طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چرا خداوند تا هزار و چهار صد سال پيش صدو بيست و چهار هزار پيامبر فرستاد و رسالت را به حضرت محمد (ص) پايان داد و پس از آن پيامبري نفرستاد در صورتي كه ما مي دانيم كه پس از حضرت محمد (ص) تاكنون دنيائي پر از جنايت، دروغ، نيرنگ و دسيسه هاي شيطاني وجود دارد و انسانها حتي بيشتر از گذشته احتياج به رسالت و ارشاد پيامبران دارند؟

چرا خداوند تا هزار و چهار صد سال پيش صدو بيست و چهار هزار پيامبر فرستاد و رسالت را به حضرت محمد (ص) پايان داد و پس از آن پيامبري نفرستاد در صورتي كه ما مي دانيم كه پس از حضرت محمد (ص) تاكنون دنيائي پر از جنايت، دروغ، نيرنگ و دسيسه هاي شيطاني وجود دارد و انسانها حتي بيشتر از گذشته احتياج به رسالت و ارشاد پيامبران دارند؟

مي توان سؤال فوق را اين گونه پاسخ داد که  تا زماني بشر نيازمند به نبوت تبليغي است كه درجه ي عقل و علم و تمدن او به پايه اي نرسيده باشد كه خود بتواند عهده دار دعوت و تعليم و تبليغ و تفسير و اجتهاد در امر دين بشود، به عبارت ديگر رشد و بلوغ انسانيت، خود به خود به وحي تبليغي خاتمه مي دهد، و دانشمندان (و مجتهدان) در انجام وظيفه، جانشين انبياي تبليغي مي گردند ـ بشر در دوره هاي پيش مانند كودك مكتبي بوده است كه كتابي كه براي خواندن به دستش مي دهند پس از چند روز آن را پاره پاره مي كند ولي بشر در دوره اسلامي مانند يك عالم بزرگ است كه با همه ي مراجعات مكرري كه به كتابهاي خود مي كند آنها را در نهايت دقت حفظ مي كند([1]) شهيد مطهري مي گويد: اجتهاد يك مفهوم “نسبي” است كه اين نسبيت از دو چيز ناشي مي شود. الف; قابليت و استعداد پايان ناپذير منابع اسلامي براي كشف و تحقيق. ب; تكامل طبيعي علوم و افكار بشري و اين است راز بزرگ خاتميت([2]).
پس در اسلام وظيفه تبليغ كه همان وظيفه ي تبليغي پيامبران است به عهده ي دانشمندان، بلكه به عهده خود مردم گذارده شده است كه با مراجعه به تعاليم بلند اسلامي خود را به كمال برسانند. از اينجا پاسخ چند سئوال روشن شد.
الف) خاتميت چگونه با سير تكاملي انسان سازگار است؟ جواب اين است كه گاه انسان به مرحله اي از بلوغ فكري و فرهنگي مي رسد كه مي تواند با استفاده مستمر از اصول و تعليماتي كه نبي خاتم به طور جامع در اختيار او گذارده، راه را ادامه دهد، بدون آنكه احتياج به شريعت تازه اي داشته باشد([3]).
ب ) قوانين ثابت چگونه با نيازهاي متغير، سازگاري دارند؟ جواب اين است كه:
1. مايه دين در سرشت بشر نهاده شده است و قوانيني، مطابق با فطرت، جامع و مصون از تحريف به نام قرآن، براي هميشه در بين بشر قرار داده شده است([4]).
2. وارد كردن عقل در حريم دين.
3. جامعيت و به تعبير قرآن «وسط بودن» (معتدل بودن) دين اسلام كه هم به جوانب مادي و هم به جوانب روحي فردي و اجتماعي توجه نموده است.
4. براي احتياجات ثابت و دائم بشر قوانين ثابت و لا يتغيري در نظر گرفته و براي اوضاع و احوال متغيّر وي وضع متغيري را پيش بيني كرده است.
5. مبتني بودن احكام اسلامي بر مصالح و مفاسد واقعي و درجه بندي احكام از نظر اهميت.
6. وجود يك سلسله قواعد كنترل كننده كه در متن مقررات اسلامي قرار گرفته است كه فقها آنها را قواعد “حاكمه” يا کنترل کننده مي نامند، مثل قاعده “لاحرج” و “لاضرر”.
7. اختياراتي كه اسلام به حكومت اسلامي و به اجتماع اسلامي داده است، اين اختيارات در درجه اول مربوط به حكومت شخص پيغمبر است و از ايشان به حكومت امام و از امام به هر حكومت شرعي ديگر منتقل مي شود([5]).
ج) نبوت فيض معنوي است، چرا بايد به روي انسانها بسته شود و از ارتباط به عالم غيب محروم شوند؟ جواب اين است كه اولا ارتباط با جهان غيب از مختصات پيامبران نيست تا با ختم نبوت، هرگونه رابطه ي معنوي و روحاني قطع شود و ثانياً مقتضاي بسته شدن “وحي” اين نيست كه ارتباط با جهان غيب به طور كلي قطع شود، چرا كه اين ارتباط براي ائمه[6] (ع) امكان پذير است.
اما قسمت پاياني سئوال كه جنايت و دروغ… در اين زمان بيشتر است، اين مطلب درستي است، ولي اين جنايات، ناشي از عدم قوانين نيست. بلكه ناشي از خود خواهي و هوا پرستي بشر است، كه اين بايد با تذكر عالمان و انسان هاي پاك و تصميم خود بشريت از بين برود، و انبيا هم اگر بودند چنين نبود كه با معجزه مردم را اصلاح كنند، بلكه با تذكر و موعظه چنين مي كردند قرآن و احاديث هم در دسترس مسلمانها و بشريت هست و مي توانيد با مراجعه به آنها روح خود را اصلاح كنيد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ خاتميت از نظر قرآن و حديث و عقل ، تأليف استاد جعفر سبحاني ، مترجم رضا استادي ، ناشر ، انتشارات مؤسسه سيد الشهداء ، چاپ اول.
2ـ خاتميت استاد شهيد مطهري ، انتشارات صدرا.
3ـ ختم نبوت استاد شهيد مطهري، انتشارات صدرا.
4ـ روحانيت استاد شهيد مطهري ـ دفتر تبليغات اسلامي ص 66 تا ص 71.
5ـ تفسير نمونه ، زير نظر آية الله مكارم شيرازي ، ناشر دارالكتب الاسلامية ، چاپ هشتم ، ج 17 ص 336 تا 349 ج 6 ص 161 و ج4، ص 24 و ج22، ص 23 و 8 مراجعه شود.
 
پي نوشت ها:
[1]. خاتميت، ترجمه رضا استادي ص 140.
[2]. مطهري، مرتضي، ختم نبوت، ص 102 و روحانيت، ص 73.
[3]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج17، ص345.
[4]. برگرفته از: مطهري، مرتضي، ختم نبوت، ص 37.
[5]. ر. ك. همان، ص 76 ـ 90.
[6]. تفسير نمونه، ج17، ص 348.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد