بسياري از حقايق هستي و خصوصاً حقايقي كه در ماوراء جهان طبيعت وجود دارد، براي ما مجهول است. عالم برزخ نيز از جمله حقايق هستي است كه تا بدانجا منتقل نشويم حقايق آن جا را چنانچه هست، در نمي يابيم و راهي براي آشنايي ما با عالم پس از مرگ جز از راه آيات و روايات ممکن نيست بايد در تمام مسائل و حتي در تشبيهات نيز از خود روايات كمك بگيريم.
عالم برزخ عالمي است، ميان دنيا و آخرت كه گاهي به آن عالم مثال نيز گويند.[1] پس فاصله بين مرگ و قيامت «عالم برزخ» ناميده شده و مردگان تا برپائي قيامت در عالم برزخ بسر مي برند.[2]در جهان برزخ ماده در كار نيست، ولي بعضي از آثار ماده مانند شكل و كميّت و مكان را دارا مي باشد. در آنجا شكل و صورت و خصوصيات صورت محسوسه وجود دارد، ولي ماده ندارد، البته صورتهايي كه در آنجا وجود دارد بمراتب از موجوداتي كه در عالم ماده و دنيا وجود دارد قوي تر مي باشد.[3] پس بدن برزخي، نه مادي محض است مانند بدن دنيوي؛ نه غير مادي محض مانند بدن قيامتي؛ بلكه بدني است كه در قالب جسم طبيعي دنيوي نمي باشد و در عين حال برخي از آثار جسم طبيعي چون شكل و اندازه و مقدار را دارد.
روايات نيز به صراحت بيانگر اين حقيقتند كه بدن برزخي شبيه بدن دنيوي است. امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: «ارواح مؤمنان (در برزخ) در بدنهايي شبيه بدن هاي دنيوي آنان است»[4] و در جمله ديگر مي فرمايند «ارواح انسانها (در برزخ) به صورت جسد هاي دنيوي اند»[5] امّا اينكه امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: «بدنهايي شبيه بدن هاي دنيوي» يا «در صورت جسدهاي دنيوي» خواستند شباهت را برسانند نه يكسان بودن را. شبيهِ آن است چون شكل، مقدار و اندازه دارد، و اگر فرد مرده اي، مرده ديگر را در اين قالب مشاهده كند او را مي شناسد؛ چنان كه در خواب، آدمي صورت خود را به شكل دنيوي با ديگران در سرور يا رنج مي بيند. امّا عين شكل دنيوي خود نيست، چون مي تواند بدون وسايل و ابزار مادي مثلاً مسافت طولاني را سير كند و يا در هوا پرواز كند.[6]روح انسان بعد از ورود به عالم برزخ به مقتضاي افكار و عقايدي كه دارد در شرايط خاص و در مسير مخصوصي قرار مي گيرد و بعد از تعيين شرايط و وضع و مسير مشخص و بعد از روشن شدن عالم خاص هر انسان، اوصاف و اخلاق و اعمال هم به اندازه اي كه نظام برزخي ايجاب مي كند نقش خود را خواهند داشت.[7]ارواح اموات (مومن و كافر) به حسب نقل روايات، در عالم برزخ يكديگر را ملاقات مي كنند و با هم گفت و شنود دارند (البته هر يك از مؤمنين و كفار در مكاني مخصوص به خود). هر گاه مثلاً مؤمني از دنيا مي رود همه آنهايي كه با اين مؤمن دوستي، خويشاوندي و يا هر علاقه ديگري داشته اند او را ملاقات مي كنند و از او, احوال آنهايي را كه هنوز در دنيا هستند مي پرسند.
امام صادق ـ عليه السلام ـ در ضمن حديثي مي فرمايند: ارواح شبيه جسدها هستند در بهشت (بهشت برزخي) از ميوه هاي درختها استفاده مي كنند، همديگر را مي شناسند و از همديگر پرسش و پاسخ دارند. وقتي يكي از افراد دنيا بميرد، روحش به عالم برزخ مي رود و ارواح ديگر به ملاقات او مي آيند.[8]و در حديث ديگري به نقل از حبه عرني آمده است كه: به همراه حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ به خارج از شهر كوفه رفتيم، وقتي به وادي السلام رسيديم حضرت توقف كردند و مثل اينكه عده اي را مخاطب قرار داده و با آنها سخن مي گويند. ايستادند من مدتي ايستادم تا خسته شدم، گويا هنوز حضرت با آنها سخن مي گفتند…. (سپس) حضرت فرمودند: اي حبّه، اين ايستادن من با آنها (ارواح مؤمنين) يك لحظه انس و سخن كوتاهي بود. پرسيدم: اي اميرالمؤمنين واقعاً چنين است؟ فرمودند بلي. اگر پرده از جلو چشمانت كنار رود خواهي ديد كه گروه گروه و حلقه حلقه، اطراف هم با حالت خضوع و خشوع نشسته اند و با هم سخن مي گويند…. و سپس فرمودند: هر مؤمني كه از دنيا مي رود به روح او گفته مي شود: به ارواح ديگر مؤمنان در وادي السلام ملحق شو، او نيز، به جمع آنها مي پيوندد و اين وادي السلام قطعه اي از بهشت برين است.[9]از مباحث بالا مي توان اين نتيجه را گرفت كه ملاك همجواري در عالم برزخ بستگي به ايمان و عمل شخص دارد. اگر دو نفري كه در دنيا قرين هم هستند و با هم زندگي مي كنند و بخواهند در عالم برزخ هم كنار هم باشند و از نعمات الهي برخوردار باشند بايد راه ايمان و عمل صالح را در زندگي دنيوي خويش، پيش گيرند. لذا ارواحي همچون ارواح انبياء و ائمه ـ عليه السلام ـ در كنار هم و در اعلي مرتبه برزخ قرار دارند. و ارواح مؤمنين هم در کنار هم خواهند بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اسدي، علي محمد، حيات پس از مرگ، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
2. قريشي، سيد علي اكبر، سيري در عالم برزخ، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1376.
3. شيخ عباس قمي، منازل الآخره.
4. علامه محمد حسين تهراني، معاد شناسي، ج 1 و 2.
پي نوشت ها:
[1] . طباطبائي، محمد حسين، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه صادق لاريجاني، قم، انتشارات علامه، ص 9.
[2] . مظاهري، محمد، انسان و عالم برزخ، قم، مؤسسه انتشارات نبوي، چاپ اول، ص 33.
[3] . شريعتي سبزواري، محمد باقر، معاد در نگاه وحي و فلسفه، تهران، چاپ دانشگاه تهران، ص 291.
[4] . المجلسي، محمد باقر، بحارالانوار ، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج6، ص 268.
[5] . همان، ص 269.
[6] . كاشفي، محمد رضا، پرسشها و پاسخ ها، دفتر اول، قم، دفتر نشر معارف، 1381، ج1، ص 100 و 101.
[7] . شجاعي، محمد، معاد يا بازگشت به سوي خدا، شركت شهامي انتشار، 1362، ج1، ص 285.
[8] . المجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403 ق، ج6، ص 268.
[9] . الكليني، محمد بن يعقوب، الفروع من الكافي، تهران، موسسه دارالكتب الاسلاميه، ج3، ص 243.