خانه » همه » مذهبی » اگر امام رضا ( عليه السلام) مطلع از غيب بودند، چرا از خوردن انگور سمّي پرهيز نكردند؟

اگر امام رضا ( عليه السلام) مطلع از غيب بودند، چرا از خوردن انگور سمّي پرهيز نكردند؟

موضوعِ علم غيب يكي از بحث هايي است كه از قديم الايام بين فلاسفه[1] مطرح بوده است و بعد از اسلام نيز به اوج خود رسيد به صورتي كه از ائمه اطهار( عليهم السلام ) بارها سؤال شده و آن ها نيز پاسخ هاي مناسب بيان فرموده اند.[2]در پاسخ اين سؤال ابتدا لازم است به چند نكته اشاره گردد:
نكته اول: توجه به مفهوم غيب ،از نظر لغت اين وازه به معني  پنهان بودن، مخفي و ناپيدا آمده است.[3]و در تعريف آن گفته اند: غيب عبارت است از علم به حوادث و آن  چه كه واقع مي شود، به عبارت ديگر مشاهده نظام هستي و رؤيتِ  حقيقت و واقع جهان وجود، بنابراين كسي كه به يك حادثه غيبي عالم  مي شود، ملكوت جهان هستي و مجموع علل و اسبابي را كه بدان حادثه  منتهي مي شود مشاهده مي كند، و از راه علم به اجزاي علّت تامّه،  بدان حادثه كه معلول ضروري آن است عالم مي شود.[4]نکته دوم: نگاهي اجمالي به نظر قرآن در مورد علم غيب و حدود آن نسبت به خدا و ديگران دراين زمينه لازم است .وقتي آيات قرآن را بررسي مي كنيم در مورد علم غيب به سه دسته آيات برخورد مي كنيم:
دسته اول: آياتي که علم غيب را منحصر به خداوند مي داند مانند آيه (و عنده مفاتيح الغيب لا يعلمها الا هو…)[5] خزانه هاي غيب نزد اوست و جز او از آن ها خبر ندارد. و آيه (انما الغيب للّه…)[6] غيب   تنها براي خدا (و به فرمان او) است.
و آيه:(و لله غيب السموات و الارض)[7] و (آگاهي از) غيب (و اسرار  نهان) آسمان ها و زمين، تنها از آن خداست و آيات ديگر…
دسته دوم: آياتي است كه علم غيب را از پيامبران و پيامبر اسلام نفي مي كند. مانند:
آيه: (قل لا اقول لكم عندي خزائن الله و لا اعلم الغيب…)[8] بگو به شما نمي گويم خزائن خدا نزد من است و من، (جز آن چه خدا به من بياموزد) از علم غيب آگاه نيستم و آيه: (قل لا املك لنفسي نفعا و لا ضراً الا ما شاء الله، و لو كنت اعلم الغيب لا ستكثرت من الخير …[9]  بگو من مالك نفع و ضرر خود نيستم مگر آن چه كه خدا بخواهد اگر غيب مي دانستم هر آينه خير زيادي بدست مي آوردم.
 دسته سوم: آياتي است كه علم غيب را به صراحت براي پيامبران و بندگان شايسته خداوند اثبات مي كند، مانند آيه: (عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احداً الا من ارتضي من رسول)[10] خداوند به غيب آگاه است و بر غيب خود احدي را جز كساني كه مي پسندد، از پيامبران، اطلاع نمي دهد.
و آيه:(…و ما كان الله ليطلعكم علي الغيب و لكن الله يجتبي من رسله من يشاء…)[11] چنين نبوده که خداوندهمواره شما را به غيب آگاه نمايد ولي از پيامبران خود كساني را كه بخواهد انتخاب مي كند، (و  قسمتي از اسرار نهان را در اختيار او مي گذارد).
از مجموع اين آيات نتيجه مي گيريم كه مقصودِ دسته اول و دوّم اين  است كه علم غيب مطلق، ذاتاً و اصالتاً مال خداوند است و مالك حقيقي اوست،و غير او (ملائكه و پيامبران و ائمه ـ عليهم السلام ـ ) ذاتاً علم غيب نمي دانند (اگر چه از ديگران كامل ترند ولي به هر حال وجودشان محدود به زمان و مكان است.)
و مقصود دسته سوم اين است كه پيامبران به واسطه تعليم خداوند  (وحي، الهام…) از علم غيب آگاهي پيدا مي كنند.
بنابراين علم غيب اختصاص به خدا ندارد، بلكه بعضي از افراد  برگزيده بشري، با تأييد و افاضه پروردگار جهان مي توانند با عالم غيب ارتباط پيدا كنند.
نكته سوم:علم غيب ائمه(عليهم السلام)وحدودآن ازنظرعلمادين مرحوم شيخ مفيد(رحمه الله) در اين باره مي فرمايد: ائمه ( عليهم السلام ) گاهي از ضماير مردم خبر مي دادند. بسياري از حوادث را قبل از وقوع مي دانستند. آنان اين مزيت را داشتند. لكن دانستن غيب از شرايط امام (عليه السلام ) نيست، بلكه لطف خاصي است از جانب خدا، كه درباره آنان مبذول داشته و اخبارش به ما رسيده است. اما سزاوار نيست اين گونه علم را علم غيب بناميم. زيرا درباره كسي مي توان گفت: عالم غيب است كه حقايق جهان هستي را بالذات و بدون استمداد از ديگري مشاهده نمايد. اما كسي كه به وسيله تعليمات و افاضات ديگري از بعض امور غيبي خبردار مي شود واقعاً علم غيب ندارد و اطلاق اين كلمه در خور او نيست. لكن يكي از امتيازات بزرگي كه امام(ع) بر ساير انسان ها دارد اين است كه در مواقع ضروري با جهان غيب ارتباط پيدا مي كند و علوم و اطلاعات لازم در اختيارش قرار داده مي شود.[12]امام علي (عليه السلام ) در اين باره مي فرمايد: «رسول خدا، هزار در از علم را به روي من گشود، كه از هر دري هزار در باز شده، پس هزار هزار درِ علم به روي من گشوده شد، به طوري كه از گذشته و آينده خبر دارم، از مرگ ها و پيش آمدها و طريق قضاوت خبر دارم.[13]و اين علم به عنوان ارث نبوّت به همه امامان شيعه، نسل به نسل، رسيده است و اكنون در اختيار تنها ذخيره پيامبران، «امام زمان (عج)» مي باشد. و به وسيله همين علم بود كه تك تك امامان ما از حوادث آينده حتي از چگونگي شهادت خود و ديگران و محل شهادت و محلّ دفن شان خبردار بودند.

نکته چهارم:ارتباط علم غيب و مصلحت
با توجه به سه نكته قبل در اين سؤال كه چرا پيامبر اسلام( صلي الله عليه وآله) و ائمه اطهار ( عليهم السلام ) در زندگي خود از علم غيب استفاده نكردند؟ اين است كه چون پيامبران و ائمه اطهار (عليهم السلام) قرار بود از جنس بشر باشند،[14] و مانند ساير مردم زندگي كنند، در اعمال و معاملات و معاشرت مانند يك بشر عادي بودند، با همين چشم مي ديدند، با همين گوش مي شنيدند… بر طبق ظواهر و شواهد داوري مي كردند، گاهي مشورت مي كردند، براي معالجه بيماري ها به پزشك و در قيمت ها به كارشناسان مراجعه مي كردند…. مصائب و حوادثي بر ايشان اتفاق مي افتاد با مشكلات مواجه مي شدند در جنگ ها شكست مي خوردند، زخمي مي شدند مسموم مي شدند… و چون بنا بود مانند مردم عادي زندگي كنند و مانند يك فرد عادي به ارشاد و هدايت بپردازند و مردم نيز با رغبت و اختيار ايمان بياورند. از علم غيب استفاده نمي كردند. لكن اگر موضوع حرام و كار زشتي پيش مي آمد كه ارتكاب آن (ولو از روي سهو) در نظرها قبيح و زشت بود و به مقام امامت و عصمت لطمه مي زند، و يا دانستن يك امري براي اثبات امامت لازم مي شد، از پشتوانه هاي غيبي بهره مند مي شدند.[15]                   
بنابراين پيغمبر و امام مي تواند به اذن الهي از حوادث و پيش آمدها و افعال آينده خودش يا ديگران آگاه شود، لكن اين گونه علم، مسير حوادث را تغيير نمي دهد و در افعال و اراده ها اثر نمي گذارد و منشأ تكليف قرار نمي گيرد.
روايات نيز اين مطلب را تأييد مي كند چنان كه حسن بن جهم مي گويد: به امام رضا ( عليه السلام)عرض كردم: آيا اميرالمؤمنين (عليه السلام )قاتل خود را شناخته بود و مي دانست كه در چه شبي و در چه مكاني كشته مي شود؟و چون نعره مرغابي ها را در خانه شنيد فرمود: «اين هاشيون کنندگانند كه نوحه گران پشت سردارند» و وقتي ام كلثوم به او عرض كرد: كاش امشب در خانه نماز بخواني و براي نماز جماعت ديگري را بفرستي آن حضرت قبول نكرد، و در آن شب بدون اسلحه رفت و آمد مي کرد، در صورتي كه مي دانست ابن ملجم او را با شمشير مي كشد و اقدام به چنين كاري جايز نيست؟  
امام رضا ( عليه السلام ) فرمود: «آن چه گفتي درست است ولي خود آن حضرت اختيار فرمود كه در آن شب مقدرات خداي عزوجل اجرا شود».[16] و مرحوم علامه مجلسي(رحمه الله)در توضيح اين روايت مي گويد: كسي كه مقدرات خدا و علل و اسباب آن ها را نمي داند، مي تواند از آن ها دوري و اجتناب ورزد و به اجتناب مكلف شود، اما كسي كه به جميع حوادث و پيش آمدها عالم است، چگونه ممكن است او را به اجتناب و دوري از آن مكلف نمود. اگر چنين تكليفي ممكن باشد، لازم مي آيد كه هيچ يك از مقدرات نسبت به او واقع نشود.[17]پس امامان ما (عليهم السلام ) به جميع حوادث و بلاهايي كه بر آن ها واقع مي شود عالمند و تكليف هم ندارند كه طبق اين علم عمل كنند و از آن بلاها اجتناب و دوري كنند، چنان كه پيامبر (صلي الله عليه وآله )و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) منافقين را مي شناختند و از عقايد فاسد آن ها آگاه بودند ولي مكلف نبودند كه از آن ها دوري كنند و با آن ها معاشرت و ازدواج ننمايند، يا آن ها را بكشند، و يا طرد كنند (تا زماني كه موجب قتل و طرد از آن ها مشاهده نشود) هم چنين اميرالمؤمنين( عليه السلام) با آن كه مي دانست در ظاهر بر معاويه پيروز نمي شود و معاويه پس از وي خلافت مي كند، ولي از جنگيدن با او كوتاهي نفرمود، بلكه نهايت كوشش را به كار برد، تا اين كه شهيد گشت، و خود آن حضرت خبر مي داد كه من كشته مي شوم و پس از من معاويه بر شيعيانم تسلط پيدا مي كند.
همچنين امام حسين ( عليه السلام ) مي دانست كه اهل عراق با او پيمان شكني مي كنند و خود او با اولاد و اصحابش كشته مي شوند و بارها از اين مطلب خبر داده بود ولي از جانب خداوند مكلف نبود به عراق نرود، و جان خود را حفظ كند.
به عبارت روشن تر دو نوع قضايا وجود دارد: يكي قضاياي حتمي الوقوع و ديگري قضاياي غير حتمي.
اين نوع قضايا كه در مورد شهادت ائمه ( عليهم السلام ) مطرح شده است از قضاياي حتميه است و گريز از اين نوع قضايا غير ممكن است.

خلاصه مطالب مطرح شده:
1ـ غيب به معني پنهان و مستور بودن است و علم به غيبت به معني آگاهي از اسرار مخفي جهان است.
2ـ غيب مخصوص انسان هاست ولي براي خداوند چيزي مخفي نيست.
3ـ علم به غيب خداوند ذاتي است اما علم غيب پيامبران و ائمه (عليهم السلام )عرضي و به تعليم خداوند است بنابراين ائمه اطهار ( عليهم السلام ) از غيب اطلاع دارند و خبرهاي زيادي را از غيب دادند منتهي چون علم غيب آن ها ذاتي نيست، هر وقت از خداوند علم چيزي را بخواهند آن وقت عالم مي شوند.
4ـ علم غيب از شرايط امامت نيست بلكه يك موهبتي است كه به خاطر شايستگي به آن ها داده شده است و ائمه(عليهم السلام)مكلف نبودند در زندگي عادي از علم غيب استفاده بكنند و مرگ كسي را جلو يا عقب ببرند. فقط در مواقع ضروري كه مصلحت بوده از غيب استفاده كرده اند. و شهادت ائمه ـ عليهم السلام ـ از نوع قضاياي حتميه بوده و اجتناب از آن غير ممكن مي باشد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. علم امام، محمد حسين مظفر.
2. علم پيامبران و امام، مؤسسه در راه حق.
3. اثبات ولايت، نمازي شاهرودي.
 
پي نوشت ها:
[1]. طباطبايي، سيد محمد حسين، نهاية الحكمة، قم، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ دوازدهم، 1416 هـق، ص 290.
[2]. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت ـ عليهم السلام ـ ، ج 1، ص 376.
[3]. معين، محمد، فرهنگ فارسي معين، تهران، اميركبير، چاپ چهارم، 1360 هـ . ش، ج 2، ص 2456، سياح، احمد، فرهنگ جامع عربي فارسي، تهران، كتاب فروشي اسلام، چاپ سوم، 1343، ج 3، ص 1139.
[4]. اميني، ابراهيم، بررسي مسائل كلي امامت، قم، انتشارات شفق، چاپ هشتم، 1361 هـ ش، ص 320.
[5] . انعام/ 59.
[6]. يونس/ 20.
[7]. هود/ 123.
[8]. انعام/ 50.
[9]. اعراف/ 188.
[10]. جن/ 26.
[11]. آل عمران/ 179.
[12]. شيخ مفيد، اوائل المقالات، تبريز،بي نا، ص 38.
[13].حنفي قندوزي ،ينابيع المودة، ص 88 ؛. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 22، ص 507.
[14]. كهف/ 109. «قل انما انا بشرٌ مثلكم يوحي الي…» يعني بگو جز اين نيست مثل هم مثل شما از جنس بشر هستم كه بر من وحي نازل مي شود.
[15]. اميني، همان، ص 324.
[16]. كليني، محمدبن بعقوب،اصول کافي(ترجمه محمدباقر کمره اي) ،ج2 ص 301، اسوه ،سوم ،1375،
[17] همان ص 785

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد