بى شرمى و پرده درى
از بى شرمى و بى حيايى دُورى كن، زيرا اين (صفت زشت) تو را بر زشتي ها مسلط مىكند و بسوى بديها به پيش مىبرد.»
يكى از هشدارهاى اجتماعى كه در فرهنگ دينى از آن به عنوان مفتاح و كليد بديها ياد شده نداشتن شرم و حياء و پردهدرى است.
بى شرمى و پرده درى
از بى شرمى و بى حيايى دُورى كن، زيرا اين (صفت زشت) تو را بر زشتي ها مسلط مىكند و بسوى بديها به پيش مىبرد.»
يكى از هشدارهاى اجتماعى كه در فرهنگ دينى از آن به عنوان مفتاح و كليد بديها ياد شده نداشتن شرم و حياء و پردهدرى است.
كسىكه از خوى زيباى حياء محروم گردد پردههاى عصمت و پاكى را يكى از پس ديگرى از جلو راه بر مىدارد و به هرگونه پليدى و پلشتى تن مىدهد. در روايت فوق كه از امام على(علیه السلام) نقل كرديم به سه نكته اشاره شده است:
1ـ اعلام خطر نسبت به كمرنگ شدن حياء و شرم در جامعه دينى، زيرا واژه “قحه” از ريشه”وقح” و وقاحت است و به معناى “قلة الحياء” و رخت بر بستن حياء از زندگى انسان آمده است.
2ـ اگر صفت زيباى شرم و حيا از زندگى فردى و اجتماعى انسانها جدا شد زمينههاى ارتكاب گناه و رفتار زشت به آسانى فراهم مىگردد.
3ـ انسان بىحياء و پرده در، هجوم به گناهان مىبرد و ارتكاب كار زشت برايش آسان مىشود و در واقع به سوى بديها سوق داده مىشود.
لغت شناسان حياء را اين گونه معنى كردهاند:
«اَلحَياءُ اِنقِباضُ النَّفسِ عَنِ القَبائح وَ تَركُهُ لِذالِك؛(2) شرم، خود دارى نفس است از زشتىها و انجام ندادن آنها به خاطر زشت بودن آنها.»
در حقيقت آدم با حياء، بر خود مسلط است، با تقويت اراده، نفس خود را كنترل مىكند و از گرايشهاى نفس حيوانى به سوى بديها جلوگيرى نمايد.
علامه جوادى آملى مىنويسد:
«منشأ حياء ادراك چيزى است كه صدور آن زشت باشد، و اثر آن ابتدا در چهره ظاهر مىشود. حياء از ارتكاب قبيح “فضيلت” است و حياء از فراگيرى احكام دينى “رذيلت” بنابراين حياء بر محور متعلق به حسن و قبح متصف مىشود.»(3)
حياء و كمرويى
در آغاز اين فصل از نوشتار شايسته است به اين نكته اشاره كنيم كه: فرق است بين شرم و حياء داشتن و كمرو بودن. برخى از افراد بين اين دو فرق نمىگذارند، و حال آن كه مىتوان گفت اين دو مفهوم در برابر هم قرار دارند، توضيح اين كه:
كمرويى، ناتوانى يا كم توانى فراگير اجتماعى است، كمرويى نوعى اختلال رفتارى است و مىتوان آن را از عوامل بازدارنده رشد شخصيت اجتماعى انسان بشمار آورد. ريشه كمرويى توجه زياد به خود و ترس از مواجهه با ديگرى است.
اما “حياء” و خويشتن دارى از انجام كار زشت و رفتار ناپسند، امرى ارادى و ارزشمند و خوشايند است، انسان كم رو گرفتار شخصيت منفى در اجتماع است ولى انسان با حياء داراى متانت و وقار اجتماعى است. و مردم او را به عنوان انسان مثبت و با اراده و با شخصيت مىشناسند.
در فرهنگ دينى و روايى ما كم رويى نكوهش و از حياء و شرم ستايش شده است، امام على(علیه السلام) مىفرمايد:
«اَلحَياءِ يمنع الرِّزق؛(4) كم رويى مانع رزق و روزى است.»
روشن است كسى كه كمرو باشد و از روبرو شدن با ديگران وحشت داشته باشد و نتواند با همنوعان خود ارتباط برقرار كند، زمينه كسب و كار و اشتغال او ضعيف مىگردد و در نتيجه عنصر سربار خواهد شد كه قدرت كار و ابتكار از او گرفته شده است.
در بيان ديگر آن حضرت مىفرمايد:
«من زقّ وجهه زقّ علمه؛(5) كسى كه كمرو باشد دانايى و دانش او هم اندك خواهد بود.»
دانش پژويى كه توانايى و روى پرسش و سؤال از استاد را نداشته باشد پيشرفت چشمگيرى نخواهد داشت. علم دانش با گفتگو و پرسش و پاسخ بالنده مىشود و ژرفا پيدا مىكند، دانشآموز و يا دانشجوى كم رو بسيارى از مجهولاتش بىپاسخ مىماند و در نتيجه علم و دانش او پرورش لازم را پيدا نمىكند.
البته حياء و شرمى كه ريشه عقلانى داشته باشد زيبا و زيبنده انسان خداباور است به همين جهت در روايات دينى حياء به دوگونه تقسيم شده است، رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«الحياء حياءان حياء عقلٍ و حياء حمقٍ فحياء العقل العلم، و حياء الحمق الجهل؛(6) حياء دوگونه است حياى ناشى از خرد و حياى برخاسته از نابخردى، حياى خرد دانش است و حياى نابخردانه جهل و نادانى.»
انسان عاقل و خردمند خود را در محضر خدا مىبيند و از قانون شكنى و عبور از محرمات الهى و شكستن مرزها و حدود دينى، پرهيز مىكند و با پاكى و پروا داشتن از هرگونه بىپروايى و بىتقوايى دورى مىگزيند و مىداند كه در برابر هر گناهى چندين چشم تيزبين در عالم هستى او را رَصَد مىكنند از اين رو حريم مىگيرد و حرمت قوانين و فرامين الهى را رعايت مىكند و از هرگونه زشتى و رذيلت خود را مصون و محفوظ نگه مىدارد. اين نتيجه حياى خردمندانه انسان مؤمن است.
اما كسى كه لباس شرم و حيا را دريده است گمان مىكند كه ديده هشيار و بيدارى نيست و گاهى به خيال خام خويش گوشه خلوتى پيدا مىكند و گناه مىكند، غافل از آن كه:
آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
دل ندارد هر آنكس كه ندارد به خداوند اقرار
اين همه نقش عجيب بر در و ديوار وجود
هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«از مثلهاى پيامبران جز اين سخن مردم بر جاى نمانده است: وقتى حيا نداشتى هر كارى مىخواهى بكن.»(7)
اين هشدار جدى است، يعنى اگر كسى بىحيا و پرده در شد و از خدا و خلق شرم نكرد در لبه پرتگاه است و هر آن ممكن است سيل او را به كام خود فرو ببرد و نابود سازد.
حياء لباس اسلام
از رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنين نقل شده است كه فرمود:
«الاسلام عريانٌ و لباسه الحياء؛(8) اسلام برهنه است و حياء پوشش آن است.»
“لباس ظاهرى” براى انسان چند خاصيت دارد:
الف: عورت و عيبهاى جسمى انسان را مىپوشاند.
ب: حافظ و نگهدارنده بدن از آسيبهاست.
ج: نزديكترين چيز به بدن لباس است.
د: در برابر سرما و گرما به انسان كمك مىكند.
هـ: اصولاً لباس مايه زينت و زيبايى اندام است.
دين وايمان و اسلام هم لباسى دارد كه همه اين آثار بر او بار مىشود و آن شرم وحياء است. شرم و حياء عيوب باطنى انسان را مىپوشاند، انسان را در برابر آسيبها و آفتها محافظت مىكند، نزديكترين صفت فضيلت كه سرآمد همه فضيلتها به شمار آمده است “حياء” است.
حياء يك ارزش و زينت براى انسان است، عامل بازدارنده از ارتكاب بىپرواييها بشمار مىرود. از اين رو بايد گفت: حياء يك صفت وجودى است نه عدمى، حياء حالت انفصال نفسانى نيست كه از ضعف و سستى و بىارادگى انسان حكايت كند، بلكه حياء يك حالت فعال در وجود آدمى است كه در رفتار او تجلّى و تبلور پيدا مىكند، انسان با حياء شخصيت انسانى و اجتماعى خود را به نمايش مىگذارد.
به همين جهت اسلام از او به عنوان “لباس” نام برده يعنى هم عامل بازدارنده است و هم عامل زينت بخش، آراستگى انسان در فضاى ارزشها در درجه اول به وسيله حياى او به دست مىآيد.
انسان با حياء با رفتار خود شخصيت ايمانى و الهى خود را نشان مىدهد و عقل و خرد خود را به اثبات مىرساند:
على(علیه السلام) فرمود:
«اَعقَلُ النّاسِ اَحياهُم؛(9) خردمندترين انسانها با شرمترين آنهاست.»
و باز فرمود:
«اَلحَياءُ سَبَبٌ الى كُلِّ جَميل؛(10) شرم وسيله رسيدن به هر زيبايى و نيكى است.»
و در يك سخن، به فرمايش على(علیه السلام) :
«اَلحَياءُ مِفتاحُ كُلِّ خَير؛(11) شرم كليد همه خوبيهاست.»
آثار و پىآمد بىحيايى
در نقطه مقابل شرم و حياء، بىپروايى و بىحيايى است. انسانى كه حياء ندارد هيچ دست اندازى در برابر خود نمىبيند، مركب شهوات او لجام گسيخته است و او را به پيش مىبرد، هيچ مانعى و رادعى براى خود نمىبيند، به قول معروف: “به ترس از كسى كه از خدا نمىترسد” كسىكه حريم حرمت خداى جهان را نگه نمىدارد از او بايد ترسيد، اعتماد و اطمينان به او كارى نابخردانه است، پيامبر بزرگوار اسلام در يك هشدار جامع به جامعه اسلامى خطر بىحيايى و بىتعهدى و بىتفاوتى را اين گونه گوشزد نموده است:
«كيف بكم اذا فسد نساؤكم و فسق شبابكم و لم تأمروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر؟ قيل له: و يكون ذلك يا رسول اللّه؟ قال: نعم و شرّ من ذلك، و كيف بكم اذا امرتم بالمنكر و نهيتم عن المعروف؟ قيل: يا رسول اللّه و يكون ذلك؟ قال: نعم و شرٌّ من ذلك. وكيف بكم اذا رأيتم المعروف منكراً و المنكر معروفاً؛(12) چگونه باشيد آن گاه كه زنانتان فاسد شوند و جوانانتان بدكاره گردند و امر به معروف و نهى از منكر نكنيد؟ گفتند: اى پيامبر خدا آيا اين ممكن است؟ فرمود: آرى و از اين بدتر نيز توان بود. چگونه باشيد آنگاه كه به كارهاى زشت دستور دهيد و از كارهاى نيك مردم را بازداريد؟ گفتند: آيا ممكن است؟ فرمود: آرى بدتر از آن اين كه نيك را زشت و زشت را نيك انگاريد.»
“فاسق و فاسد” به كسى گفته مىشود كه از پوسته اسلام خارج شود. اگر كسى در رفتار از چارچوب شريعت محمدى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بيرون رفت و حكم و قانون الهى را نپذيرفت و به آن پايبندى نشان نداد، قرآن به او سه لقب داده است “ظالم”(13) و “كافر”(14) و “فاسق”(15).
بنابراين انسان بى حياء در گام اول به خويشتن ستم مىكند و در گام دوم از راه درست و راست دين خارج مىشود و در سومين گام در رديف كافران و بى دينان قرار مىگيرد، از اين رو در روايات آمده است كه امام صادق(علیه السّلام) فرمود:
«لا ايمان لمن لاحياء له؛(16) ايمان ندارد كسى كه حياء ندارد.»
رسولخدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «…من حرم الحياء فهو شرٌّ كلّه؛(17) آن كه از (نعمت) حياء محروم شد تمام وجودش شر و بدى است.»
اگر سيل بند شكسته شد خطر آب گرفتگى و تخريب قطعى و حتمى است، حياء سيل بند مستحكمى است در برابر شرور و گناهان، اگر كسى حياء را از دست داد گويا اين سد شكسته شد و خطر نابودى نزديك گرديد.
على(علیه السّلام) فرمود: «الحياء يصدّ عن فعل القبيح؛(18) شرم و حياء مانع زشتكارى است.»
اگر اين مانع برداشته شد زشتىها و پلشتىها در زندگى اجتماعى يكى پس از ديگرى خود را نشان خواهد داد.
كمحيايى در زنان
حياء به عنوان يك صفت ارزشى و يك فضيلت اخلاقى در رفتار هر كسى جلوه كند زيباست ولى پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
«الحياء حسن ولكنّ فى النّساء احسن؛(19) شرم خوب است ولى در زنان خوبتر و زيباتر است.»
به گفته يكى از دانشمندان اسلامى:
«گرچه اين خصلت، اختصاص به زنان ندارد ولى زن سهم بيشترى در اين باره دارد، زنى كه با حياست در كردار،گفتار، تصميم گيريها، در محل كار، محل تحصيل،منزل و در زندگى داراى وقار، نجابت، متانت، شايستگى، و انضباط ويژهاى است كه وى را از ديگران متمايز مىسازد. در نتيجه مىنماياند كه اين زن از اصالت و شخصيت و نيز از عفت و پاكدامنى بيشترى برخوردار است… .»
ويل دورانت مىگويد: «جنگ زنان عاقل با گريز و شرم رويى است، شرم رويى نوعى عقب نشينى مدبّرانه است كه از ترس و پاكى مىزايد و با لطف و زرنگى گسترش مىيابد.»(20)
به همان نسبت كه شرم و حياء در زنان نشانگر شخصيت متين آنها به شمار مىرود، بىحيايى و پرده درى نشان دهنده سبكى و بىشخصيتى آنان است. ويل دورانت مىگويد:
«زنان بىشرم جز در موارد زودگذر، براى مردان جذاب نيستند خود دارى از انبساط و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح براى شكار مردان است؟ اگر اعضاى نهانى انسان را در معرض عام تشريح مىكردند توجه ما به آن جلب مىشد ولى “رغبت و قصد” به ندرت تحريك مىشد.
مرد جوان به دنبال چشمان پرحياست و بى آن كه بداند حسّ مىكند كه اين خوددارى ظريفانه از يك لطف و رقّت عالى خبر مىدهد، حياء پاداشهاى خود را پس انداز مىكند و در نتيجه نيرو و شجاعت مرد را بالا مىبرد.»(21)
در منابع دينى نيز به اين نكته اشاره شده و نسبت به كم حيايى و بىحيايى زنان هشدارهاى لازم داده شده است، حاصل آن اين است كه: اگر در جامعه دينى زنان از حياء و شرم لازم برخوردار نباشند آن جامعه در حال انفجار خواهد بود و زود يا دير كيفر اعمال خود را خواهد ديد. استعمارگران و استكبار گستران عالم نيز از اين كانال جوامع اسلامى را تهديد مىكنند و زمينه سقوط آنان را فراهم مىسازند، بهترين نمونه عينى اين واقعيت را بايد در سقوط كشورهاى اسلامى “اندلس” ديد كه چگونه با رواج و گسترش بىعفتى و بىحيايى و آلوده كردن جوانان به فساد و بىبند و بارى دشمن به اهداف شوم خود رسيد و كشور اسلامى با سابقه چندين ساله را به كام فساد و تباهى فرو برد و غيرتها را همراه منابع طبيعى آنان به غارت برد.
امام صادق(علیه السّلام) درباره حساسيّت حياء و بى حيايى در رابطه با زنان فرمود:
«اَلحَياءُ عَشرَةُ اَجزاءِ، تِسعَةٌ فِى النِّساءِ وَ واحِدٌ فِى الرِّجالِ. فَأِذا حاضَتِ الجارِيَةُ ذَهَبَ جُزءٌ مِن حيائِها، فَأِذا تَزوّجَت ذَهَبَ جُزءٌ فَأِذا اَفرَغَت ذَهَبَ جُزءٌ، فَأِذا وَلَدَت ذَهَب جُزءٌ، وَ بقى لها خمسة اجزاءٍ، فَأن فَجَرت ذَهَبَ حَياءُها كُلُّه وَ اِن عَفَّت بَقِى خَمسةُ اجزاءٍ؛(22) شرم و حياء ده جزء دارد كه نه جزء آن در زنان و يك جزء آن در مردان است. هنگامى كه زن نخستين خون رگلى خود را ديد يك جزء از حياى او از بين مىرود. به هنگام ازدواج جزء ديگر و در زمان زناشويى بخش ديگر از بين مىرود، و به هنگام زايمان هم جزء چهارم حياء از ميان مىرود و پنج جزء ديگر آن باقى مىماند، كه اگر زن به فحشاء و گناه روى بياورد آن پنج جزء يك جا از او رخت بر مىبندد و اگر عفت و پاكدامنى را پيشه خود سازد آن پنج جزء باقى مىماند.»
اين بود نگاهى ديگر به يكى از هشدارهاى مهم اجتماعى از نگاه دين و آيين محمّدى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اميد آن است كه جامعه اسلامى به ويژه زنان و دختران مسلمان درّ گرانمايه حياء و حجاب را پاسدارند و از پرده درى و بى حيايى به عنوان يك بيمارى واگير اجتماعى بپرهيزند تا سپهر معنويت و انسانيت فراگير گردد و ديو رذيلت و وقاحت از كوى و برزن رخت بربندد.
پىنوشتها:
1. غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 2، ص 212.
2. مفردات راغب واژه “حياء”.
3. تفسير تسنيم.
4. ميزان الحكمه، رى شهرى، ترجمه، ج 3، ص 1356.
5. همان.
6. مدرك پيشين.
7. همان مدرك، ص 1358.
8. نهج الفصاحه.
9. ميزان الحكمة، ج 2، ص 1352.
10. همان.
11. همان.
12. تحف العقول، ص 35.
13. و 14. و 15. سوره مائده، آيات 45، 44، 47.
16. ميزان الحكمه، ج 3، ص 356.
17. تزكية النفس، ج 1، شفيعى مازندرانى، واژه حياء.
18. ميزان الحكمة، ج 3، ص 1354.
19. نهج الفصاحه، واژه (حياء)، حديث 2006.
20. تزكية النفس، شفيعى مازندرانى، ج 1، ص 190 ـ 189.
21. لذات فلسفه، ويل دورانت، ص 132.
22. تزكية النفس، شفيعى، ص 192.
منبع: http://www.hawzah.net
/خ