جانشيني پس از وفات پيامبر را نمي کند. چون وصي حضرت موسي پس از مرگ ايشان حضرت يوشع بود نه حضرت هارون؟
درپاسخ به سئوال لازم است به نکاتي اشاره نماييم:
الف: حديث منزلت در منابع روائي شيعه و سني آمده است و از دلائل نقلي و از جمله نصوصي است که به صراحت بر امامت و خلافت بلافصل علي ـ عليه السلام ـ دلالت مي کند.
اين حديث مطابق تحقيق سيد هاشم بحراني در کتاب غاية المرام (ج1، ص20) از يکصد طريق از طرف اهل سنت و هفتاد طريق از طرف شيعه نقل شده و در اين گفتار فقط به برخي از منابع درجه اول اهل سنت که اين حديث را آورده اشاره مي شود:
1. صحيح بخاري ج5، ص24، طبع داراحياء التراث العربي.
2. صحيح مسلم، ج4، ص187، طبع داراحياء التراث العربي.
3. سنن ابن ماجه، ج1، ص42.
4. تاريخ الخلفاء سيوطي، ج1، ص65.
5. صواعق المحرقة ابن حجر، ص177، طبع مکتبة القاهره.
اين حديث را بيش از 30 نفر از صحابه پيامبر از جمله جابر بن عبدالله انصاري، زيدبن ارقم و… نقل نموده اند و در ميان ناقلان اين روايت اسم معاوية بن ابي سفيان نيز به چشم مي خورد.
محب الدين طبري در کتاب ذخائر العقبي، ص79، طبع مکتبة القدس آورده است که کسي از معاويه سئوالي کرد و او گفت اين مسأله را از علي ـ عليه السلام ـ بپرس سائل گفت دوست دارم جواب اين مسأله را از زبان شما بشنوم زيرا جواب شما براي من بهتر از جواب علي است، معاويه گفت اي مرد حرف بدي گفتي زيرا پيامبر در حق علي ـ عليه السلام ـ اين جمله را فرمود:« الا ترضي ان تکون مني بمنزلة هارون من موسي؟» آيا راضي نمي کند تورا که نسبت شما به من نسبت هارون به موسي ـ عليه السلام ـ باشد؟ يعني نسبت تو به من نسبت هارون به موسي است.
ب: اين حديث را پيامبر همانند حديث ثقلين در موارد و مناسب هاي مختلف بيان نموده است که به برخي از موارد آن اشاره مي شود:
1. در يوم المؤاخاة اول يعني در نخستين مرتبه که پيامبر ميان ياران خويش پيمان برادري بست در اين جريان علي ـ عليه السلام ـ را براي اين پيمان براي خود انتخاب کرده و فرمود:
شما نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي هستي.[1]2. در يوم المؤاخاة دوم که در مدينه پيمان اخوت را بين مسلمانان بست و آنان را دو نفري برادر قرار داد.
3. روزي که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دستور داد درهاي خانه هايي را که به سوي مسجد پيامبر گشوده مي شدند، ببندند و تنها در خانه علي را باز بگذارند. اين جا باز حضرت حديث منزلت را ايراد کرد.
4. يکي از موارد که حضرت رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حديث منزلت را ايراد نموده است، جريان جنگ تبوک است؛ اين ها برخي از مواردي است که پيامبر اين کلام را گفته است.[2]بنابراين کلام حضرت اختصاص به مورد خاصي ندارد تا گفته شود اين حديث مخصوص جريان خاصي است و اختصاص دارد به جانشيني و خلافت حضرت علي ـ عليه السلام ـ در جريان جنگ تبوک.
ثانيا بر فرضي که اين کلام را حضرت فقط در ماجراي تبوک فرموده باشد، وارد شدن حکم کلي و کلام عام به مناسبت خاص، موجب تخصيص آن به همان مورد نمي شود و به عبارتي ديگر مورد مخصص نمي باشد.
اما اينکه مفاد حديث عام و کلي است و ناظر به زمان حيات و بعد از رحلت پيامبر است، دليل آن اين امر است که:
در اين حديث کلمه «منزلت» به کار رفته است که اسم جنس مي باشد و به وي اسم شخص يعني «هارون» اضافه شده و مطابق ادبيات زبان عربي اسم جنس مضاف مفيد عموم است و نيز در ذيل اين حديث استثنائي وجود دارد که دليل بر عموميت مستثني منه بوده که از آن فقط «نبوت» استثناء شده است و معناي حديث با توجه به اين دو نکته ادبي اين است که:
پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نسبت علي را به خودش نازل منزله نسبت هارون به موسي ـ عليه السلام ـ دانسته است و مطابق اين تشبيه و تنزيل علي ـ عليه السلام ـ بعد از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ افضل و بالاترين فرد امت بوده همان گونه که هارون بعد از حضرت موسي ـ عليه السلام ـ افضل افراد بوده و زير نظر موسي ـ عليه السلام ـ انجام وظيفه مي کرده است و مطابق آيات 29 ـ 31 سوره طه، هارون، وزير، معاون خاص، پشتيبان و شريک در برنامه رهبري موسي ـ عليه السلام ـ و در غياب آن حضرت مطابق آيه 142 سوره اعراف خليفه و جانشين حضرت موسي ـ عليه السلام ـ بوده و اين شئوون و مناصب و مقامات را قرآن کريم براي حضرت هارون ثابت کرده است و پيامبر خاتم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ همه اين مقامات را به طور عام و براي هميشه براي حضرت علي ـ عليه السلام ـ از طريق تنزيل و تشبيه نسبت امام علي ـ عليه السلام ـ به خودش به نسبت هارون به موسي ـ عليه السلام ـ اثبات نموده و فقط مقام نبوت را از امام علي ـ عليه السلام ـ نفي و به عبارت ديگر استثناء کرده است.
يعني همه مقامات که براي هارون ثابت بود براي امام علي ـ عليه السلام ـ مطابق حديث منزلت ثابت است جز اينکه امام علي ـ عليه السلام ـ پيامبر نخواهد بود چون حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خاتم پيامبران است. معناي اين استثناء اثبات تمام شئوون پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي امام علي ـ عليه السلام ـ آن هم براي هميشه مي باشد نه خصوص خلافت آن حضرت در جريان جنگ تبوک زيرا اگر کلام پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فقط به زمان حيات آن حضرت ناظر مي بود معناي حديث اين مي شد که تو فقط درزمان حيات من به منزله هارون نسبت به موسي ـ عليه السلام ـ هستي و مي دانيم در اين صورت جمله «جز اينکه بعد از من پيامبري نخواهد بود» هيچ لزومي نداشت چون وقتي کلام حضرت ناظر به زمان حياتش باشد سخن گفتن ايشان درباره بعد از رحلتش نامناسب و اصطلاحاً استثناء منقطع خواهد بود که استثناء منقطع خلاف ظاهراست و اصل اين است که استثناء متصل باشد.
از همين جا روشن مي شود که وفات هارون قبل از موسي ـ عليه السلام ـ و اينکه وصي حضرت موسي يوشع بن نون بوده مشکلي در دلالت حديث منزلت بر خلافت بلافصل امام علي ـ عليه السلام ـ ايجاد نمي کند چون وجود استثناء و جمله «الا انه لا نبي بعدي» به خصوص با توجه به کلمه «بعد» به خوبي نشان مي دهد که گفتار پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در مقام اثبات مقامات هارون براي علي ـ عليه السلام ـ ناظر به زمان حيات و نيز رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد و همه مقامات به جز نبوت پيامبر براي حضرت علي ـ عليه السلام ـ در زمان حيات پيامبر ولي غيبت ايشان نظير جريان جنگ تبوک و هم چنين در زمان بعد از رحلت حضرت، ثابت است همان گونه که براي هارون ثابت بود.
به بيان ديگر تشبيه علي ـ عليه السلام ـ به هارون در کلام پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از نظر داشتن مقامات است نه از نظر مدت ادامه اين مقامات. هارون اگر بعد از موسي زنده مي بود بدون ترديد هم مقام جانشيني و خلافت موسي ـ عليه السلام ـ را مي داشت همان طوري که در زمان حياتش داشت و هم مقام نبوت را زيرا برترين فرد بعد از موسي در ميان بني اسرائيل بوده است.
ثانيا بر فرض که ذيل حديث يعني جمله «جز اينکه بعد از من پيامبري نخواهد بود» صريح در امامت و خلافت بلافصل امام علي ـ عليه السلام ـ نباشد باز هم جاي استدلال به حديث منزلت بر امامت امام علي ـ عليه السلام ـ باقي است چون مطابق تنزيل و تشبيه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ وقتي امام علي ـ عليه السلام ـ همه مقامات و شئوونات هارون را داشته باشد و بر اساس همين لياقت و صلاحيت در زمان حيات پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ همانند هارون خليفه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ باشد، به اولويت و طريق قطعي با توجه به اين مقدمه روشن عقلي که ترجيح فاضل بر افضل قبيح است؛ بعد از رحلت آن حضرت نيز خليفه و امام مسلمين خواهد بود يعني وقتي معيار خلافت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در کسي وجود داشت او خليفه پيامبر است حال اين خلافت چه در زمان حيات ولي غيبت پيامبر باشد همان طوريکه هارون خلافت موسي را در ايامي که موسي به ميقات حق تعالي رفته بود بر عهده داشت (اعراف / 142) و همان گونه که امام علي ـ عليه السلام ـ درجريان جنگ تبوک خليفه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود، و يا اين خلافت بعد از رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ باشد.[3]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج6، و ج 13.
2ـ الشيخ حمود، محمد جليل، الفوائد، البهية في شرح عقائد الاماميه، ج2.
پي نوشت ها:
[1]. هندي، متقي، کنزالعمال، موسسة الرساله، بيروت، تحقيق شيخ بکري هياني، ج5، ص724 و ج6، ص390.
[2]. الميلاني، سيد علي الحسيني، حديث المنزلة، مرکز الابحاث العقائيدية، ص63 به بعد.
[3]. ر.ک: الميلاني، سيد علي الحسيني، حديث المنزلة، مرکز الابحاث العقائديه، ص43 به بعد.