روايتي كه در سئوال ذكر گرديده در كنزل العمال جلد سيزدهم، صفحه 9، حديث شماره 36103 نقل گرديده است: كه درباره آن نكات زير قابل توجه است:
اولا: راوي روايت فوق حكم بن حجل نيست بلكه بن شهاب است و او هم از عبدالله بن كثير آنرا روايت نموده است.
ثانياً: اين روايت در هيچکدام از كتب معتبره شيعه و اهل سنت نقل نگرديده بنابراين كنز العمال متفرد در ذكر آن است و كتب معتبر. اهل سنت آن را نقل ننموده اند.
ثالثاً: درباره رواة حديث مذكور در كتب رجالي شيعه و اهل سنت تحقيق و تفحص گرديد، كه در كتب رجالي شيعه مثل رجال طوسي در ميان كساني كه از حضرت علي (ع) روايت نقل نموده اند. شخصي بنام عبدالله بن كثير وجود ندارد، و در كتب رجالي اهل سنت دو نفر بنام عبدالله بن كثير وجود دارد كه هيچكدام مورد وثوق نيستند. بعنوان شاهد، كلام ابن حجر عسقلاني را در اين باره ذكر مي كنيم. ايشان دو نفر را به اسامي عبدالله بن كثير بن جعفر و عبدالله بن كثير مدني ذكر نموده و چنين آورده است: عبدالله بن كثير بن جعفر… لايدري من ذا (دانسته نشده و معلوم نگرديده كه كيست) و عبدالله بن كثير مدني قال ابن حبان: لايحتج به و قال يحيي بن معين: ليس بشيء انتهي[1]. ملاحظه مي فرمائيد كه نفر اول مجهول است و ابن حبان و ابن معين نفر دوم را جرح نموده اند.
حاصل آنكه روايت فوق از نظر سندي مخدوش و فاقد اعتبار است. زيرا از يك طرف راوي آن از سوي علماي رجالي اهل سنت جرح گرديده و يا حداقل مجهول است و در كتب رجالي شيعه نيز چنين كسي بعنوان راوي روايت امير المؤمنين ذكر نگرديده و از طرف ديگر اين روايت در كتب معتبره اهل سنت مثل صحاح سته ذكر نگرديده و كنزل العمال متفرد در نقل آن است.
اما درباره متن روايت بايد متذكر شويم كه اين روايت با فرض صحت سندش با روايات متعدده و متواتره اي كه در كتب فريقين درباره فضليت حضرت امير المؤمنين (ع) نقل گرديده مخالف و متناقض است، اين روايات به اندازه اي زيادند كه براي بيان آنها به نگارش كتابي نياز است.
به راستي كه اولين شخصي كه حضرت علي (ع) را صاحب فضايل بي شمار شمرده، نبي اكرم (ص) بوده است، آن حضرت درباره علي (ع) چنين فرموده است (اين روايت را عمر بن خطاب و ابن عباس روايت نموده اند): «اگر درياها، مركب شود و درختان، قلم گردند و بني آدم، نويسنده و طايفه جن، حساب كننده، نمي توانند فضايل تو را اي اباالحسن شماره و احصاء كنند[2].
آري حضرت رسول اكرم (ص) اولين كسي است كه علي (ع) را بر ديگر صحابه تفضيل داده و حكم به اعلميت علي (ع) نسبت به صحابه كرده است از جمله به حضرت زهرا (س) فرمود: «خوشحال نيستي كه من ترا به ازدواج كسي درآوردم كه اولين مسلمان است و علمش از همه بيشتر است[3]».
اگر اين روايت ابن كثير صحيح باشد، مي بايست خليفه اول و دوم حد مي خوردند، زيرا ابوبكر بن ابي قحافه خود به افضليت علي (ع) اعتراف مي كند و مي گويد: «مرا واگذاريد، مرا واگذاريد كه من از شما بهتر نيستم و حال آنكه علي در ميان شماست[4]».
و از خليفه دوم عمر بن خطاب نقل گرديده كه حدود هفتاد بار اعتراف نموده كه اگر علي (ع) نبود هر آينه هلاك مي شدم. و بارها براي حل مشكلاتش دست به دامن علي (ع) شد[5].
همه دانند که بسياري از علماي نامدار اهل سنت بر افضل بودن علي (ع) اعتراف دارند. از جمله: احمد بن حنبل چنين مي گويد: «ما جاء من الصحابه من الفضايل مثل علي بن ابيطالب[6]». و يا ابن ابي الحديد معتزلي مي گويد: فانه (علي) افضل البشر بعد رسول الله…[7] و…
در سوال ذكر شده است كه همه صحابه با هم برابر هستند و در فضليت، فرقي ندارند پاسخ اين است که اصحاب، نه تنها در فضيلت يكسان نيستند و صحابي بودن، موجب تساوي آنها در فضيلت نمي باشد، بلكه اصحاب نبي اكرم (ص) متشكل از افراد خوب و بد بوده اند.
دليل بر اين مدعي سوره منافقين و آياتي است كه در ساير سوره هاي قرآن مجيد، مانند توبه و احزاب در مذمت منافقين و فاسقين نازل شده است.
اين روايت جعلي مي بادش و در افضل بودن علي بن ابيطالب هيچگونه شك و ترديدي وجود ندارد.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
ـ شبهاي پيشاور، نوشته سلطان الواعظين شيرازي، چاپ دارالکتب.
پي نوشت ها:
[1]- ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، بيروت، انتشارات اعلمي، چاپ سوم، 1390 هـ . ق، ج3، ص328ـ329.
[2]- فخر رازي، تفسير كبير، ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، خوارزمي، مناقب، بلخي حنفي، ينابيع المودة، گنجي شافعي، كفاية الطالب.
[3]- اميني، الغدير، ج5، ص171؛ به نقل از مستدرك علي الصحيحين، حاكم 3؛ و كنز العمال، ج9، ص13.
[4]- حلي، نهج الحق و كشف الصدق، دالر الهجرة، چاپ اول، به نقل از الامامه و السياسه، ج1، ص14، كنز العمال كتاب الخلافه، ج3، ص133 و 141.
[5]- ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ص337، ابن حجر مكي، صواعق محرقه، ص78، جلال الدين سيوطي، تاريخ الخلفاء، ص88 و احمد حنبل، مسند و ابن ماجه در سنن و…
[6]- سلطان الواعظين شيرازي، شبهاي پيشاور، دار الكتب الاسلاميه، چاپ 35، 1372، به نقل از ينابيع الموده، باب 40 و كفاية الطالب، باب 2.
[7]- همان، به نقل از، ابن ابي الحديد، نهج البلاغه، ج1، ص6.