طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا گرفتن حق واجب نيست! پس چرا امير المؤمنين علي (ع) حق خود را نگرفت؟

آيا گرفتن حق واجب نيست! پس چرا امير المؤمنين علي (ع) حق خود را نگرفت؟

گرفتن حق واجب است و به قول معروف حق گرفتني است اما اين که علت سكوت و ترك قيام علي (ع) چيست؟ در جاهاي مختلف نهج  البلاغه فلسفه سكوت بيان شده. علي (ع) از طرح دعوي خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداري نكرده علي از اين سكوت به تلخي ياد مي كند و آن را جانكاه مي خواند. در جائي مي فرمايند: خار در چشمم بود و و چشم ها را برهم نهادم، استخوان در گلويم گير كرده بود و ، گلويم فشرده مي شد و تلخ تر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم سكوت علي سكوتي حساب شده و منطقي بود نه صرفاً ناشي از اضطراب و بيچارگي، يعني او از ميان دو كار بنابه مصلحت يكي را انتخاب كرد كه شاق تر و فرساينده تر بود، براي او آسان بود كه قيام كند و حداكثر آن بود كه به واسطه نداشتن يار و ياور خودش و فرزندانش شهيد شوند، شهادت آرزوي علي بود و اتفاقاً در همين شرايط است كه به ابوسفيان فرمود: به خدا سوگند كه پسر ابوطالب مرگ را بيش از دوستي طفل پستان مادر را دوست مي دارد، علي با اين بيان مي فهماند كه سكوت از ترس مرگ نيست بلكه به خاطر آن است كه قيام و شهادت در اين شرايط بر زيان اسلام است نه به نفع آن و در جاي ديگر تصريح مي كند كه سكوت من حساب شده بود من از دو راه آن را كه به مصلحت نزديكتر بود انتخاب كردم: در انديشه فرو رفتم كه ميان دو راه كدام را برگزينم؟ آيا با كوته دستي قيام كنم يا بر تاريكي كور صبر كنم، تاريكي كه بزرگسال در آن فرتوت مي شود و تازه سال پير مي گردد… ديدم صبر بر همين حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است صبر كردم در حاليكه خاري در چشمم و استخواني در گلويم بود[1]،
اما اينکه چرا سكوت كرد؟
چون مسلمين قوت و قدرت خود را مديون وحدت صفوف و اتفاق كلمه بودند، موفقيت هاي محير العقول خود را در سالهاي بعد نيز از بركت همين وحدت كلمه كسب كردند، علي القاعدة علي (ع) به خاطر همين مصلحت، سكوت و مدارا كرد. و در جاي ديگر مي فرمايد: من به خاطر پرهيز از تفرق كلمه مسلمين از حق مسلم خود چشم پوشيدم[2]. و: به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت كفر و تباهي دين نبود رفتار ما طور ديگر بود. و: ديدم صبر از تفرق كلمه مسلمين و ريختن خونشان بهتر است، مردم تازه مسلمانند و دين مانند مشكي كه تكان داده مي شود كوچكترين سستي آن را تباه مي كند و كوچكترين فردي آن را وارونه مي نمايد.
وقتي زهراي اطهر در راه احقاق حق مورد اهانت و تعرض واقع مي شود وارد خانه شده و با جمله هائي كه كوه را از جا مي كند شوهر غيور خود را مورد عتاب قرار مي دهد و مي گويد: پسر ابوطالب چرا به گوشه خانه خزيده اي؟ تو هماني كه شجاعان از بيم تو خواب نداشتند اكنون در برابر مردمي ضعيف سستي نشان مي دهي، ايكاش مرده بودم و چنين روزي را نمي ديدم. علي پس از سخنان زهرا با نرمي او را آرام مي كند، كه من فرقي نكرده ام، من همانم كه بوده ام، مصلحت چيز ديگري است تا آنجا كه زهرا قانع مي شود و مي فرمايد[3]: حسبي الله و نعم الوكيل.
ابن ابي الحديد در ذيل خطبه 215 نهج البلاغه اين داستان معروف را نقل مي كند: روزي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ علي (ع) را دعوت به قيام مي كرد، در همين حال فرياد مؤذن بلند شد كه اشهد ان محمداً رسول الله علي (ع) به زهراي اطهر فرمود آيا دوست داري اين فرياد خاموش شود؟ زهرا فرمود: نه، فرمود سخن من جز اين نيست[4].
علامه طباطبائي مي فرمايند: علي (ع) نيز به منظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيروي كافي دست به يك قيام خونين نزد، ولي جمعيت معترض از جهت عقيده تسليم اكثريت نشدند و جانشيني پيغمبر اكرم (ص) و مرجعيت علمي را حق علي (ع) مي دانستند و مراجعه علمي و معنوي را تنها به آن حضرت روا مي ديدند و به سوي او دعوت مي كردند[5].

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شيعه در اسلام، علامه طباطبائي.
2ـ سيري در نهج البلاغه، استاد مطهري.
 
پي نوشت ها:
[1]- مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص 176ـ177.
[2]- همان، ص 178ـ179.
[3]- همان، ص 180ـ184.
[4]- همان، ص 184.
[5]- طباطبائي، سيد محمد حسين، شيعه در اسلام، ص30.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد