طلسمات

خانه » همه » مذهبی » دربارة شبهه آكل و ماكول و نيز ارتباط آن با داستان حضرت ابراهيم در مورد كشتن چهار پرنده توضيح دهيد؟

دربارة شبهه آكل و ماكول و نيز ارتباط آن با داستان حضرت ابراهيم در مورد كشتن چهار پرنده توضيح دهيد؟

بيشتر آياتي كه در قرآن مجيد دربارة رستاخيز وارد شده توضيح و تشريحي براي «معاد جسماني» است. اصولا كساني كه با آيات قرآن سروكار دارند مي دانند معاد در قرآن جز به شكل «معاد جسماني، روحاني» عرضه نشده است. به اين معنا كه به هنگام رستاخيز هم اين «جسم» باز مي گردد و هم «روح و جان» و لذا در قرآن از آن به احياء موتي «زنده كردن مردگان» تعبير شده است. و اگر رستاخيز تنها جنبة روحاني داشت زنده كردن مردگان اصلا مفهومي نداشت. و آية 260 سورة مباركة بقره كه داستان حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ را در مورد كشتن چهار پرنده نقل مي كند با صراحت تمام موضوع بازگشت اجزاي پراكندة همين بدن را مطرح مي كند.
و هنگامي كه ابراهيم ـ عليه السّلام ـ از خداوند مي خواهد كه «و اذ قال ابراهيم ربّ ارني كيف تحيي الموتي» خدايا به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مي كني؟ از جملة «ارني كيف… » (به من نشان ده چگونه… ) به خوبي استفاده مي شود كه او مي خواست با رؤيت و شهود، ايمان خود را قوي تر كند آن هم دربارة چگونگي رستاخيز نه دربارة اصل آن. و هدف اين بود كه نمونة رستاخيز و زنده شدن مردگان را به هنگامي كه اجزاي بدن آنها متلاشي مي شود و هر ذره اي به گوشه اي مي افتد و با ديگر ذرات از بدن كسي ديگر مي آميزد با چشم خود مشاهده كند،‌ ابراهيم ـ عليه السّلام ـ اين كار را كرد و آنها را صدا زد، در اين هنگام اجزاي پراكندة هر يك از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آميخته و زندگي را از سرگرفتند و اين موضوع به ابراهيم نشان داد كه همين صحنه در مقياس بسيار بزرگتر و وسيعتر در رستاخيز انجام خواهد شد. پس اين كه خداوند سؤال حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ را بدين صورت جواب داد بخاطر اين نكته بوده است كه نمونه اي از حقيقت معاد جسماني را براي ابراهيم ـ عليه السّلام ـ نشان دهد كه كيفيت زنده كردن مردگان چگونه خواهد بود و چنانكه از ديگر آيات  مربوط به معاد بر مي آيد که به هنگام رستاخيز هم همين جسم است كه باز مي گردد نه اين كه با ماهيت ديگري عود كند.[1]اما بخش اول سؤال که راجع به شبهة آكل و ماكول است  از ديرباز در بين متكلمين و فلاسفه مطرح بوده و جواب هاي متعددي از آن داده شده است. شبهه اين است كه از نظر علمي ترديدي نيست كه بدن انسان پس از مرگ و دفن، تحت عواملي تبديل به نيترات و ازت مي شود و قسمتي از آن در خاك جذب مي گردد. همين مواد پس از زراعت، در محصولات كشاورزي جذب مي شوند و با مصرف آنها توسط انسان هاي زنده، همان مواد باعث رشد و نمو انسان هاي زنده گشته و تشكيل دهندة‌ سلول هاي بدن فرد جديد مي شوند. در روز رستاخيز و در موقع احياي مجدد انسان كمبود مواد سازندة بدن فرد اول چطور جبران مي شود؟ اگر با همان مواد اوليه تكميل شود بدن فرد ثانوي دچار نقص مي گردد! و اگر تكميل نگردد بدن فرد نخستين ناقص خواهند ماند؟[2]همانطور كه اشاره كرديم به اين شبهه پاسخ هاي گوناگوني داده شده است كه به يك مورد آن به اختصار مي پردازيم.
1. بازگشت به آخرين ذرات:
اين پاسخ مبتني بر سه مقدمه است: الف) همچنانكه مي دانيد در مدتي كمتر از 10 سال، تقريبا همة سلول هاي بدن از نظر اجزاء دگرگون گشته و هيچ يك از ذرات پيشين بدن انسان باقي نمي ماند. در عين حال تا آستانة‌ مرگ همة ذرات قبل، خواص و آثار خود را به سلول هاي تازه مي سپارند. به همين دليل خصوصيات جسمي انسان مانند: رنگ، شكل، قيافه، و… با گذشت زمان ثابت هستند. بنابراين جسم آخرين انسان که خاك مي شود داراي مجموعة‌ صفاتي است كه انسان در طول عمر خود كسب كرده است. ب) اساس شخصيت انسان را روح تشكيل مي دهد، ولي روح همراه با جسم پرورش و تكامل مي يابد و هر دو در يكديگر تاثير متقابل دارند. لذا همان طور كه جسم هاي انسان ها از تمام جهات با هم شبيه نيستند روح انسان ها نيز از تمام جهات، با هم شباهت نخواهند داشت به همين دليل هيچ روحي بدون جسمي كه با آن پرورش يافته، نمي تواند فعاليت كامل و وسيعتري داشته باشد. پس در رستاخيز بايد به همان جسم سابق بازگردد تا فعاليت خود را در يك مرحلة عالي تر از سر بگيرد. ج) انسان از روز نخست، سلولي بيش نبود، همان يك سلول نطفه، تمام صفات او را در بر داشت و به تدريج از راه تقسيم به دو سلول تقسيم شد و دو سلول به چهار سلول و به همين ترتيب تمام سلول هاي بدن انسان بوجود آمد. بنابراين هر يك از سلول هاي بدن انسان شعبه اي از سلول نخستين مي باشد، كه تمام مشخصات جسمي او را در بردارند، و اگر مانند آن پرورش بيابند انسان شبيه به او از هر نظر خواهند ساخت كه عين صفات او را دارا باشد.

نتيجه:
با توجه به ظاهر آيات قرآن كه مي گويد: آخرين ذراتي كه در بدن انسان، در هنگام مرگ وجود دارد، در روز قيامت به همان بدن باز مي گردد و با در نظر گرفتن مقدماتي كه بيان شد،‌ مي توان به اين نتيجه رسيد كه اگر انساني از انسان ديگر تغذيه كرد و قسمتي از اجزاي بدن خود را از انسان ديگري به وجود آورد. در قيامت اين اجزاء از بدن او خارج شده و به بدن صاحب اصلي بر مي گردد، تنها مشكلي كه در اين جا  خواهد بود اين است كه بدن دوم ناقص مي شود ولي بايد گفت كه در حقيقت ناقص نمي شود، بلكه كوچك مي شود، زيرا اجزاي بدن او در تمام بدن دوم پراكنده شده بود پس هنگامي كه اجزاي بدن اول از آن دومي گرفته شد، به همان نسبت مجموعة بدن دوم لاغرتر و كوچكتر مي شود، ولي از آن جا كه اين بدن كوچك تمام صفات مشخصه بدن دوم را بدون كم و كاست، در بردارد و به هنگام رستاخيز همچون فرزندي كه كوچك است و سپس بزرگ مي شود به صورت انسان كاملي محشور مي گردد.
چنين تكاملي و رشدي هيچ مشكل عقلي و نقلي به وجود نمي آورد.[3] اما اين كه پرورش هنگام رستاخيز، فوري است يا تدريجي بر ما روشن نيست فقط مي دانيم كه هر كدام باشد، هيچ اشكالي ايجاد نمي كند. و از همين جا جواب شبهه و سوال نيز روشن شد ،  زيرا ارتباط  شبهه آکل و مأکول با دا ستان چهار پرنده در اختلاط اجزاي بدن آنان در هنگام مرگ وجدا شدن آن ها درحيات مجدد  است، همان طور که در آن جريان اجزاي هر پرنده به بدن اصلي خود باز گشتند درشبهه آکل ومأکول نيز اجزاي هر انسان به بدن اصلي خود باز مي گردند .
در ضمن به شبهة آكل و ماكول پاسخ هاي ديگري نيز داده شده است كه بخاطر ضيق مقال به منابعي كه معرفي مي شود مراجعه كنيد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بررسي هاي اسلامي، سيد محمد حسين طباطبايي، ج 2، قم، انتشارات هجرت.
2. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج 2، انتشارات دارالكتب الاسلاميه.
3. معاد در نگاه وحي و فلسفه، محمد باقر شريعتي سبزواري، انتشارات دانشگاه تهران.
 
پي نوشت ها:
[1] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 301 ـ 304.
[2] . طباطبايي، سيد محمد حسين، بررسي هاي اسلامي، قم، انتشارات هجرت، ج 2، ص 102.
[3] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 309، 310، 311.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد