دانشمندان اسلامي تعريف هايي براي اعجاز ارائه كرده اند كه به ظاهر، مختلف اند، لكن همه به يك معناي واحد بر مي گردند که به چند نمونه اشاره مي شود:
1ـ محقق طوسي: وجود يافتن چيزي كه مورد عادت نباشد يا از بين بردن چيزي كه وجودش مورد عادت باشد با اين وصف كه مطابق ادعاي صاحب معجزه (پيامبر) باشد.[1]2ـ شيخ مفيد: امري كه خارق عادت، مطابق ادعا و همراه با مبارز طلبيدن باشد و مردمان از آوردن مثل آن عاجز باشند.[2]3ـ آيت الله سبحاني قول مشهور در تعريف معجزه را چنين مي داند: امري كه خارق (ضد و شكننده) عادت و همراه با ادعا تحدي (مبارز طلبي) است و نمي شود با آن مبارزه و معارضه كرد.[3] عين همين تعريف را فخر رازي و تفتازاني نيز ذکر کرده اند.[4]4ـ عضدالدين ايجي: هر كاري كه هدف از آن آشكار كردن اين معني باشد كه اين شخص پيامبر است.[5]آنچه از بررسي تعاريف اعجاز از ديدگاه علما بدست مي آيد اين است كه موارد زير به عنوان اركان معجزه لازم است:
1ـ وقوع حادثه اي كه خلاف عادت باشد و يا جلوگيري از وقوع حادثه اي كه طبق عادت است و بايد واقع شود.
2ـ به دنبال ادعاي يك منصب الهي و يا ادعاي حقانيت دين باشد پس اگر هيچ نوع ادعايي نباشد و شخص آورنده از صالحين و مؤمنين باشد اين كار را كرامت گويند.
3ـ همراه با تحدي و مبارزه طلبي باشد. 4ـ مطابق ادعاي صاحب معجزه باشد.
5ـ شكست ناپذير باشد.
اعجاز معنوي و لفظي:
اينكه قرآن معجزه است همه قبول دارند اما در وجه اعجاز قرآن نظر علماء متعدد است در يك تقسيم بندي دو جهت عمده تصور مي شود:
اعجاز بياني، اعجاز محتوايي.[6]اعجاز بياني: كه به اعجاز ادبي و لفظي هم تعبير مي شود يعني الفاظ و كلمات و جملات و نظم ادبي و اسلوب قرآن با قطع نظر از اينكه چه احكامي را و چه عالمي را حكايت مي كند همه معجزه اند و داراي چندين وجه است كه در ذيل به آنها اشاره مي شود:
1ـ قرآن، معجزه است بخاطر فصاحت اش: فصاحت يعني بيان شيرين و واضح و آشكار كه هم مفردات و كلمات قرآن فصيح است، يعني اداء كلمات قرآني بر زبان، ايجاد سنگيني نمي كند (تنافر حروف و غرابت ندارد مثل كلمه مستشذرات) و هم، جملات و كلام قرآن فصيح است، يعني ضعف تأليف و تنافر كلمات و گره خوردگي ندارد، بلكه سليس و روان است، مثل اين جمله را ندارد «ليس قرب قبر حرب قبر».h 2ـ معجزه بودنش بخاطر بلاغت است: يعني علاوه بر اينكه قرآن فصيح است مطابق مقتضاي حال سخن گفته، جملات قرآن داراي عمق معنايي و رعايت اوضاع و احوال مخاطبين است.
3ـ قرآن معجزه است چون بيان ش در قالب يك اسلوب جديد است نه شعر محض است و نه نثر محض كه عرب آن روز فقط همين دو اسلوب را داشتند اسلوب و روش بيان قرآن با روش و شيوه سخنان خطباي آن زمان كاملا فرق داشت، اسلوب آن ابتكاري و فوق قدرت بشر است.[7]4ـ گيرايي و مجذوب كردن جان ها به قرآن معجزه است چون شنيدن الفاظ و جملات آن حتي براي غير عرب زبانها، هم جذاب و نافذ است. در صدر اسلام بيشترين توجه به اعجاز قرآن از جهت بياني بودن آن است.[8]
اعجاز محتوايي:
اعجاز محتوايي كه از آن به اعجاز علمي، معنوي و… هم تعبير شده است، يعني قرآن بخاطر احكام متعالي، اخبار علمي و غيبي و… با قطع نظر از كلمات و الفاظش معجزه است و براي آن مصاديق و وجوهي ذكر كرده اند كه ما به چند نمونه از آن اشاره مي كنيم:
1ـ اين كه شخص امّي (درس نخوانده) چنين مطالب عالي را با چنين حجم بدون تناقض بيآورد، معجزه است.[9]2ـ قرآن با اينكه طي بيست و سه سال و در اوضاع غير عادي نازل شده و مطالب و احكام متعدد دارد با اين حال كوچكترين اختلاف و تناقضي در او نيست و اين كار، شگفت و معجزه است.
3ـ قرآن از غيب خبر داده و از حوادثي قبل از وقوع آن خبر داده كه بعداً همانگونه واقع شده است.
4ـ قرآن از اسرار عالم آفرينش صدها سال قبل خبر داده كه مقداري از آنها را علوم امروز بشر كشف كرده مثل حركت زمين،[10] بارور كردن باد، گياهان را،[11] مذكر و مؤنث بودن گياهان.[12]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ الميزان ج1.
2ـ رسالت جهاني پيامبران و برهان رسالت پيامبر اسلام.
3ـ سعيد، اعجاز نور.
4ـ مصباح يزدي، محمد تقي، راهنما شناسي.
5ـ سبحاني، جعفر، الالهيات.
پي نوشت ها:
[1]. حلي، كشف المراد، تحقيق حسن زاده، مؤسسه نشر اسلامي، ص350.
[2]. رباني گلپايگاني، علي، ايضاح المراد، مؤسسه امام صادق (ع)، جزوه دوم، ص 31 به نقل از: الكنت الاعتقاديه، ص48.
[3]. اعجاز نور، همان، ص15.
[4]. مسعود بن عمر مشهور بن عمر مشهور به تفتازاني، شرح المقاصد، انتشارات شريف مرتضي، قم، ج5، ص11.
[5]. عضدالدين عبدالرحمن ايجي، شرح مواقف، قم، انتشارات شريف مرتضي، حاشيه سيالكوتي، ج8، ص223.
[6]. اعجاز نور، همان، ص112.
[7]. سبحاني، جعفر، الألهايت، چاپ قدس، چاپ سوم، ج3، ص318.
[8]. وجوه ياد شده هر كدام قايلني دارند و در كتابهاي تفسيري و كلامي مشروح بحث شده كه در آخر چند نمونه از آنها عرض مي شود تا شما دوست عزيز مراجعه فرماييد.
[9]. همان الألهايت همان، ص368 و الميزان ج1.
[10]. طه/53.
[11]. حجر/22.
[12]. رعد/3.