خانه » همه » مذهبی » حضرت موسي با اين که در امتحان همراه خضر شكست خورد و شخصي را نيز به قتل رسانيد به چه علت به پيامبري مبعوث شد؟

حضرت موسي با اين که در امتحان همراه خضر شكست خورد و شخصي را نيز به قتل رسانيد به چه علت به پيامبري مبعوث شد؟

هيچ کدام از دو داستان نشانه عدم توفيق موسي در امتحان نيست، اما داستان موسي و خضر که در قرآن کريم در سوره کهف از آن سخن به ميان آمده است و از حضرت خضر با اين عبارت: «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً[1]» ياد شده است، يعني «بنده اي از بندگان ما كه او را مشمول رحمت خود ساخته و علم و دانش قابل ملاحظه اي از جانب خود به او آموخته بوديم» در روايات متعددي اين عالم به نام «خضر» معرفي شده است.[2]و اين داستان نشانه عدم توفيق موسي در امتحان نيست زيرا گروهي از مأموران خدا در اين عالم مأمور به باطنند و گروهي مأمور به ظاهر، آنها كه مأمور به باطنند ضوابط و اصول برنامه اي مخصوص به خود دارند همانگونه كه مأموران به ظاهر براي خود اصول و ضوابط خاصي دارند. در هيچ يك از دو خط كسي نمي تواند خودسرانه اقدام كند؛ بلكه بايد از سوي مالك و حاكم حقيقي اجازه داشته باشد، از اين رو خضر با صراحت اين حقيقت را بيان كرد و گفت: «ما فعلته عن امري[3]» من هرگز اين كارها را خودسرانه انجام ندادم»؛ بلكه درست طبق يك برنامة الهي و ضابطه ي مشخصي كه به من داده شده است گام بر مي دارم.
 و اين كه مي بينيم موسي تاب تحمل كارهاي خضر را نداشت، به خاطر همين بود كه خط مأموريت او از خط مأموريت خضر جدا بود، لذا هر بار مشاهده مي كرد گامش بر خلاف ظواهر قانون شرع است، فرياد اعتراضش بلند مي شود؛ ولي خضر با خونسردي به راه خود ادامه مي داد و چون اين دو رهبر بزرگ الهي به خاطر مأموريت هاي متفاوت نمي توانستند براي هميشه با هم زندگي كنند خضر «هذا فراق بيني و بينك[4]» «اينك وقت جدايي من و تو فرا رسيده است» را گفت[5] پس از آنچه كه گفته شد معلوم مي شود كه اين دو رهبر بزرگ الهي هر دو وظايف خود را در حوزة مأموريت خويش به حق و به درستي انجام داده اند و به هيچ وجه حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ در هيچ امتحاني شكست نخورده است. بلكه مأموريت خويش را به انجام رسانيده است.
از قضا مشابه همين سوال از امام رضا مي شود، يونس و هشام بن ابراهيم در اين که آيا آن عالم (خضر) اعلم بوده است و يا موسي با هم ديگر اختلاف پيدا مي کنند، و اين که چگونه ممکن است کسي در زمان موسي که حجت الهي بر خلق بود کسي ديگر اعلم از او باشد و او حجت بر موسي باشد، اين مطلب را به محضر امام رضا مي نويسند، و امام در جواب مي نويسد: موسي در يکي از جزاير با خضر در حالي که او يا نشسته و يا تکيه داده بود ملاقات کرد و بر او سلام نمود، و خضر جوابي نداد و آن را امر ناشناخته تلقي کرد زيرا در آن سر زمين سلام مرسوم نبود، و از او سوال کرد کيستي؟ او گفت: من موسي بن عمران هستم، گفت: تو موسي بن عمران کسي هستي که خدا با او سخن مي گويد، گفت: بله، سوال کرد کار شما چيست؟ گفت: آمده ام تا مرا ارشاد کني و تعليم نمايي، آن گاه خضر به او گفت: من موظف به اموري هستم که تو تحمل آن را نداري،  و تو موظف به اموري هستي که من تحمل آن را ندارم.[6] و روايات ديگري به اين مضمون زياد است، و اين روايات به وضوح دلالت دارد که حوزه وظيفه و مأموريت اين دو پيامبر هر کدام مستقل از همديگر بوده و هيچ کدام تاب مأموريت ديگري را نداشته اند. در اين فرض عدم توانايي موسي در همراهي با خضر نه تنها نشانه عدم موفقيت او نيست بلکه  نشانه توفيق اوست، زيرا ممکن است اعتراض  موسي نشأت گرفته از شريعت باشد، زيرا موسي از يك سو پيامبر بزرگ الهي بود و  بايد حافظ جان ومال مردم باشد و امر به معروف و نهي از منكر كند و از سوي ديگر وجدان انساني او اجازه نمي داد در برابر كارهاي خضر که به ظاهر خلاف شرع بود سكوت اختيار كند و لذا تعهدي را كه با خضر داشت (سکوت در برابر آن چه در سفر با خضر مي بيند) به دست فراموشي مي سپرد و لب به اعتراض مي گشود
اما در مورد مشاجرة مرد فرعوني با فردي از بني اسرائيل و در نتيجه كشته شدن مرد فرعوني به دست موسي، بدون شك موسي قصد كشتن او را نداشت. نه به خاطر اين كه او مستحق قتل نبود؛ بلكه به خاطر پي آمدهايي كه اين عمل ممكن بود براي موسي و بني اسرائيل داشته باشد، چرا كه جنايتكاران فرعوني مفسدان بي رحمي بودند كه هزاران نوزاد بني اسرائيل را سر بريدند و از هيچ گونه جنايت بر بني اسرائيل ابا نداشتند و به اين ترتيب افرادي نبودند كه خونشان از ديدگاه شرع مخصوصاً براي بني اسرائيل محترم باشد؛ بنابر اين مسلّماً موسي در اين جا با کشتن اين فرد کافي است؛ گناهي مرتكب نشده، بلكه در واقع ترك اولايي از او سر زد كه نمي بايست چنين بي احتياطي كند تا به دردسر و زحمت و رنج بيفتد. او در برابر همين ترك اولي از خدا تقاضاي عفو كرد و خدا نيز او را مشمول لطفش قرار داد[7].

معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
ـ تفسير نمونه والميزان ذيل آيات مذكور
 
پي نوشت ها:
[1] . كهف/ 65.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر به همراه جمعي از نويسندگان ، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج 12، ص509.
[3] . كهف/ 82.
[4] . كهف/ 78.
[5] . مكارم شيرازي، تفسير نمونه، جم12، ص 508 ـ 509.
[6] . بحراني، سيد هاشم، تفسير البرهان، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه موسسه البعثه، تهران، بنياد، اول، 1416ه.ق، ج3، ص648.
[7] . مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج16، ص 44 ـ 42.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد