آیین حنیف؛ به معنای دین مطابق با فطرت، عنوانی است برای دینی که پیامبران الهی از آدم(ع) تا خاتم(ص) مأمور تبلیغ آن بودهاند.
حنیف در اصطلاح عام، صفتی برای دین الهی که مستقیم و دور از راهها و ادیان باطل است و در اصطلاح خاص توصیفی برای حضرت ابراهیم و دین او است.
محتویات
حنیف در لغت
حنف در لغت به معنای کج، خم و مایل شدن، آمده است.[۱] و اسمی است که با قرار گرفتن در کنار مضاف یا موصوف یا جار و مجرور، معنای آن کامل میشود.
صفت مشبهه آن حنیف به معنای متمایل شونده است[۲] و به کسی که انگشتان او به سمت بیرون متمایل شده و یا پای او کج بوده و اعوجاج دارد احنف گویند[۳]، ولی برخی حنیف را مستقیم و راست معنا کردهاند.[۴]
بنابراین احنف به کسی میگویند که قدم او راست بوده و همه پای او بر زمین نشیند[۵] و اگر به کسی که پایش کج است، احنف میگویند از باب تفأل است؛ همان گونه که به مریض، سلیم میگویند.[۶]
اصطلاحات مختلف حنیف
کلمه حنیف به دلیل کاربردهای مختلفی که در علم تفسیر، علم حدیث، و تاریخ عرب در دوره جاهلیت، داشته، اصطلاحات گوناگونی یافته است:
آیین حضرت ابراهیم
در دوره جاهلیت هر کس بر آیین حضرت ابراهیم(ع) بود، حنیف نامیده میشد.[۷]
آیات قرآن هم بر این مطلب تاکید دارد
-
- «ما کانَ إِبْراهیمُ یهُودِیا وَ لا نَصْرانِیا وَ لکنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین».[۸]
حنفا از شرک و بت پرستی روی برتافته و از دین ابراهیم(ع) تبعیت میکردند:
-
- «وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً»[۹]
آیین حنیف جنبش دینی و اصلاحی بود که مبلغان آن به نام حنفیان پیرو دین ابراهیم(ع) توصیف میشدند. حُنَفاء درآیین شرک و بت پرستی تشکیک کرده و از آن دوری میگزیدند، برای عبادت و تفکر به غارها پناه میبردند و مردم را به راه آیین کهن ابراهیم(ع) دعوت میکردند. این اندیشهها تأثیر شگرفی در تزلزل و ویران کردن بنیانهای بت پرستی درشبه جزیره عربستان برجای گذاشت وکم کم به خودآگاهی مردم منجر شد، از این رو مخالفت و مبارزه با خدایان دروغین در سالهای قبل از اسلام شدت گرفته بود.[۱۰]
آیین برخی از اعراب
آیین برخی از اعراب در دوره جاهلیت که تنها به بعضی از احکام عملی بازمانده از آیین حضرت ابراهیم (علیهالسلام) مانند انجام دادن مناسک حج، ختنه کردن پسران و غسل جنابت، عمل میکردند آیین حَنیف گفته میشد.[۱۱]
لقب مشرکان
اهل کتاب به مشرکان لقب حنفا داده بودند و هرگاه کلمه حنیفیت به کار میرفت از آن شرک و بت پرستی میفهمیدند.[۱۲]
گرایش به دین حق
برخی گفتهاند حنیف کسی است که از ادیان باطل به دین حق گرایش پیدا کند.[۱۳] این اصطلاح بیشتر ناظر به معنای لغوی بوده و بعدها از سوی برخی از مفسران پدید آمده است.
به معنای مسلمان
حنیف به معنای مسلم است؛ یعنی حنیفیت معادل اسلام به معنای تسلیم است؛ چنان که قرآن میفرماید: (ما کانَ إِبراهیم یهُودیاً وَ لا نَصْرانیاً ولکنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین) ؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه حنیف و مسلم بود و هرگز از مشرکان نبود (آل عمران:۶۷). و از امام صادق(ع) نقل شده که: انّ الحنیفیة هی الإسلام؛ حنیفیت همان اسلام است[۱۴] و امام باقر(ع) فرموده است: القانت المطیع والحنیف المسلم[۱۵]
توضیح این که اسلام دو معنا دارد: یکی معنای لغوی یعنی تسلیم شدن و یکی معنای اصطلاحی که عبارت است از شریعت قرآن و این، معنایی است که بعد از نزول قرآن و انتشار دین اسلام پیدا شده است. گاهی پیامبران قبل از حضرت محمد(ص) مسلم و پیرو اسلام نامیده میشوند[۱۶] که منظور از آن، اسلام به معنای لغوی است.
صفت برای دین الهی
حنیف صفت است برای دین الهی که خداوند متعال برای هدایت انسانها، همه پیامبران را مأمور به تبلیغ آن دین کرده و نام آن، اسلام به معنای تسلیم در برابر خداوند است؛ همان گونه که قرآن میفرماید: (إِنّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الإِسْلام…) ؛ دین در نزد خدا اسلام و تسلیم شدن در برابر حق است[۱۷] و چون این دین مطابق با فطرت، مستقیم، دور از افراط و تفریط و دارای احکام عملی خاصی است، آن را با صفت حنیف، توصیف میکنند. به همین دلیل ملة ابراهیم یعنی دین آن حضرت با صفت حنیفیت، توصیف شده است[۱۸] و قرآن در توصیف دین میفرماید: (وَأَنْ أَقِمْ وَجْهک لِلدِّینِ حَنِیفاً وَلا تَکونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکین) ؛ روی خود را به آیینی متوجه ساز که حنیف است و از مشرکان نباش.[۱۹]
در کتابهای حدیث هم از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که آن حضرت نیز دین را با صفت حنیف توصیف کرده و فرموده: انّ اللّه أمرنی أن أدعوا إلی دینه الحنیفیه ؛ خداوند مرا امر کرده که به دین حنیف او دعوت کنم.[۲۰]
حنیف در قرآن
کلمه حنیف ده بار در قرآن تکرار شده و جمع آن یعنی کلمه حنفاء نیز دو بار آمده است[۲۱] از ده مورد یاد شده دوبار در توصیف کلمه دین آورده شده[۲۲] و پنج مورد حال یا صفت از دین و ملة ابراهیم است[۲۳] در این آیات به تبعیت از دین حضرت ابراهیم -دینی که از همه دینهای باطل به سوی دین حق مایل بوده- امر شده است.
کلمه حنیف دوبار نیز در توصیف خود حضرت ابراهیم آورده شده است، به عنوان مثال خداوند در توصیف اعتقادات او میفرماید: (ما کانَ إِبراهیم یهُودیاً وَلا نَصْرانیاً ولکنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین) ؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه حنیف و مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود. [۲۴] و به نوعی دیگر، همین معنا را در آیه دیگر تکرار کرده و میفرماید: (إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِیفاً وَلَمْ یک مِنَ الْمُشْرِکین) ؛ ابراهیم امتی مطیع فرمان خدا حنیف بود و از مشرکان نبود.[۲۵]
از مجموع موارد استعمال کلمه حنیف در قرآن چنین برمیآید که مراد از آن توحید فطری و روش و نگرش انبیاء الهی مخصوصاً حضرت ابراهیم(ع) بوده است و به نوعی نقطه مقابل شرک و مشرکان شمرده میشد. از آیه ۷۹ سوره انعام و ۳۰ روم و آیات دیگر برمیآید که بین حنیفیت و فطرت یعنی نگرش پاک و بیآلایش و گرایش غریزی و فطری نسبت به آفریدگار جهان پیوندی هست. همچنین بارها ابراهیم، حنیف شمرده شده است. از آیات ۱۳۵ بقره و ۶۷ آل عمران دو نکته برمیآید: الف) حنیفیت نه یهودیت است نه مسیحیت و ب) با مسلم بودن (در معنای قبل از «اسلامی» آن) مترادف است.[۲۶]
در احادیث
در احادیث کلمه حنیف و حنیفیه، فراوان به کار رفته و منشأ آن فطرت دانسته شده است. امام باقر(ع) میفرماید:الحنیفیة من الفطرة التی فطر اللّه الناس علیها لا تبدیل لخلق اللّه…؛ حنیفیت از فطرتی است که خداوند مردم را بر آن خلق کرده و در خلق الهی تبدیل نیست.[۲۷]
مهمترین کاربرد حنیفیت در احادیث، اطلاق آن به مجموعهای از سنتهای بهداشتی است که خداوند آنها را بر حضرت ابراهیم نازل کرده بود و بعدها برخی از آنها در میان اعراب جاهلی نیز مورد عمل واقع میشد[۲۸] تا این که توسط پیامبر اکرم(ص) همه آنها از نو احیا شدند.[۲۹]
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۵۶؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۴۰.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۵۷؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۴۰۲ ؛ ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج۱، ص۷۱۶.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۵۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، مشهد، ج۲، ص۱۸۴.
- ↑ ماوردی، النکت والعیون، دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۱۹۴ ؛طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۴۷۹؛ طبری، جامع البیان، دار ابن حزم، ج۱، ص۷۴۰-۷۴۱.
- ↑ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، مشهد، ج۲، ص۱۸۴.
- ↑ فخر رازی، تفسیر کبیر، دار الکتب العلمیه، ج۳، ص۸۱ ؛ ماوردی، النکت والعیون، دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ النووی، شرح مسلم، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۵۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۴۰.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۶۷؛ نیز نک: سوره بقره، آیه ۳۷؛ سوره آل عمران، آیه ۹۵؛ سوره نساء، آیه ۱۲۴؛ سوره انعام، آیات ۷۹ و ۱۶۲؛ سوره یونس، آیه ۱۰۵.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۲۵.
- ↑ سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ۱۳۸۰ش، ص۳۹۶.
- ↑ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۰؛ابن عبد البر، الاستذکار، ۲۰۰۰م، ج۳، ص۱۰۴.
- ↑ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۴۷۹-۴۸۰؛ رشیدرضا، المنار، ج۱، ص۴۸۰-۴۸۱.
- ↑ مشهدی، کنزالدقائق، مؤسسة النشر الاسلامی، ج۱، ص۳۵۰.
- ↑ بحرانی، البرهان، مؤسسه البعثة، ج۱، ص۵۶۰؛مشهدی، کنز الدقائق، مؤسسة النشر الاسلامی، ج۱، ص۳۵۰.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۶۶، ص۳۵۷.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۱۰۱؛ سوره آل عمران؛ آیه ۶۷.
- ↑ سوره آل عمران، آیات ۱۹ و ۸۵.
- ↑ رک: طبرسی، مجمع البیان، انتشارات فراهانی، ج۲، ص۷۱ ؛ کاشانی، منهج الصادقین، ۱۳۴۴ش، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۱۰۵؛ سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ ابن شهر آشوب، المناقب، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۵۸.
- ↑ سوره حج، آیه ۳۱؛ سوره بینه، آیه ۵.
- ↑ سوره یونس، آیه ۱۰۵؛ سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ سوره بقره،آیه ۱۳۵؛ سوره آل عمران، آیه ۹۵؛ سوره نساء، آیه ۱۲۵؛ سوره انعام، آیه ۱۶۱؛ سوره نحل، آیه ۱۲۳.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۶۷.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۲۰.
- ↑ قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژهنامه: بهاءالدین خرمشاهی، ص۲۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۳۶۵ش، ج۲، ص۱۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۲۸۱.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۰۹ق، ج۱۳، ص۲۳۷؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۵۳.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۲، ص۵۶.
منابع
- قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه نامه: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، جامی، نیلوفر، ۱۳۷۶ش.
- ابن شهر آشوب، المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ش.
- ابن عاشور، محمد طاهر، التحریر والتنویر، بیروت، مؤسسه تاریخ، بیتا.
- ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستذکار تحقیق سالم محمد عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۰م.
- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، بیجا، مکتب النشر الثقافة الاسلامیه، ۱۴۰۸ق.
- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه، قم، مؤسسه البعثة، بیتا.
- حرّ عاملی، شیخ محمد، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ق.
- رازی، ابوالفتوح، روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۴-۱۳۶۶ش.
- رشید رضا، محمد، المنار، بیروت، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیتا.
- سالم، عبدالعزیز، تاریخ عرب قبل از اسلام، مترجم باقر صدرینیا، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
- صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ق.
- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، انتشارات فراهانی، ۱۳۶۰-۱۳۵۰ش.
- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، دار ابن حزم و دار الاعلام، بیتا.
- طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، بیجا، مکتب النشر الثقافة الاسلامیه، ۱۴۰۸ق.
- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
- فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، طهران، دارالکتب العلمیه، بیتا.
- کاشانی، ملافتح اللّه، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۴ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
- ماوردی، علی بن محمد بن حبیب، النکت والعیون، بیروت، دارالکتب العلمیه، بیتا.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴ق.
- مشهدی، میرزا محمد، کنز الدقائق، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بیتا.
- نووی، یحیی بن شرف، شرح مسلم، بیروت، دار الکتب العربی، ۱۴۰۷ق.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دانشنامه کلام اسلامی
- دانشنامه جهان اسلام