زندگی نامه ی ابن جنيد اسكافى رحمت الله علیه
زندگی نامه ی ابن جنيد اسكافى رحمت الله علیه
ابن جنيد و روزگار او:
ابوعلى محمد بن احمد بن الجنيد اسكافى در اسكاف (كه محلى بين بصره ونهروان است ) در يك خـانـواده عـلـمـى و روحـانى گام به عرصه زندگى گذاشت او درروزگارى به سر مى برد كه مـنـاطـق اسـلامى تازه از تركتازى خلفاى بنى العباس نجات پيدا مى كرد و به تعبير مسعودى در مروج الذهب كار آل ابيطالب يا كشتار و زندان ياجنگ و گريز بود.
از زمـان رحـلـت رسول اكرم (ص ) تا حدود 300 ه ق شيعيان وضع ناگوار وموقعيت خطرناك و نـامـطلوبى داشتند چه آنان هميشه در اقليت بودند و در دولت بنى اميه و بنى عباس سعى فراوان مـى شـد كـه از نفوذ امامان جلوگيرى به عمل آيد ورابطه آنان با شيعيان به كلى قطع گردد به هـمين جهت از اقصاى آفريقا و اسپانياى آن روز تا مصر و روم شرقى و سرحد چين همه زير نگين خـلـفـاى عـباسى و اموى بود وشيعه در محدوديت و فشار كامل به سر مى برد و از هر گونه ابراز عـقـيـده و اعـلام وجـودممنوع بود ولى از اواسط قرن چهارم هجرى از دوران ابن جنيد اسكافى شـيعيان به ميزان قابل توجهى در كشورهاى خاورميانه از آن محدوديتها رهايى پيدا كردند زيرااز يك طرف خلفاى فاطمى كه شيعه اسماعيلى بودند در مصر دولت نيرومندى راتشكيل دادند و از ابـهـت و شـكـوه دربـار بغداد كاستند و از سوى ديگر سيف الدوله حمدانى و امرا آنان كه در شام حكومت مى كردند نسبت به شيعه ابراز تمايل بسيارى مى نمودند از جانب ديگر در مشرق و جنوب شرقى و شمال ايران نيزسلاطين گوريان صفاريان طاهريان و كمى قبل از آنها علويان مازندران حـكـومـت داشـتـنـد كه همه شيعه بودند آنان پرچم استقلال بلند كرده و بر ضد خلفاى عباسى قـيـام كردند از همه مهم تر ظهور دولت مقتدر آل بويه بود كه از شيعيان مخلص بودند وحكومت آنان تا شام و مصر گسترش داشت و در احترام و تجليل شيعيان كوشا بودند 2 .
ايـن عـلـل و عوامل زمينه را فراهم ساخت تا شيعيان از گوشه و كنار سربرآورده و با همت شايان توجه به تشكيل جمعيتها و تاسيس حوزه هاى علمى و نشر معارف و حقايق اهل بيت (ع ) بپردازند كـه تـشـيـع ابـن ابى عقيل در آن روزگار و ارتباطابن جنيد با دانشمندان اهل سنت و مسافرت كـلـيـنـى و صـدوق دو پيشواى بزرگ حديث به بغداد و اقامت آنان در آن شهر (مركز اهل سنت ) نشانه هايى از اين فضاى مناسب سياسى مى باشد.
ابن جنيد در کلام بزرگان:
نجاشى درباره او گويد:
مـحـمد بن احمد بن الجنيد ابوعلى الكاتب الاسكافى آبروى اصحاب ما ثقه جليل القدر داراى تـالـيفات فراوان و متعدد از برخى از مشايخ خود شنيدم كه در پيش او مال و شمشيرى از حضرت صاحب (عج ) بود كه به هنگام مرگ به كنيزش وصيت نمود و پيش او ضايع گرديد.
او پس از شمارش تاليفات متنوع و متعدد ابن جنيد اظهار مى دارد:
از مـشـايخ موثق خود شنيدم كه او قائل به قياس بود و همگى خبر داده اند كه آنان اجازه روايت كتابها و مصنفات او را داشته اند 3 .
گفتار سيد صدر:
مـؤلف كتاب تاسيس الشيعه كه او را در عداد فقها برجسته شيعه نام مى برد ودر حق او توصيف و تجليل شايانى دارد مى گويد:
يـكـى ديگر از بزرگان فقهاى ما ابن جنيد محمد بن احمد بن الجنيد ابوعلى مشهور به كاتب اسكافى است او داراى كتابهاى متعددى در فروع و اصول فقه مى باشد فقه را تنظيم و ابوابى بر آن مـتـرتـب سـاخـت ابـواب را جدا از هم قرار داد ونهايت تلاش خود را در اين راه صرف نمود اگر مـساله اى روشن بود در آن مورد فقطبه ذكر فتوى اكتفا ورزيد و اگر مساله تا حدودى مشكل و غـامـض بـود به عامل اصلى آن نيز اشاره كرده و دليل آن را نيز ذكر مى نمود و اگر مساله داراى اقـوالـى از سـوى فـقهابود آنها را نيز نقل مى كرد از كتابهاى او مى توان : تهذيب الشيعه لاحكام الـشـريـعـه وكـتـاب الاحمدى للفقه المحمدى و كتاب النصرة لاحكام العترة و را نام بردنجاشى درباره او گفته است كه او در حدود 200 مساله در 2500 ورق دارد او معاصرابن بابويه والد شيخ صدوق و معاصر حسين بن روح نوبختى سفير سوم امام عصر(عج ) بوده و از ابن العزافر شلمغانى در روزگار او در دين روايت كرده است و از اونيز ابومحمد هارون بن موسى التلعكبرى و هم طبقه او روايت نموده اند 4 .
گفتار صاحب معجم رجال الحديث مـرحوم آية اللّه العظمى خوئى پس از نقل آرا و نظريات بزرگان تراجم سخن علا مه حلى (ره ) را در حـق او نـقـل مـى كند كه او را با ثقه بودن و جلالت قدر مى ستايدسپس سخن نوه شهيد ثانى شيخ محمد بن حسن بن الشهيد الثانى در اعتراض به توصيف علا مه را بازگو مى نمايد جايى كه مـى گـويد: سخن علا مه نمى تواند خالى ازغرابت و تعجب باشد چون نجاشى و شيخ در حق او گفته اند كه او قائل به قياس بود واين دو گفتار نشانه آن است كه اختلالى در امر او وجود داشته اسـت چـون اصحاب ماعقيده دارند كه ترك عمل به قياس از ضروريات است و اعتقاد به آن مضر عقيده وموجب خروج از عدالت مى باشد پس چگونه او مى تواند ثقه بوده باشد؟
مرحوم آية اللّه خويى پس از نقل سخن او اظهار مى دارد: مثل اينكه او دراعتراض به سخن علا مه حـلـى قـول خود نجاشى را نديده است و در عين اينكه مساله اعتقاد به قياس را در حق او بازگو مى كند در عين حال او را با ثقه و جليل القدر بودن توصيف مى كند حقيقت امر آن است كه عدم جواز عمل به قياس هر چند ازضروريات مذهب شيعه است ولى از كجا معلوم كه شيخ عالم به اين امـر بـوده است پس عمل او به قياس بر حسب اجتهاد خود بوده است و او در اين باره معذور است واگـر تـنـزل نـمـوديـم و گـفـتـيـم عـمـل او به قياس موجب فسق است (و با جزم اين سخن رانمى گويم ) باز اين امر منافاتى با وثاقت او نمى تواند داشته باشد 5 .
تاليفات:
او در عـمـر پـربـركت خويش تاليفات متعددى را به رشته تحرير درآورده است كه تعداد آنها را تا پـنجاه جلد نگاشته اند كه بيشتر آنها در فقه اصول كلام و علوم ادبى است كه اسامى برخى از آنها به اين ترتيب آمده است :.
1 ـ احكام الارش .
2 ـ احكام الصلوة .
3 ـ احكام الطلاق .
4 ـ المختصر الاحمدى للفقه المحمدى .
5 ـ الارتياع في تحريم الفقاع .
6 ـ ازالة الران عن قلوب الاخوان (در امر غيبت).
7 ـ استخراج المراد عن مختلف الخطاب .
8 ـ الاستنفار الى الجهاد.
9 ـ الاستيفا.
10 ـ الاسرا.
11 ـ الاسفار فى الرد على المؤيدة .
12 ـ الاشارات الى ما ينكره العوام .
13 ـ اشكال جملة المواريث .
14 ـ اظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن الائمة فى امر الاجتهاد.
15 ـ الافهام لاصول الاحكام .
16 ـ الفى مسالة (دوهزار مساله).
17 ـ الالفية (هزار مساله ) در كلام .
18 ـ امثال القرآن (مثلهاى قرآن ).
19 ـ الايناس بائمة الناس .
20 ـ البشارة و القدارة .
21 ـ تبصرة العارف و نقد الزائف (در فقه اثنى عشرى حاوى احتجاج برمذهب حق ).
22 ـ التحرير و التقرير.
23 ـ التراقى الى اعلى المراقى .
24 ـ بنية الساهى بالعلم الالهى .
25 ـ تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه .
26 ـ حدائق القدس .
27 ـ قدس الطور و ينبوع النور في معنى الصلوة على النبى .
28 ـ مشكلات المواريث كه مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در جلد 21الذريعه به نقل از نجاشى آن را ذكر مى كند.
29 ـ المسح على الخفين .
30 ـ كتاب المسح على الرجلين .
عـنوان و تيتر كتابهاى فوق بدون توجه به محتوى و مضمون آنها نشان دهنده ادب و معرفت او به اسـالـيـب بـلاغت و فصاحت مى باشد از اين رو گفته شده است كه او در اثر مهارتى كه در اصول نگارش و املا داشته است عنوان كاتب و نويسنده رانيز داشته است 6.
صاحب رجال نجاشى تعداد ديگرى از تاليفات را در حق او آورده است كه يكى از آنها كتاب ما نقضه الزجاجى النيشابورى بر ابى فضل بن شاذان مى باشد7.
وفات:
او پـس از عـمـرى تـلاش و كـوشش در راه اسلام و با به جا گذاشتن بيش از 50عنوان كتاب در زمـيـنـه فقه اصول كلام و تفسير در سال 381 ه ق همان سال وفات شيخ صدوق درگذشت و كلمه شفا ماده تاريخ وفات اوست .
پی نوشت:
1آشنايى با علوم اسلامى ص 294 .
2مروج الذهب ج 4 ص 307 ـ مكتب اسلام سال اول شماره 3 ص4849 3رجال نجاشى ص 385 تا 388 كد معرفى 1047 . 4تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام . 5 معجم رجال الحديث ج 14 ص 318 تا 322 كد معرفى10081 . 6 رجال نجاشى ص 386 كد معرفى 1047 . 7 معجم رجال الحديث ج 14 ص 318 تا 322 كد معرفى 10081 .
منبع:فقهاى نامدار شيعه
/خ