گرچند برخي از اهل سنت در سند اين حديث اشكال كرده اند، اما بطور كلي احاديث پيامبر گرامي اسلام-صلي الله عليه و آله- در شأن و منزلت علي-عليه السلام- از آن جمله درباره علم آن حضرت آنقدر زياد است كه تضعيف و تشكيك در برخي از آنها توسط افرادي ناآگاه به متون روايي اسلام هيچ گونه شبهه اي در صدور قطعي آنها ايجاد نمي كند با اين وصف، به بررسي اجمالي اين حديث اينگونه پرداخته ميشود.
احاديث مربوط به علم حضرت علي-عليه السلام- بسيار متعدد و متنوع است كه وجود آنها در متون معتبر روايي شاهدي بر وجود و صحت روايت ياد شده است. از آن نمونه عبارتند از: 1- (انا دارالحكمة و علي بابها)[1] 2- (انا دارالعلم و علي بابها)[2] 3- (انا ميزان العلم و علي كفّتاه)[3] 4- (انا ميزان الحكمة و علي لسانه)[4] 5- (أنا المدينة و أنت الباب، و لا يؤتي المدينة الاّ من بابها)[5] 6- (فهو باب مدينة علمي)[6] 7- (علي اخي و منّي و أنا من علي فهو باب علمي و وصيّي)[7] 8- (علي باب علمي و مبيّن لامّتي ما اُرسلت به من بعدي)[8] 9- (انت باب علمي)[9] 10-(يا ام سلمة اشهري و اسمعي هذا علي اميرالمؤمنين و سيدالمسلمين و عيبة علمي – و عاد علمي- و بابي الذي أوتي منه)[10] 11- (أنا مدينة الفقه و علي بابها).[11]و اما حديث مورد سؤال نيز به چند صورت روايت شده كه اين خود نشان دهنده تعدد راويان حديث است، مثلا در نقل حذيفة چنين آمده است: (أنا مدينة العلم و علي بابها، و لا تؤتي البيوت الاّ من ابوابها) و در نقلي از علي-عليه السلام-: (أنا مدينة العلم و انت بابها، كذب من زعم أنّه يصل الي المدينة الا من قِبل الباب) و در نقل ديگري از ايشان: (انا مدينة العلم و انت بابها، كذب من زعم أنه يدخل المدينة بغير الباب، قال الله عزّوجلّ: و أتوا البيوت من ابوابها) و در نقل ابن عباس: (أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن أراد العلم فليأت بابه) و در نقل سعيد بن جبير از ابن عباس: (يا علي أنا مدينة العلم و انت بابها، و لن تؤتي المدينة الاّ من قِبل الباب) و در نقل جابر بن عبدالله انصاري: (أنا مدينة العلم و علي بابها، فمن اراد البيت – العلم – فليأت الباب).[12]بنابراين، احاديث مشابه و هم مضمون و تعدد راويان و نقل حديث مذكور، شواهدي قطعي بر صحت حديث مي باشند. علاوه بر اين، بيش از 150 نفر از علماي سرشناس اهل سنت اين روايت را در كتاب هاي خود نقل كرده و آن را از جمله روايات صحيح و غيرقابل انكار دانسته اند.
اينك به برخي از اين افراد اشاره مي شود:
1- ابوبكر عبدالرزاق بن همام صنعاني (ت: 211 هـ ).[13]2- يحيي بن معين ابوزكريا بغدادي (ت: 233 هـ ).[14]3- ابوعبدالله محمد بن جعفر فيدي (ت: 236 هـ ).[15]4- ابومحمد سويد بن سعيد هروي (ت: 240 هـ )[16] از اساتيد مسلم و ابن ماجه
5- امام حنابله احمد بن حنبل (ت: 241 هـ ).[17]6- عبّاد بن يعقوب رواجني اسدي (از اساتيد بخاري و ترمذي و ابن ماجه).[18]7- ابوعيسي محمد ترمذي (ت: 279 هـ ).[19]8- ابوعلي حسين بن محمد بن مفهم بغدادي (ت: 289 هـ ).[20]9- ابوبكر احمد بن عمر بصري بزّاز (ت: 292 هـ ).[21]10- ابوجعفر محمد بن جرير طبري (ت: 310 هـ ).[22]ابوعبدالله محمد بن يوسف كنجي شافعي (ت: 658 هـ ) پس از نقل حديث مي گويد: همه اهل بيت و صحابه و تابعين (از جمله ابوبكر و عمر و عثمان) در احكام الهي با علي-عليه السلام- مشورت كرده و به فضيلت و علم و حكمت او اعتراف كرده اند. و اين حديث در مورد مقام عظمت و فضيلت علي -عليه السلام-چيز زيادي نيست، زيرا مقام ايشان نزد خدا و رسول اكرم و مؤمنان بيش از اين است.[23]ابوسعيد خليل علائي شافعي (ت: 761 هـ ) مي گويد: چه دليلي بر نفي اين حديث وجود دارد؟! برخي كه اين حديث را تضعيف كرده اند، هيچ دليلي در برابر سندهاي صحيح و شواهد قطعي آن ارائه نكرده اند.[24]ابن حجر عسقلاني (تك 852 هـ ) مي گويد: اين حديث سندهاي متعددي دارد و سزاوار نيست آن را تضعيف كنيم.[25] در كتاب هاي اهل سنت تعبيرهاي مختلفي دال بر صحت اين حديث وجود دارد، مانند: حديث مشهور، حديث متواتر، حديث صحيح و حسن، حديث مسلّم، حديث اجماعي و مورد اتفاق و…
افراد معدودي وجود دارند كه برخي از سندهاي اين حديث را مورد اشكال قرار داده اند، اما با وجود سندهاي متعدد و شواهد مسلّم نتوانسته اند اصل حديث و مضمون آن را انكار كنند.
به آن چه اشاره شد، روشن مي گردد كه هيچ يك از عالمان مشهور اهل سنت اين حديث را تضعيف نكرده، بلكه آن را تأييد و تصريح به صحت آن كرده اند.
و اما عالمان شيعه نيز مانند اهل سنت اين حديث را از جمله احاديث مسلّم و آشكار دانسته و آن را اندكي از فضايل بي شمار اميرالمؤمنين علي-عليه السلام- مي دانند.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ آفتاب ولايت، علي اكبر بابازاده، نشر دفتر تحقيقات و انتشارات بدر.
پي نوشت ها:
[1] . ترمذي، صحيح، ج 2، ص 214 (ج 5، ج 596، ح 3723) حلية الاوصياء ج 1، ص 64; مصابيح السنة، بغوي، ج 4، ص 174، ح 4772; و ديگران
[2]. ذخائر العقبي، ص 77; و ديگران.
[3] . ديلمي، فرودس الاخبار، ج 1، ص 44، ح 107; و ديگران.
[4] . شرح الديوان المنسوب الي اميرالمؤمنين، ص 3 به نقل از غزالي در «رسالة العقلية».
[5] . زين الفتي في شرح سورة هل أتي، العاصمي; و ديگران.
[6] . خوارزمي، المناقب، ص 129، ح 143; و ديگران.
[7] . اميني، الغدير، ج 6، ص 115; و ديگران.
[8] . كنزالعمال، ج 6، ص 156 (ج 11، ص 614، ح 32981); و ديگران.
[9] . اميني، الغدير، ج 6، ص 115، به نقل از مصادر اهل سنت.
[10] . همان; المناقب، خوارزمي، ص 142، ح 163; و ديگران.
[11] . تنزيه الشريعة، ابن عراقي، ج 1، ص 377، ح 103; و ديگران.
[12] . اميني، الغدير، ج 6، ص 114-113، به نقل از مصادر معتبر.
[13] . ن.ك: حاكم نيشابوري، المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 127، ح 4639.
[14] . همان، ص 127، ح 4637 و 4638; خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 11، ص 49، رقم 5728.
[15] . المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 127.
[16] . البداية و النهاية، ابن كثير، ج 7، ص 395 (حوادث سال 40 هـ ).
[17] . احمد بن حنبل، فضائل علي، ص 138، ح 203.
[18] . كنجي، كفاية الطالب، ص 220، باب 58.
[19] . ترمذي، سنن، ج 5، ص 596، ح 3723.
[20] . المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 127، ح 4638.
[21] . ن.ك: الغدير، ج 6، ص 88.
[22] . طبري، تهذيب الآثار، ص 105، رقم 173.
[23] . كفاية الطالب، ص 220 و 222 و 223، باب 58.
[24] . ن.ك: اللآلي المصنوعة، 1، ص 155، ص 333.
[25] . لسان الميزان، ج 2، ص 155، رقم 2034.