دراويش و صوفيه، فرقههاى مختلفى دارند و نمىشود درباره همه آنها يکسان قضاوت کرد؛ طريقه تصوف تقريباً از قرن دوم به صورت يک مسلک معيني درآمده و تا قرن هفتم، رو به تکامل بوده و قرنهاي 7 و 8 اوج اين مکتب است و از قرن نه تاکنون رو به نزول و انحطاط داشته. اگر نگوييم که تعريف تصوف غيرممکن است بايد اعتراف کرد که بسيار مشکل است. در روشن شدن اين مطلب کافي است بدانيم که ابوالمنصور بغدادي حدود 1000 تعريف درباره تصوف جمع آوري کرده(تاريخ تصوف، دکتر مهديزاده، ص 4)، و علت اين مطلب اين است که در تصوف در طول تاريخ دگرگوني هاي بسيار زيادي حاصل شده که تصوف در اسلام از زهد ابتدائي شروع تا اوج عرفان مي رسد، که امروزه بعضي عرفان را تکامل يافته تصوف مي دانند. علاوه بر اينکه در هر دوره در تصوف، فرقه هاي گوناگون که حتي گاه در مقابل هم بودند پيدا شده اند که همين مکاتب متعدد، گاه متضاد، نشان مي دهد که تصوف واقعاً داراي چارچوب منظم و قابل تعريف نيست و رد کردن آن بصورت مطلق و يا قبول کردنش بنحو مطلق درست نيست. لهذا بايد آراء و عقايد فرقه خاصي از صوفيه را که ما شخصاً با آن مواجه هستيم مورد شناخت قرار دهيم تا بتوانيم بصورت مستدل قبول يا رد کنيم.
آشنايي از احوال صوفيه و تاريخچه آنها و پيدايش و علل آن در اين مقال مختصر نمي گنجد، لهذا براي اين که شما برادر عزيز، به صورت کامل پي به حقيقت اين فرقه ها ببريد، به منايع زير مراجعه فرمائيد.: 1. تاريخ تصوف، عباسعلي عميد زنجاني 2. عارف و صوفي چه مي گويد، جواد تهراني 3. تصوف و تشيع، هاشم معروف الحسني، ترجمه محمد صادق عارف 4. عرفان و تصوف، داود الهامي 5. فلسفه عرفان، دکتر سيد يحيي يثربي 6. آشنائي با علوم اسلامي قسمت فلسفه و عرفان، شهيد مطهري 7. دين عرفاني و عرفان ديني، علي شيرواني دو – 8. کتاب جلوه حق، تأليف آيت الله مکارم شيرازي.
از انجا که پرداختن تفصيلي در گنجايش اين مختصر نيست به چند نکته اشاره ميشود:
1- اگر منظور از درويشيگرى و علي اللهي، صِرف ذکر گفتن و عبادت و اظهار ارادت به حضرت على × باشد و انحرافى در اعتقادات(مخصوصا توحيد و معاد) وجود نداشته باشد و پايبند به انجام واجبات و ترک محرمات باشند؛ اين نه تنها بد نيست، بلکه بسيار عالى نيز مىباشد. چنان که امام خمينى(ره) فرمودند: «اگر اهل حق (گروهى از دراويش) مىگويند على حق است پس ما هم اهل حق هستيم».
2- در خصوص راهنمايي براي شناخت گروه صوفيه و راهکارهاي مقابله با آن ابتداءً بايد اين نکته را يادآور شوم که براي اين که ما يک انديشه و مکتبي را قبول و يا رد کرده و با آن مقابله کنيم ابتداءً بايد حقيقت آن انديشه و مکتب را خوب بفهميم و در مرحله بعد به نقادي عقل گذارده و اينکه آيا با ضروريات علمي و عقلي منافات دارد يا خير و در مرحله سوم شخص صاحب مکتب و دين بايد ملاحظه کند که اين انديشه و مکتب آيا با حقايق قطعي دينش همخواني و سازگاري دارد يا خير؟ بررسي مکتب تصوف هم از اين قاعده مستثني نيست.
3- يکي از ويژگيهاي اين فرقه که همه محققين به آن اعتراف کرده اند، التقاطي بودن اين مکتب است. بدين معنا که مباني خود را از اديان و مذاهب و انديشه هاي گوناگون مانند اسلام، مسيحيت، هندو، بودا، زردشت، گرفته و از مزج اينها تصوف ايجاد شده که همين التقاطي بودن باعث ايجاد تضادهايي در درون اين مکتب شده(جلوه حق، آيت الله مکارم شيرازي، ص 24)، و باعث شده که بعضي دعاوي آنها با عقل و بعضي با دين و بعضي با هر دو در تضاد باشد.
4- شکستن حريم احکام دين در زمينه هاي گوناگون و زير پا نهادن احکام صريح و قطعي شريعت مانند: ترک نماز، رقص و سماع، ترک ازدواج، رياضتکشيهاي سخت، عزلت و گوشه نشيني، ايجاد خانقاه، خرقه پوشي، خرد کردن شخصيت خود از مشخصات اين گروههاست. در رياضت کشيهاي ايشان درباره ابوبکر شبلي از بزرگان صوفيه نقل شده: به اول که به مجاهده دست بر گرفت، سالهاي دراز نمک در چشم کشيدي تا در خواب نشود و گويند که هفت من نمک در چشم کرده بود(تذکره الاولياء، شيخ قربه الدين عطار، جلد 2، ص 164)، و داستان معروف لُص (دزد) حمام _ که غزالي از يکي از شيوخ بنام ابن کزيني نقل مي کند که: من زماني وارد يکي از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه اي پيدا کردم. براي نجات از اين حسن شهرت، روزي به گرمابه اي رفتم و لباس گرانبهائي را دزديده از گرمابه خارج شدم، مردم دويدند مرا گرفته جامعه هاي گرانبها از من برکندند پس از اين واقعه در ميان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به اين وسيله نفس من راحت شد!! و غزالي هم اين عمل را تأييد کرده، که باعث تعجب دانشمند بزرگ، ابن جوزي شده که مي گويد: آيا هيچ راه صحيحي براي اصلاح قلب نبود که به اين گونه امور بپردازند! و آيا رواست که مسلمان بر خود نام دزد نهد؟ اعتقادهاى فراوانى در بين آنها وجود دارد. به عنوان مثال: گروهى از آنها ذکر مىگويند؛ ولى نماز نمىخوانند و مىگويند انسان مىتواند به جايى برسد که نيازى به شريعت نداشته باشد؛ و گروهى ديگر حضرت على × را خدا مىدانند و گروهى هم مىگويند حضرت على × خدا نيست؛ ولى مخلوق هم نيست و به جاى روزه ماه رمضان، فقط سه روز، روزه مىگيرند و… که همه اينها مخالف صريح آيات قرآن و ادله معتبر شرعى است. درباره بايزد بسطامي که در ميان صوفيه مقام فوق العاده اي دارد بطوري که او را سلطان العارفين ملقب کرده اند، نقل شده روزي مردي پيش او آمد، بايزيد گفت: کجا مي روي؟ گفت: به حج خانه خدا. گفت: چه داري؟ گفت دويست درهم. گفت: آن را بمن بده که صاحب عيالم و هفت بار دور يمن بگرد و باز گرد که حج تو همين است! و بالاتر از اين شيخ عطار نقل مي کند که بايزد را گفتند روز قيامت که مي شود مردم در زير لواي محمد |، جمع مي شوند؛ گفت: به خدا قسم که لوا و پرچم من از لواي محمد بزرگتر است!(تذکره الاولياء، ج 2، ص 112) و جمله ما اعظم شأني که فقط در حق خداوند متعال سزاوار است گفته شود، هميشه ورد زبان او بوده به اين معنا که چه مقامم بالا است و صدها نمونه از اين قبيل کفريات از اين شخص، که به عقيده خودِ صوفيها، بعنوان بزرگترين صوفي مطرح شده داريم. وانگهي صوفيه قائل به شريعت و طريقت و حقيقت در طول هم است به گونه اي که اگر فردي به حقيقت رسيد ديگر نياز به شريعت را در خود احساس نمي کند. در صورتي که بناي اهلبيت ^ بر اين بوده است که تأکيد مي کردند بر ظاهر شريعت محمدي. و خود ظاهر اگر درست باشد به دوستي باطن کمک خواهد کرد – الظاهر عنوان الباطن – و اضافه بر اينها؛ ائمه ^ از اين تيپ افراد ناراضي بودند، چنان که امام صادق × در جوابي به سفيان ثوري به اين مهم اشاره نمود.
البته ممکن است، شخص خاصى از دراويش، هيچ يک از اشکالات ذکر شده را نداشته باشد و مقيد به اصول و فروع دين باشد که در واقع خارج از آن مسلک خواهد بود.
5- از نظر نقلي، کتابهايي به جمع آوري رواياتي که درباره صوفيه وارد شده پرداخته اند که از همه مهمتر 2 کتاب است؛ يکي کتاب حديقة الشيعة محقق اردبيلي و ديگري کتاب الاثني عشرية شيخ حر عاملي، که هر 2 از دانشمندان بسيار معروف شيعه هستند. براي نمونه فقط به يک حديث معتبر و صحيح که در هر 2 کتاب ذکر شده بسنده مي کنيم. بزنطي و اسماعيل ابن بزيع از امام رضا × نقل مي کنند، قال علي ابن موسي من ذکر عنده الصوفية و لم ينکرهم بلسانه و قلبه فليس منا و من انکرهم فکانما جاهد الکفار بين يدي رسول الله؛ امام رضا × فرمود: هر کس از صوفيه ذکري بشود و به زبان و دل ايشان را انکار ننمايد، چنين کسي از ما نيست و هر کسي صوفيه را انکار کرد مانند کسي است که در راه خدا و در حضور رسول خدا | جهاد کرده باشد.(الاثني عشريه، شيخ حر عاملي، ص 32 و حديقه الشيعه، محقق اردبيلي، ص 563) که به خاطر اين روايات و بعضي دعاوي بزرگان اين گروه و فتاواي خاص آنها معمولاً علماء و فقهاء شيعه با اين فرقه مخالفت کرده و به ابطال عقايد آنان پرداخته اند و در رد عقايد آنان کتاب نوشته اند. اخيرا آيت الله مکارم شيرازي کتابي در رد ايشان نوشته است.
6- بريدن از خلق خدا، گريز از مسؤوليتهاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سياسى جامعه، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف و به اصطلاح، رهبانيت چيزى است که با طبيعت اسلام سازگار نبوده و نيست. هر چقدر بتوان از عرفان دفاع کرد، از مشى صوفيانه – که مهمترين رکن آن در عرصه زهد به صورت يک شغل است – نمىتوان دفاع کرد. امام على × در رسيدگى به بينوايان، سادهزيستى و اجتناب از کمترين لذايذ دنيوى، اجراى عدالت و حفظ و رعايت بيتالمال، اخلاق نيکو و ايثار، سخاوت، صلابت، شجاعت، عبادت و درايت، سرآمد روزگار بود؛ با اين حال در صحنه سياست و کارزار حضور دائمى و هميشگى داشت. او خود مدت کوتاهى متصدى امر حکومت گشت و در زمانهاى ديگر، که در کنار بود همچون ناظرى دقيق، اعمال حاکمان را تحت نظارت داشت. او هيچگاه به زهد به عنوان يک شغل _ که باعث کنار گذاشتن ديگر مسوليت ها گردد _ نمىنگريست.
لهذا گرچه ممکن است بعضي گفته هاي آنها هم خوب و درست باشد ولي غالب مطالب آنها مخالف با عقل و دين و شريعت است.
7- دين، داراى سه رکن اساسى است که ما از آنها به نظام اعتقادى، نظام ارزشى يا اخلاقى و نظام فقهى ياد مىکنيم. هيچ دينى بدون سه رکن پيش گفته، تحققپذير نيست و در شناخت دين، معرفت به هر سه رکن، بايسته و ضرورى است. اگر فردى تنها به يکى از اين سه رکن توجه کرده و آن را فراگيرد، دانش و نگرش دينى او ناقص خواهد بود. صوفيان با تمامى شعبهها و فرقههاى گوناگون خود، نگرشى يکسويه و ناقص به دين دارند و عمده آموزههاى دين را در اخلاق مىبينند. حتى در اين بخش نيز اين آموزهها را به طور کامل از کلمات گهربار ائمه ^ و به خصوص حضرت على × درنيافتهاند. نظام فقهى آنان بسيار اندک است و بدعتهايى در آن ديده مىشود و نظام اعتقادى مستحکم، منسجم و مستدل ندارند.
8- مطالعات و تحقيقات در احوال و تراجم و مشايخ صوفيه، مي نماياند که اقطاب و مشايخ اوليه و سرسلسله آنها از ميان اهل سنت برخاسته اند. و تا قبل از روي کار آمدن دولت صفويه يک مرشدي نمي توان پيدا کرد که شيعه و پيرو اهل بيت ^ باشد.(عرفان و تصوف، ص 316، الهامي، داود)
در حديثي از امام حسن عسکري × نقل شده که از امام صادق × پرسيدند ابو هاشم کوفي چگونه آدمي است؟ فرمود: وي شخص فاسدالعقيده اي بوده و او همان کسي است که مذهبي را بدعت گذارد که آن را تصوف مي نامند و وي اين مذهب را پناهگاهي براي عقيده زشت و ناپسند خود قرار داد.(سفينة البحار، ج 2، ص 57، نقل از کتاب تاريخ تصوف، عميد زنجاني، ص 185)
9- بايد نيک دانست بهترين بستر براي رشد و تهذيب و سلوک و مجاهده نفساني، تعاليم اسلام است که در متون ديني – قرآن، سنت نبوي، و احاديث اهل بيت ^ – آمده است و قرآن و عترت براي هر سالک الي الله دستگيره محکم و چراغ پرفروغ است. و هر فردي را از انوار عرفان التقاطي متصوفه بي نياز مي سازد.
ابن عربي که در عرفان اسلامي، جايگاه والايي دارد مي گويد: حقيقت عين شريعت است. وي تصريح مي کند: هر که از شريعت فاصله بگيرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چيزي از حقيقت دست نخواهد يافت!… حقيقت عين شريعت است. شريعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقيقت.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبايي در اينباره فرموده اند: اينکه از بعضي شنيده شده است که مي گويند: سالک پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربانيه، تکليف از او ساقط ميگردد، سخني است کذب و افترايي است بس عظيم؛ زيرا رسول اکرم | با اين که اشرف موجودات و اکمل خلايق بودند، با اين حال تا آخرين درجات حيات، تابع و ملازم احکام الهيه بودند. بنابراين سقوط تکليف به اين معني دروغ و بهتان است.(مجله معرفت – شماره 4- جايگاه شريعت در قلمرو عرفان)
آيت الله بهجت در فرمايشي عميق اين مهم را اينگونه يادآور شدند: مگر ميشود راهي براي رسيدن به خداوند باشد و آنرا خداوند از طريق پيامبرانش به مردم نرسانده باشد؟
لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسيدن به خداوند جداي از احکام باشد در آن صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بي جواب خواهد بود.
10- نکته اي که نبايد از آن غفلت نمود اين است که دراويشي که فعلا مطرح مي باشند و جلسات و حلقات ذکر و ورد دارند، در حقيقت چيزي جدا از تصوف بوده و به نوعي کلاه بردار و کاسب محسوب مي شوند. مشکلى که در عموم فرقههاى صوفيه به خصوص در دوران حاضر پيش آمده، دورى رؤساى آنها از شيوهى علما و اتکا بر تأويلات و اصرار بر جدايى از شيوه عالمان فقه مىباشد وگرنه بسيارى از عارفان و صوفيان برجسته در گذشته، از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامى بودهاند و خود آنان از شيوههاى علمى در فقه و ساير رشتههاى معارف اسلامى بهره مىبردند ولى صوفيه در زمان ما بيشتر بر تأويل دين و متون دينى و دورى از شريعت استوار گذشته است. البته اين منحصر به دوران ما نيست و شخصيتهاى برجستهاى همچون صدرالمتألهين شيرازى که نسبت به عرفان و عرفا نظر مثبت داشته، در رد بعضى از صوفيه و عقايد باطل آنان کتاب نوشته است.
11- نکته قابل ذکر اين که انجام برخي کارهاي به ظاهر عجيب توسط گروه هاي اشاره شده، محصول پرورش توانايي ها و مهارتهايي در خودشان است. آنها با تمرين و انجام برخي از رياضت ها به چنين مهارت هايي دست مي يابند و هيچ ارتباط خاصي با گفتن ذکر کلمه هو ندارد و با اموري چون کرامات اولياي خدا و معجزه امامان و پيامبران تفاوت ماهوي دارد. شاهد بر اين مطلب اين است که بسياري از ديگر فرقه هاي صوفيه هستند که اين اذکار را مرتب بر زبان تکرار مي کنند ولي فاقد چنين مهارت ها و توانايي هايي هستند.
12- در مورد بخش آخر سوال بايد گفت وظيفه ما در مرحله اول تقويت بنيه فکري خود و در مرحله بعد، آگاه سازي ديگران است. البته بايد توجه داشت مشاجره و درگيري لفظي و يا فيزيکي با اين گروهها مناسب نيست، چرا که مذهب شيعه داراي پشتوانه اي محکم، و از منطقي قوي برخوردار است. بنابر اين بهترين روش مقابله با آنها، مقابله فکري است.