوق اخلاقى نيز قائل شويم.
روايات زيادى درباره نيكى به همسايگان و رعايت حقوق آنان وارد شده است.
از پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) روايت شده است:
حرمة الجار على الجار كحرمة امه؛ (1)
احترام همسايه بر همسايه همچون احترام مادر واجب است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
اعلموا انه ليس منا من لم يحسن مجاورة من جاوره؛ (2)
بدانيد كسى كه با همسايه خود به نيكى رفتار نمىكند از ما نيست.
اهميت نيكى به همسايگان به قدرى است كه ايمان مؤمنان بدان وابسته است.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) مىفرمايند:
احسن مجاورة من جاورك، تكن مؤمنا؛ (3)
با همسايه خود به نيكى رفتار كن تا مؤمن باشى.
و نيز فرمودهاند:
من كان يؤمن باللَّه و اليوم الاخر فليكرم جاره؛ (4)
كسى كه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارد بايد همسايه را اكرام كند.
نيكى با همسايگان در مرحله نخست پرهيز از آزردن آنهاست.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
لا ايمان لمن لا يأمن جاره بوائقه؛ (5)
كسى كه همسايهاش از شر او در امان نيست ايمان ندارد.
آثار نيكى كردن با همسايه فراوان است. مهمترين اثر آن پديد آمدن محيط صميمى ميان همسايگان است. اين محيط، امكان تعاون و همدردى و مشكل گشايى از كار يكديگر را فراهم مىكند و پيوند ميان همسايگان را محكم مىنمايد. در سايه اين پيوند تأمين منافع مشترك عملىتر است در روايات نيز آثارى براى نيكى به همسايگان ذكر شده است.
امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
حسن الجوار زيادة فى الاعمار و عمارة فى الديار؛ (6)
همسايگى خوب موجب طولانى شدن عمر و آبادانى محيط زندگى است.
همچنين مىفرمايند:
حسن الجوار يزيد فى الرزق؛ (7)
همسايگى خوب روزى را زياد مىكند.
نيكى كردن به همسايه با اداى حقوق او صورت مىگيرد. پس شناخت حقوق همسايه ضرورى است. پيش از هر حقى، همسايه بايد خيرخواه همسايگان ديگر باشد و سود و زيان آنها را همچون سود و زيان خود بشمارد. اگر اين روحيه را در ذهن و دل خود پديد آوريم، اداى حقوق همسايگان و نيكى به آنها آسان مىشود.
احبوا للناس ما تحبون لانفسكم، اما يستحى الرجل منكم ان يعرف جاره حقه و لا يعرف حق جاره؛ (8)
آن چه را براى خود دوست داريد براى مردم نيز دوست بداريد. آيا كسى از شما شرم نمىكند كه همسايهاش حق او بشناسد و او حق همسايهاش را نداند؟!
و نيز:
من القواصم الفواقر التى تقصم الظهر جار السوء ان رأى حسنة اخفاها و ان رأى سيئة افشاها؛
(9)
يكى از بلاهاى شكننده كه پشت انسان را مىشكند همسايه بد است كه چون نيكىاى از همسايه خود ببيند مىپوشاند و اگر بدىاى را ببيند آشكار مىسازد.
اطلاع از حال همسايگان در حد برآوردن حاجات ضرورى آنها، وظيفهاى اخلاقى است. پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
ما آمن بى من بات شبعان و جار جائع؛ (10)
كسى سير بخوابد و همسايهاى گرسنه داشته باشد به من ايمان نياورده است.
درباره حق همسايه روايتى از پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است در اين روايت حقوقى بيان شده است كه برآوردن آنها دشوار و نيازمند ايمان قوى و استمداد از خداوند است.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
اتدرون ما حق الجار؟ ان استعان بك اعنته، و ان استقرضك اقرضته، و ان افتقر عدت اليه و ان مرض عدته، و ان مات اتبعت جنازته، و ان اصابه خير هنأته، و ان اصابه مصيبة عزيته و لا تستعل عليه بالبناء فتحجب عنه الريح الا باذنه، و اذا اشتريت فاكهة فاهد له فان لم تفعل فادخلها سرا و لا يخرج بها ولدك ليغبط بها ولده، و لا تؤذه بقتار قدرك الا ان تغرف له منها، ثم قال: اتدرون ما حق الجار؟ و الذى نفسى بيده لا يبلغ حق الجار الا من رحمه اللَّه؛ (11)
آيا حق همسايه را مىشناسيد؟ حق همسايه آن است كه چون از تو يارى خواهد او را يارى كنى و اگر از تو وام خواهد به او قرض دهى و اگر تنگدست شد به او روى آورى و چون بيمار گشت عيادتش كنى و اگر مرد جنازهاش را تشييع كنى چون خير به او رسيد شادباش گويى، و اگر مصيبتى به او رسيد او را تسليت گويى و ساختمان خود را چنان بالاتر از او نسازى كه از وزش باد جلوگيرى كند، مگر آن كه او اذن دهد و چون ميوهاى خريدارى كردى به او هديه كنى و يا اگر چنين نمىكنى پوشيده از او ميوه را به خانه برى و فرزند خود را در حال خوردن ميوه بيرون نفرستى مبادا كه همسايه بدان رشك برد و او را با پراكندن بوى ديگ غذا و آشپزى ميازارى مگر آن كه قدرى از آن غذا به او دهى. سپس فرمود: آيا حق همسايه را مىدانيد؟ قسم به خدايى كه جان من به دست اوست هيچ كس حق همسايه را بر نمىآورد مگر خداوند به او رحم كند.
اگر دستورات اين روايت را با شرايط روزگار خود تطبيق دهيم و روايات قبلى را در نظر بگيريم، بسيارى از اسرافها و تجملاتى كه در زندگى صورت مىگيرد باعث خروج از دايره ايمان خواهد بود.
امام سجاد(علیه السلام) در رسالة الحقوق درباره همسايه چنين فرمودهاند:
و ان حق جارك فحفظه غائبا و اكرامه شاهدا، نصرته اذا كان مظلوما و لا تتبع له عورة فان علمت عليه سوءاً سترته عليه، و ان علمت انه يقبل نصيحتك نصحته فيما بينك و بينه، و لا تسلمه عند شديدة، و تقيل عثرته، و تغفر ذنبه و تعاشره معاشرة كريمه، و لا قود الا باللَّه؛ (12)
و اما حق همسايهات اين است كه چون غايت است محافظ اموال او باشى و در مقابلش بزرگش دارى، و چون مظلوم واقع شود ياريش كنى، و از پنهانىهاى او جستجو مكنى، پس اگر از او زشتىاى دانستى بپوشانى، و اگر نصيحت تو را مىپذيرد به دور از ديد مردم او را نصيحت گويى، و در سختى او را وا مگذارى و لغزش او را ناديدهگيرى و گناهش ببخشايى و با او بزرگوارانه معاشرت كنى و هيچ قدرتى نيست جز از او.
نكته جالب توجه درباره حق همسايگى اين است كه حق همسايه چيز افزون بر حق برادر مؤمن و مانند آن است و عنوان همسايگى، خود آورنده اين حقوق و وظايف است.
از پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) روايت شده است:
الجيران ثلاثه، فمنهم من له ثلاثة حقوق: حق الجوار و حق الاسلام و حق القرابة، و منهم من له حقان: حق الاسلام و حق الجوار، و منهم من له حق واحد: الكافر له حق الجوار؛ (13)
همسايگان سه گروهند، گروهى سه حق دارند: حق همسايگى، حق اسلام و حق خويشاوندى و گروهى دو حق دارند: حق اسلام و حق همسايگى و گروهى يك حق دارند: كافر فقط حق همسايگى دارد.
دوستان
رابطه دوستى يكى از روابط عام اجتماعى است كه به نقشهاى اجتماعى وابسته نيست. دوستى دو نفر با هم به معناى مصاحبت اختيارى آنان با يكديگر است؛ در حالى كه به هم علاقه دارند. مصاحبت دوستان با مصاحبت شاگردان يك مدرسه تفاوت مهمى دارد. مصاحبت شاگردان يك مدرسه با هم، اتفاقى است و اختيار آنان در اين مصاحبت چندان دخيل نيست، ولى مصاحبت دوستان، اختيارى است. هر كس به اختيار خود دوست مىگزيند و در ميان انسانهاى بسيارى كه با او در ارتباط هستند برخى از آنها را براى دوستى و مصاحبت انتخاب مىكند.
از اين جهت رابطه دوستى بسيار اهميت دارد و تأثير آن بر كمال انسانها زياد است.
اقسام دوستى
رابطه دوستى دو جزء مهم دارد: نخست محبت و ديگر مصاحبت پايدار. جزء دوم رفتارى است كه فرد خود اتنخاب مىكند و از اين رو داراى ارزش اخلاقى مثبت يا منفى است. ولى جزء اول به خودى خود يك فعل ارادى نيست؛ محبت حالتى نفسانى است كه به اختيار انسان محقق نمىشود ولى مقدمات تحقق آن اختيارى هستند. شناخت، مهمترين مقدمه به وجود آمدن محبت است و تحصيل آن به اختيار انسان و افعال اختيارى او بستگى دارد.
مصاحبت دوستان با يكديگر ريشه در محبتهاى متنوعى دارد. بر حسب تفاوت محبتها، دوستى اقسامى مىيابد.
محبت دو انسان به يكديگر از سه حالت خارج نيست؛ بنابراين دوستى نيز سه قسم است:
1 – دو نفر ممكن است يكديگر را دوست داشته باشند و از ملاقات و گفتگوى يكديگر لذت ببرند و هيچ مطلوب ديگرى را جستجو نكنند. به عبارت ديگر ممكن است مصاحبت دو نفر به غرض رسيدن به هيچ چيز ديگرى جز لذتى كه از مصاحبت با هم مىبرند نباشد.
لذت حاصل از مصاحبت مىتواند ناشى از كمال باشد كه دو دوست در هم مىشناسند. خواه كمال، ظاهرى باشد و خواه عقلى و معنوى، مانند: اخلاق نيكو به هر حال اگر التذاذ حاصل از اين مصاحبت، مذموم باشد مصاحبت از نظر اخلاقى ارزش منفى خواهد داشت.
2 – ممكن است دوستى دو نفر براى رسيدن به لذتى نباشد كه در نفس دوستى حاصل مىشود؛ بلكه دوستى وسيلهاى باشد كه رسيدن به يك امر محبوب را ممكن مىكند. در اين رابطه دوستى جزء اول دوستى يعنى محبت اصيل نيست. با اين حال همين محبت موجب اقدام به مصاحبت مىشود. اگر غرض از مصاحبت رسيدن به مطلوبى همچون مال و جاه و علم باشد ارزش اخلاقى مصاحبت وابسته به غرضى است كه فرد از كسب مال و جاه و علم دارد.
3 – نوع ديگرى از دوستى وجود دارد كه ناشى از محبت انسان به خداست. در بحث اخلاق الهى درباره آثار محبت خدا سخن گفتيم و يكى از آثار محبت بنده به خداوند، محبت به دوستان خداست. اگر كسى را به سبب بندگى خدا و اخلاص و اعمال صالحش دوست داشته باشد دوستى او ادامه دوستى خداست و آن را حب فى اللَّه مىخواهيم. مصاحبت فرد با كسى كه او را براى خدا دوست دارد فعلى با ارزش اخلاقى مثبت است. دوستى به خاطر خدا بسيار ارزشمند است. به طورى كه اگر كسى به خاطر خدا شخصى را دوست داشته باشد ولى آن شخص در واقع اهل آتش باشد، خداوند به اين دوستى و محبت پاداش خواهد داد.
از امام باقر(علیه السلام) روايت شده است:
لو ان رجلا احب رجلا للَّه لاثابه اللَّه على حبه اياه و ان كان المحبوب فى علم اللَّه من اهل النار و لو ان رجلا ابغض رجلا للَّه لا صابه اللَّه على بغضه اياه و ان كان المبغض فى علم اللَّه من اهل الجنة؛ (14)
اگر كسى ديگرى را براى خدا دوست داشته باشد خداوند او را براى دوستيش پاداش مىدهد، حتى اگر محبوب او در علم خداوند اهل آتش باشد و اگر كسى را براى خدا دشمن دارد خداوند به او به سبب اين دشمنى صواب مىدهد، حتى اگر آن كه دشمن داشته است در علم خدا اهل بهشت باشد. به نظر مىرسد اين روايت و برخى ديگر از روايات، به جزء نخست دوستى، يعنى محبت اشاره دارند و علت اين كه به يك حالت قلبى و غير اختيارى ثواب داده مىشود اين است كه مقدمات محبت به وسيله اعمال اختيارى فراهم مىشود.
جزء دوم دوستى يعنى مصاحبت با محبوب، عملى اختيارى است. بنابراين حتى اگر كسى در قلب خود محبت اهل معصيت و گمراهان را مىيابد بايد از دوستى با او بپرهيزد زيرا مصاحبت با او موجب گمراهى و هلاكت است. از پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) روايت شده است:
والمرء على دين خليله فلينظر احدكم من يخالل؛ (15)
آدمى بر دين دوست خود است پس همه بايد بنگرند كه با چه كسى دوستى مىكنند.
قرآن كريم نيز بر اين تأكيد مىكند:
يوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا* يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا* لقد اضلنى عن الذكر بعد اذجاءنى و كان الشيطان للانسان خذولا* (16)
و روزى است كه ستمكار دستهاى خود را مىگزد و مىگويد اى كاش با پيامبر راهى را بر مىگرفتم* اى واى كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم او بود كه مرا به گمراهى كشانيد پس از آن كه قرآن به من رسيده بود و شيطان همواره خوار كننده انسان است.
انتخاب دوست بايد با دقت و بررسى صورت پذيرد. نبايد به سبب محبتى كه در قلب خود مىيابيم با كسى دوستى كنيم؛ بلكه نخست بايد منشأ محبت را جستجو كرد و پس از اطمينان از الهى بودن آن محبت، رفتار و صلاحيتهاى فرد محبوب را بررسى نمود و در صورتى كه او انسانى مؤمن و صالح بود با او دوستى كرد. اگر اين گونه عمل شود دوستى پايدارى پديد خواهد آمد.
از اميرالمؤمنين(علیه السلام) روايت شده است:
من اتخذ اخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تأكدت مودته؛ (17)
كسى كه پس از بررسى دقيق كسى را دوست خود گيرد، مصاحبت آن دو دوام خواهد يافت و دوستى آنان محكم مىشود.
ولى اگر برگزيدن دوست بدون بررسى باشد، منشأ فساد و گمراهى است.
امام على فرمودند:
من اتخذ اخا من غير اختبار الجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار؛ (18)
كسى كه بدون بررسى دوستى برگزيند اضطرار او را به همراهى با بدكاران وادار مىكند.
دوست خوب و دوست بد
دوست خوب كسى است كه در حركت انسان به سوى كمال تأثير مثبت داشته باشد. دوست خوب بايد پيش از هر چيز انسانى مؤمن و صالح باشد. علاوه بر اين در روايات شرايطى براى دوست خوب بيان شده است، امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
لا تكون الصداقه الا بحدودها فمن كانت فيه هذه الحدود اى شى منها فانسبه الى الصداقة: فاولها ان يكون سريرته و علانيته لك واحدة و الثانية ان يرى زينك زينه و شينك شينه و الثالثه ان لا تغيره عليك ولاية و لا مال، و الرابعه ان لا يمنعك شيئا تناله مقدرته، و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا يسلمك عند النكبات؛ (19)
دوستى مشروط به حدودى است كسى كه او در اين حدود يا بعضى از آن هست او را دوست خود قرار ده: اول آن كه پنهان و آشكارش در نزد تو يكى باشد دوم آن كه نيكوى (آبروى) تو را نيكوى خود و عيب (بىابرويى) تو را عيب خود بداند سوم آن كه هيچ مقام و مالى او را در برابر تو دگرگون نسازد، چهارم آن كه از چيزى كه توان آن را دارد براى تو فروگذار نكند و پنجم آن كه همه اين ويژگىها را داشته باشد و تو را در بيچارگى رها نكند.
دوست بد كسى است كه از نظر عقيده و اخلاق گمراه است و يا انسان را از خدا و حركت به سوى او غافل مىسازد. در روايات دوستى برخى انسانها منع شده است. با توجه به اين روايات اوصاف دوست بد معلوم مىشود.
اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمودند:
ينبغى للمسلم اين يجتنب مؤاخاة ثلاثه: الماجن و الحمق و الكذاب. فاما الماجن فيزين لك فعله و يحب ان تكون مثله، و لا يعينك على امر دينك و معادك و مقاربته جفاه و قسوه و مدخله و مخرجه عليك عار و اما الاحمق فانه لا يشير عليك بخير و لا يرجى لصرف السوء عنك و لو اجهد نفسه و ربما اراد منفعتك فضرك فموته خير من حياته و سكوته خير من نطقه و بعده خير من قربه. و اما الكذاب فانه لا يهنئك معه عيش ينقل حديثك و ينقل اليك الحديث كلما افنى احدوثه مطها بأخرى حتى انه يحدث بالصدق فلا يصدق و يغرى بين الناس بالعداوة و ينبت الشحناء فى الصدور، فاتقوا اللَّه و انظروا لا نفسكم؛ (20)
شايسته است كه انسان مسلمان از دوستى با سه گروه بپرهيزد: بىپروا، احمق و دروغگو.
اما شخص بىپروا عمل خويش را نزد خود جلوه مىدهد خوش دارد كه مانند او باشى و در كار دين و معاد تو را يارى نمىدهد، نزديكى با او جفا و سنگدلى است، رفت و آمد با او برايت ننگ است.
اما احمق او تو را به خير و صواب راهنمايى نمىكند در باز داشتن بدى از تو به او اميدى نيست، حتى اگر بكوشد. بسا كه سود تو را خواهد ولى به تو زيان رساند. پس مرگش بهتر از حيات و سكوتش بهتر از سخن گفتن و دوريش بهتر از نزديكى است.
و اما دروغگو با او هيچ خوشىاى تو را گوارا نيست، سخن تو را نزد ديگران مىبرد و سخن ديگران را نزد تو مىآورد. هر گاه سخنى را نقل كند آن را با چيزهاى ديگر پر و بال دهد. چنان كه حتى وقتى راست گويد تصديق نمىشود. مردم را به دشمنى بر انگيزد و در سينهها كينه روياند. پس از خدا بترسيد و مراقب خود باشيد.
حقوق دوستان
دوستان ايمانى همچون برادر هستند و مانند برادر بايد پاس آنها را داشت بايد خيرخواه و حامى دوستان بود همان گونه كه خيرخواهى و حمايت برادر واجب است. رابطه در راه خدا و برادرى ايمانى، رابطهاى مقدس است و حفظ آن بر دوستان واجب است.
اميرالمؤمنين(علیه السلام) سخنان رسايى در اين باب دارند، ايشان در نامه 31 نهجالبلاغه خطاب به فرزند خود امام حسن مىفرمايند:
احمل نفسك من اخيك عند صرمه على الصله و عند صدوده على اللطف والمقاربة و عند جموده على البذل، و عند تباعده على الدنو، و عند شدته على اللين و عند جرمه على العذر حتى كانك له عبد و كانه ذو نعمة عليك و اياك ان تضع ذلك فى غير موضعه او ان تفعله بغير اهله؛ (21)
چون برادر تو از تو بريد خود را به پيوند با او وادار و چون روى برگرداند با او مهربانى و نزديكى كن و چون بخل ورزيد بخشش نما و چون دورى كرد به او نزديك شو چون سختگيرى كرد نرمى كن چون خطا نمود پوزشپذير چنان كه گويى تو بنده اويى و او به تو نعمت داده است. و مبادا اين كار در نابجا و درباره آن كس كه شايسته نيست انجام دهى.
در اين بند اهميت پيوند برادرى و دوستى آشكار است، زيرا حفظ رابطه دوستى بسيار با اهميت تلقى شده است و تلاش براى نگهدارى اين پيوند توصيه شده است. در ادامه نيز رعايت امورى لازم دانسته شده است:
لا تتخذن عدو صديقك صديقا فتعادى صديقك؛ (22)
دشمن دوستت را به دوستى مگير تا به او دشمنى نكرده باشى.
وامحض اخاك النصيحة حسنة كانت او قبيحة، و تجرع الغيظ فانى لم ار جرعة احلى منها عاقبة و لا الذ مغتبة، و لن لمن غالظك فانه يوشك ان يلين لك؛ (23)
برادرت را خالصانه پند ده خواه نيك يا زشت و خشم خود را اندك اندك بياشام كه جرعهاى شيرينتر از آن ننوشيدم و پايانى گواراتر از آن نديدم با كسى كه با تو درشتى كند نرمى كن، باشد كه به زودى نرم شود.
پند گفتن دوستان وظيفهاى مهم است، زيرا مؤمنان همچون آينه نيك و بد يكديگر را مىگويند تا نيكىها افزايش يابد و بدىها رفع گردد. در نصيحت گويى بايد به نرمى و از سر خير خواهى عمل كرد تا نتيجه بهترى حاصل شود:
عاتب اخاك بالاحسان اليه و اردد شره بالانعام عليه؛ (24)
با نيكى به برادرت او را براى عمل بدش سرزنش كن و آزار او را با بخشش به او باز گردان.
وفادارى به دوست، شرط دوستى است. كسى كه وفادار نباشد دوست نيست:
لا يكون الصديق صديقا حتى يحفظ اخاه فى ثلاث: فى نكبته و غيبته و وفاته؛ (25)
دوست از عهده دوستى بر نيايد تا آن كه در سه جا با او وفادارى كند: در بيچارگى و بلا، هنگامى كه حاضر نيست و چون در گذرد.
صميميت و يكرنگى كردن نيز از وظايف دوستان نسبت به يكديگر است؛ چرا كه دورى از تكلف، مجالست را آسان و پايدارى آن را ممكن مىسازد:
شرالاخوان من تكلف له؛ (26)
بدترين برادران كسى است كه براى او به تكلف گرفتار آيى.
به هر روى حقوق برادرى بسيار و اداى آنها بسيار مهم و گاه دشوار است. بىتوجهى به اين حقوق، موجب از ميان رفتن دوستى است. دوستان بايد از صميميتى كه دارند استفاده سوء نكنند و به سبب مهربانى موجود ميان آنها و دوستانشان، حقوق آنها را فرو نگذارند:
و لا تضيعن حق اخيك اتكالا على ما بينك و بينه فانه ليس لك باخ من اضعت حقه؛ (27)
حق برادرت را به اعتماد دوستىاى كه با او دارى ضايع مكن، زيرا آن كس كه حقش را ضايع كنى برادرت نيست.
مجالست و معاشرت
همنشينى، رفت و آمد و همسخنى با ديگران فقط در رابطه دوستى وجود ندارد؛ زيرا رابطه دوستى تركيبى از محبت و مصاحبت است. مجالست با ديگران مىتواند پديد آورنده رابطه دوستى باشد خواه معاشرت با ديگران به دوستى منتهى شود و خواه نشود در هر صورت آثار آن براى انسان بسيار است، چرا كه معاشران هر فرد در حركت او به سوى كمال تأثير مىگذارند. از همين رو در انتخاب معاشران نيز همچون انتخاب دوستان بايد دقت نمود. بسيارى از شرايط دوست خوب و معاشر خوب يكسان است و در واقع همه شرايط و حقوقى كه معاشران نسبت به يكديگر دارند، شرط تحقق دوستى خوب است.
در مورد اهميت همنشين و مصاحب امام كاظم (علیه السلام) از قول عيسى (علیه السلام) نقل فرمودند:
ان صاحب الشر يعدى و قرين السوء يردى، فانظر من يقارن؛ (28)
همانا مصاحب بد ستم مىكند و همنشين بد به مشقت و هلاكت مىافكند، پس بنگر با چه كسى همنشين مىشوى.
همنشين خوب كسى است كه موجب بيدارى انسان باشد و او را از مسير خطا باز دارد.
اميرالمؤمنين(علیه السلام) مىفرمايند:
اياك و صحبة من الهاك و اغراك فانه يخذلك و يوبقك (29)
از همراهى با آن كه تو را غافل كند و فريب دهد بپرهيز زيرا كه تو را به خوارى و هلاكت كشاند.
امام سجاد(علیه السلام) كسى را كه يكى از پنج ويژگى ذيل را داراست شايسته مصاحبت نمىدانند:
يا بنى انظر خمسة فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم فى طريق فقال يا ابة من هم؟ قال اياك و مصاحبة الكذاب فانه بمنزله السراب يقرب لك البعيد و يبعد لك القريب و اياك و مصاحبة الفاسق فانه بايعك با كلة او اقل من ذلك و اياك و مصاحبة البخيل فانه يخذلك فى ماله احوج ما تكون اليه، و اياك و مصاحبة الاحمق، فانه يريد ان ينفعك فيضرك، و اياك و مصاحبة القاطع لرحمه فانى وجدته ملعونا فى كتاب اللَّه؛ (30)
فرزند عزيزم! بنگر پنج تن را كه با آنان همنشين و همسخن و همسفر نشوى فرزند امام (علیه السلام) گفت پدر جان! آنها كيانند؟ امام (علیه السلام) فرمودند: با دروغگو همنشين مشو زيرا همچون سراب است آن چه را دور است نزديك مىنماياند و آن چه را نزديك است دور جلوه مىدهد. با فاسق همنشين مشو زيرا به لقمه نانى يا حتى به كمتر از لقمه نانى تو را مىفروشد. با بخيل همنشين مشو زيرا تو را به هنگام نياز خوار مىكند و با احمق همنشين مشو زيرا مىخواهد تو را سود رساند ولى زيان مىرساند. و با بريده از خويشاوندان همنشينى مكن. كه او را در كتاب خداوند ملعو ن يافتم.
اميرالمؤمنين(علیه السلام) به فرزند خود سفارش فرمودند:
قارن اهل الخير تكن منهم و باين اهل الشر تبن عنهم؛ (31)
با نيكان بنشين تا از آنان به حساب آيى و از بدان بپرهيز تا در شمار اينان در نيايى.
پرسشها
1 – علل تأكيد فراوان اسلام بر رعايت حق همسايه چيست؟
2 – برخى از حقوق همسايه را كه پيامبر و امام سجاد(علیه السلام) بيان فرمودهاند بنويسيد؟
3 – دو جزء مهم رابطه دوستى را بيان كنيد و بگوييد كدام جزء قابل ارزشگذارى اخلاقى است و چرا؟
4 – اقسام دوستى انسانها با يكديگر را بنويسيد و بگوييد كدام يك داراى ارزش اخلاقى مثبت و يا منفى هستند؟
5 – ملاك دوست خود و بد كدام است؟
6 – برخى از حقوق برادران دينى را بر يكديگر بيان كنيد.
7 – ويژگىهاى همنشين خوب را بيان نماييد.
8 – مجالست با چه كسانى مورد نهى ائمه قرار گرفته است؟
پىنوشتها:
(1) – المحجة البيضاء، ج 3، ص 426.
(2) – همان، ص 427.
(3) – جامع السعادات، ج 2، ص 276.
(4) – المحجة البيضاء، ج 3، ص 426.
(5) – همان.
(6) – همان.
(7) – همان.
(8) – وسائل الشيعه، ج 8، ابواب احكام العشرة، باب 1، ص 399.
(9) – اصول كافى، ج 2، كتاب العشرة، باب حق الجوار، حديث 15.
(10) – همان، حديث 14.
(11) – المحجة البيضاء، ج 3، ص 424.
(12) – همان، ص 452.
(13) – جامع السعادات، ج 2، ص 276.
(14) – المحجة البيضاء، ج 3، ص 292.
(15) – همان، ص 309.
(16) – فرقان، 29 – 27.
(17) – غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 695.
(18) – همان.
(19) – المحجة البيضاء، ج 3، ص 316.
(20) – المحجة البيضا، ج 3، ص 311.
(21) – نهجالبلاغه، الكتاب 31.
(22) – همان.
(23) – همان.
(24) – نهجالبلاغه، قصار الحكم، 158.
(25) – همان، قصار الحكم، 134.
(26) – همان، قصار الحكم، 479.
(27) – همان، الكتاب 31.
(28) – المحجة البيضاء، ج 2، ص 211.
(29) – غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 152.
(30) – تحف العقول، ص 279.
منبع: آموزه هاى بنيادين علم ا خلاق ج2 ص185
/خ