دو مطلبي که در سئوال به آن اشاره شده است هيچ گونه ارتباطي با هم ندارند زيرا اولا در اين که سر مبارک حضرت سيد الشهداء ـ عليه السلام ـ را چه کسي از بدن مطهر آن بزرگوار جدا کرده اند، اتفاق نظر وجود ندارد، بعضي گفته اند، سنان بن انس ملعون، اين کار را انجام داده است، چنان چه سيد بن طاوس قدّس سرّه گفته است، و بعضي گفته اند که هنگامي که خولي بن يزيد چون از اسب پياده شد و خواست سر مبارک آن حضرت را جدا کند، رعد و لرزشي او را گرفت و نتوانست، شمر لعين به وي گفت: خدا بازوانت را پاره پاره گرداند چرا مي لرزي؟ پس خود آن ملعون کافر، سر مقدس آن مظلوم را جدا کرد.[1] به هر حال مطلبي را که در سئوال مورد نظر مطرح گرديده است در کتب معتبر و قابل اعتماد مقاتل و تاريخي نيامده است.
و ثانيا: بر فرض اين که چنين اتفاقي افتاده باشد و شمر ملعون صداي حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ را شنيده باشد، باز هم ربطي به بحث ارتباط و ملاقات با امام زمان ـ عليه السلام ـ در عصر ما ندارد چه آن که شمر و امثال او نه تنها صداي امامان را شنيده بودند بلکه خود آن بزرگواران را نيز ديده بودند و با آنان در يک زمان زندگي مي کردند و دعوت حق آن بزرگواران را نيز شنيده بودند ولي با وجود همه اين ها نه تنها هدايت نيافته اند بلکه بر لجاجت و عنادشان افزوده گرديده است و چنين وضعيتي بر سنگيني بار گناه شان افزوده و باعث اتمام حجت بر آنان گرديده است.
بنابراين ملاک تقّرب و محبوب بودن در پيشگاه ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ شنيدن صدا و يا ديدن و همزمان بودن با آن بزرگواران نيست چه آن که خيلي افراد، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را ديده و صداي مبارک او را هر صبح و شام مي شنيدند، اما هيچ بهره از آن وجود مقدّس نداشتند، بلکه ملاک تقرب و عزّت در نزد امامان و اولياء الهي، اطاعت و فرمان برداري و اخلاص، هر کس است ولو آنان را نديده و صداي شان را هم نشنيده باشند.
اين که ما امام زمان ـ عليه السلام ـ را نمي بينيم و يا از حيث ظاهر او را نمي شناسيم و صداي آن بزرگوار را نمي شنويم، لازمه غيبت آن حضرت است که بر اساس اراده حکيمانه خداوند متعال تا زماني که خدا خواسته است و اراده نموده است، آن بزرگوار از ما پنهان باشد و دوستان و مومنين گرفتار داغ هجران آن حضرت بشوند و از اين رهگذر در اثر ارتباط باطني و معنوي و رنج و حسرتي که از دوري آن عزيز مي برند و متحّمل مي گردند، به مقامات والا و درجات عاليه قرب و ولايت آن بزرگوار و اجداد طاهرينش نائل گردند.
بر اساس روايات فراوان، ائمه اطهار و امام زمان ـ عليه السلام ـ ما را مي بينند و صداي ما را مي شنوند اگر چه ما او را نمي بينيم و يا صداي مبارکش را نمي شنويم، آن هم به خاطر مشکلات و موانعي است که در اثر کارها و اعمال خود ما پديد مي آيد.
افزون بر اين که مقتضاي غيبت آن حضرت نيز چنين بايد باشد.
در توقيعي از امام زمان ـ عليه السلام ـ به عالم جليل القدر جناب شيخ مفيد قدس سرّه چنين مي خوانيم که آن حضرت فرموده است: ما اگر چه در مکان هاي دور از ظالمان به سر مي بريم، خداوند (فعلا) صلاح ما و شيعيان ما را مادامي که دنيا در دست ظالمان و فاسقان است چنين خواسته است، ما به ماجراي زندگي شما کاملا مطلع هستيم و از اخبار و آزاري که از طرف دشمنان به شما مي رسد با خبريم….. ولي ما شما را فراموش نمي کنيم و توجه کامل به شما داريم وگرنه سخت در فشار قرار مي گرفتيد و يا دشمن شما را نابود مي کرد. تقوا و پرهيزکاري پيشه کنيد.[2] و لذا شيعيان و مومنين هنگام ورود به عتبات حرم هاي مطهر امامان در اذن دخول خواستن خطاب به ائمه(ع) مي گويند: شما مقام و جايگاه مرا مي بينيد و سخن مرا مي شنويد و پاسخ سلام مرا مي دهيد.[3]بنابراين دوري امام زمان ـ عليه السلام ـ و محروميت از تشّرف به محضر مقدّس آن بزرگوار و نشنيدن کلام او اگر چه بر دوستان و دلدادگان، سخت و جانکاه است ولي اين هرگز به معناي اين نيست که امام زمان ـ عليه السلام ـ از ما، خداي ناخواسته ناراضي و بي خبر است. همان گونه که شنيدن سخن امام معصوم و ملاقات با او و هم سخن شدن با او براي افراد شقي و فاسقي چون شمر و امثال او کمال و امتياز نيست بلکه باعث شقاوت و بدبختي بيشتر و اتمام حجت بر آنان مي گردد و منجر به عذاب و گرفتاري بيش تر آنان مي شود. در حالي که دوري و محروميت ما از محضر امام ـ عليه السلام ـ باعث عشق و دلدادگي و علاقه و حجت بيش تر ما گرديده و در نتيجه باعث تقرّب بيشتر ما به آن بزرگوار مي شود به گونه اي که حالت انتظار در ما به وجود مي آيد و در زمره منتظران آن حضرت قرار مي گيريم که در روايات آمده است که امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: هر کس از شما به اعتقاد به اين امر بميرد در حالي که منتظر آن باشد، مانند کسي است که در خيمه قايم باشد. [4]و يا از امام باقر ـ عليه السلام ـ نقل شده که فرمود: اگر کسي از شما بگويد: اگر قائم آل محمد را درک کنم او را نصرت مي کنم او مانند کسي است که پيشاروي او شمشير مي زند، نه بلکه مانند کسي است که همراه او شهيد شود.[5]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ کيمياي محبت، محمدي ري شهري.
2ـ سيماي آفتاب، حبيب الله طاهري.
پي نوشت ها:
[1]. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج1، ص534.
[2]. طاهري، حبيب الله، سيماي آفتاب، ص249.
[3]. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص562.
[4]. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص546.
[5]. همان، ص547.