به علت اين كه سؤال مقداري ابهام دارد، ابتداء سؤال را به صورت روشن مطرح کرده و سپس به پاسخ آن مي پردازيم .
اين سؤال داراي چند بخش است:
1. آيا صرف ادعاي مسلماني و يا صرف گفتن شهادتين براي مسلمان بودن يك فرد، كفايت ميكند يا نه؟
2. علت اين كه شخص علاوه بر گفتن شهادتين بايد از دستورات دين اطاعت كرده و به احكام آن عمل نمايد، چيست؟
3. اگر شخصي با احكام و دستورات دين آشنايي ندارد و آنها را انجام نداده و نميدهد آيا باز هم مسلمان است؟
پاسخ سؤال اول: مسلماني داراي مراحلي است كه اولين مرحلة آن همان شهادت به توحيد خداوند و تصديق به رسالت و نبوت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، كه با گفتن دو جملة «اشهد أن لا اله الا الله» و «اشهد أن محمد رسول الله» حاصل ميشود، اين گونه مسلمان شدن، ميتواند انگيزههاي مختلفي داشته باشد، حتي انگيزههاي مادي و منافع شخصي، امّا در عين حال چنين شخصي در سلك مسلمانان وارد شده و احكام اجتماعي اسلام بر او جاري ميگردد، احكامي مانند در امان بودن جان او، حلال بودن ازدواج با او، حلال بودن خوردن غذاها و ذبيحة او، وجوب رد امانت او، جواز مراودات اجتماعي با او و… . امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين باره ميفرمايد: «الاسلام يحقن به الدم و تؤدي به الامانة و تستحل به الفروج و الثواب علي الايمان»[1]؛ يعني به واسطه اسلام (مسلمان شدن شخصي) خون او محفوظ بوده و امانتش به او برگردانده ميشود، و ازدواج با چنين فردي حلال است، امّا ثواب بردن به خاطر ايمان است.
شايد مسلمان دانستن چنين اشخاصي به خاطر برداشته شدن عسر و حرج از ديگر مسلمانان در ارتباطات و مراودات اجتماعي با اين گونه افراد است و هم چنين به خاطر برهم نخوردن نظم اجتماع، نه اين كه او مسلمان واقعي بوده و اعمال او مورد پذيرش قرار گرفته و ثواب ببرد و در نتيجه به سعادت رسيده و اهل نجات باشد.
بنابراين كسي كه شهادتين را بر زبان جاري كند، به حسب ظاهرمسلمان بوده و احكام اجتماعي اسلام براي او ثابت است (البته فقط تا اين حد)؛ امّا اگر كسي حتي اين اقرار زباني (گفتن شهادتين) را هم نداشته باشد و فقط صرف يك ادعا باشد، چنين فردي مسلمان نميباشد و حتي احكام اجتماعي اسلامي هم در حق او ثابت نيست.
پاسخ سؤال دوم: امّا اين كه چرا فرد بايد علاوه بر گفتن شهادتين تابع دستورات و احكام دين هم باشد و به اعمال خاصي (واجبات و محرمات) هم پايبند باشد. علت اين است كه آن چه حقيقتا مايه سعادت انسان در دنيا و آخرت ميشود ايمان است، ايمان يعني اقرار و اطمينان قلبي، و اين ايمان زماني كامل ميشود كه شخص به دستورات و تكاليف ديني هم عمل نمايد. امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين باره ميفرمايند: «الايمان هو الاقرار باللسان و عقد في القلب و عمل بالاركان»؛[2] ايمان همان اقرار به زبان و اعتقاد و يقين در قلب وعمل نمودن به اعضا و جوارح است.
لذا اگر شخصي بخواهد در دنيا و آخرت سعادتمند باشد بايد علاوه بر اين كه شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حقانيت دين اسلام ميدهد، بايد عامل به دستورات و تكاليف ديني هم باشد. يعني در واقع داراي ايمان باشد، ايماني كه حتماً از علم و آگاهي سرچشمه ميگيرد و ميوه حيات بخش تقوا بر شاخسار آن ظاهر ميگردد.
شخصي كه به وجود خداوند تبارك و تعالي يقين دارد و علم به خالقيت و ربوبيت و الوهيت او دارد و ميداند كه قدرت مطلق اوست و سعادت ما در گرو اطاعت از اوست، نبايد به صرف گفتن شهادتين و يا داشتن نيت پاك اكتفا كند، بلكه بايد مطيع بودن و بندگي خود را در برابر آن قادر بيهمتا اثبات كند و اثبات بندگي نيز با عمل به فرامين و خواستههاي او محقق ميگردد، از همين جهت است كه قرآن معمولاً «الذين آمنوا» را به تنهايي ذكر نميكند، بلكه آن را همراه با «و عملوا الصالحات» ميآورد، يعني شخص بايد علاوه بر اقرار و اعتقاد عمل صالح نيز داشته باشد. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: الايمان و العمل اخوان شريكان في قَرَن لا يقبل الله احدهما الا مصاحبه؛[3] ايمان و عمل دو برادر بسته به يك ريسمانند؛ خداوند يكي را بدون ديگري نميپذيرد.
پاسخ سؤال سوم: امّا اين كه شخص احكام ديني را نميداند و به آنها عمل نميكند، بايد ديد كه علت اين جهل و عدم آگاهي او نسبت به تكاليف ديني چيست، اگر زمينه و امكان يادگيري و آشنايي با دين براي او فراهم نبوده، ولي او اقرار به وحدانيت خدا و حقانيت دين داشته است در اين صورت او نسبت به گذشته تكليفي ندارد و تمام احكام اجتماعي اسلام تاكنون براي او ثابت است، و از اين به بعد بايد دين را آموخته و به دستورات آن عمل نمايد.
ولي اگر خود او در يادگيري و آشنايي با دين كوتاهي نموده است در حالي كه زمينه و امكانات براي آشنايي او با دين فراهم بوده است (همان طور كه امروزه براي اكثريت قريب به اتفاق مردم چنين است) و خود او اقدام به اين كار نكرده است، او گنه كار بوده و بايد دين را آموخته و به تكاليف آن عمل نمايد، و حتي نسبت به گذشته خويش نيز مسئول بوده و بايد گذشته را جبران نمايد، هر چند كه چنين شخصي نيز بنابر مطالبي كه در پاسخ سؤال اول گفته شد، مسلمان است، امّا قطعاً مسلمان سعادتمند و اهل نجات نميباشد، مگر اين كه گذشته را تدارك نمايد و در آينده نيز مطيع محض پروردگار عالم باشد. آري مسلمان واقعي چنين است، اميد آن كه ما نيز اين گونه باشيم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، ج 22، تفسير آيه 14 سوره حجرات.
2. آيا ما مسلمان هستيم؟ نوشته محمد قطب، ترجمه سيد جعفر طباطبايي.
پي نوشت ها:
[1] . کليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 2، باب ان الاسلام يحقن به الدم، ح 1 و 2.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، ج 65، ص 256، ح 15.
[3] . محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، ترجمه حميد رضا شفيعي، ج 1، ص 364، ح 1289.