پاسخ در چند محور ارائه مي شود:
1. جاي ترديد نيست كه تجرد مساوي با علم است يعني هيچ موجود مجردي يافت نمي شود كه عين علم، عالم و معلوم نباشد هر موجود مجرد به خود علم دارد پس از آن نظر كه به خود علم دارد عالم است و از آن نظر كه خودش معلوم اوست، معلوم علم خويشتن است، به همين جهت گفته مي شود هرموجود مجردي عالم، علم و معلوم است. و نفس انسان هم هر وقت به مرحله تجرد تام عقلي خود برسد چنين صفتي را خواهد داشت.[1]بنابراين در اين كه هيچ مجردي علم خود را فراموش نمي كند جاي ترديد نيست چون فراموشي علم از خواص موجودات غير تام و وابسته به ماده است. مجردات تام خود فراموشي ندارند و نفوسي كه به تجرد كامل رسيده اند نيز از فراموشي علم خود منزه اند.
اما چرا گاهي بر اثر حادثه، برخي افراد دچار فراموشي مي شوند؟ بايد گفت: از آنجا كه نفس انساني از نظر ذات مجرد و از لحاظ فعل و در مقام فعل مادي است اين سبب مي شود كه نفس يك موجود دو بُعدي محسوب شود؛ زيرا نفس از جهت تعلق تدبيري به بدن جوهري است كه به نحوي وابستگي جسماني دارد يعني در مقام فعل جسماني است گرچه ذاتاً مجرد است، ولي چون با ابزار و آلات جسم و جسماني كار مي كند و به وسيله ابزار و قواي بدني در بدن تصرف مي كند و ادراكات حسي او مثل ديدن، شنيدن، لمس كردن و چشيدن به وسيله قواي مادي حاصل مي شود يعني گرچه آن كه مي بيند يا مي شنود خود روح است ولي به وسيله ابزار مادي نظير چشم و گوش است، پس بسياري از علوم نفس از طريق مادي براي او حاصل مي شود و همانند فرشتگان نيست كه ذاتاً و فعلاً مجردند و همه علوم شان بدون ابزار مادي براي آنها حاصل مي شود. به همين جهت وقتي سانحه اي براي كسي پيش مي آيد بر اثر آن برخي قواي نفس كه وسيله و ابزار درك او بوده از بين مي رود و نفس وقتي ابزار كارش را از دست داد نمي تواند علم و آگاهي هاي خود را به خاطر بياورد، چون وسيله اي كه فعل و انفعالات آن زمينه ياد آوري را براي انسان فراهم مي كرده است بر اثر سانحه اي از بين رفته است لذا خاطرات گذشته، خود كه به عنوان علم و آگاهي او بوده است را نمي تواند به ياد آورد؛ بنابراين گرچه بدون ترديد, ياد آوري خاطرات به عنوان علم از آن روح است، و قواي مادي بدن ذاتاً و بدون روح فاقد هر نوع درك و خاطره است، اما تنها در حد زمينه ساز براي روح عمل مي كند، ولي هر گاه بر اثر پيش آمدها، و يا مريضي ها و يا فشارهاي روحي ابزار كار روح از بين رفت يا ضعيف شد ديگر روح قدرت يادآوري خاطرات خود را از دست مي دهد.[2]نكته اي كه در اين باره نبايد از نظر دور بماند اين كه اگر روح به تجرد كامل رسيده باشد و نقش ابزار براي او ضعيف گرديده باشد ممكن است، علوم عقلي و درك عقلي او علي رغم ضعف ابزار مادي همچنان قوي و نيرومند باشد مثل برخي از بزرگان علما كه علي رغم كهولت سن قدرت تعقل و تفكر او همچنان قوي و حتي احياناً بهتر از دوران جواني مي شود.[3] و يا بعضي حقايق معنوي و معرفت هاي نوراني گرچه براي كسي سانحه پيش آمده باشد ولي آن معرفت و علم و يا خاطره معنوي او هم چنان برايش محفوظ مي ماند.
2. يكي از عوامل فراموشي كه مربوط به خود فراموشي مي شود و بالاتر از حد فراموشي خاطرات است، اين است كه انسان بر اثر معصيت به جايي مي رسد كه خودش را هم فراموش مي كند. قرآن كريم در اين باره مي گويد: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم»[4] يعني مثل كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به خود فراموشي گرفتار كرد. بسيار قابل توجه است كه قرآن كريم در اين آيه صريحاً مي گويد: فراموش كردن خدا سبب خود فراموشي مي شود.[5] جاي ترديد نيست كه خدا فراموشي كه نتيجه آن خود فراموشي است، از صفات روح انسان است وگرنه بدن و قواي بدني كه متصف به چنين صفاتي نمي شود و اگر اين صفات به انسان نسبت داده مي شود به لحاظ روح اوست و نه به لحاظ بدن او به تنهايي، و اين خود دليل بر آن است كه مسئله فراموشي از هر سنخ باشد مربوط به روح است.
آنچه در قرآن نقل مي شود که: انسان در قيامت دوران گذشته را چون يک روز يا کمي بيش از آن مي شمرد در واقع دليل بر اين است كه فراموشي از خواص مربوط به روح است و نه دليل عدم آن چون، بدن بر اثر مرگ دچار سرنوشتي خاص مي شود و اين روح است كه زنده و باقي و برقرار است و آنچه واقع مي شود درك مي كند و به خاطر مي سپارد و فراموش نمي كند، اما از آنجا كه ابزار درك و حفظ حوادث او كه همان قواي بدني است از دست روح گرفته شده است گذشت زمان و حوادث كه براي او پيش آمده به گونه اي جلوه مي كند كه گويا لحظه اي بيش بر او نگذشته است.
لازم به يادآوري است كه جريان درنگ در برزخ تنها براي مؤمنان بسيار سريع خواهد بود لذا در قرآن آمده: «كم لبثتم في الارض عدد سنين قالوا لبثنا يوماً او بعضي يومٍ»[6] يعني چه مقدار در زمين درنگ كرديد؟ مي گويند يك روز يا بخشي از يك روز. بنابراين جريان كم بودن درنگ در برزخ براي عموم مردم نيست بلكه تنها براي مؤمنان است.[7]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. كشف المراد، شرح تجديد الاعتقاد، با شرح فارسي، علامه شعراني، ص 242 ـ 263، نشر كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1376 ش.
2. علي شيرواني، شرح بداية الحكمة، ج 3، ص 365، نشر دفتر تبليغات، 1375 ش.
3. امام خميني، تقريرات فلسفه امام خميني، ج 3، نشر مؤسسه آثار امام سال 1381 ش.
پي نوشت ها:
[1] . طباطبائي، سيد محمد حسين، نهايه الحكمه، قم، نشر دار التبليغ، بي تا، مرحله 11، فصل 12، ص 230.
[2] . مصباح يزدي، محمد تقي، قم، نشر مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380 ش، شرح جلد هشتم اسفار، جزء 2، ص 285.
[3] . همان، ص 143.
[4] . حشر/ 19.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، نشر دار الكتب الاسلاميه، 1379 ش، ج23، ص540.
[6] . مؤمنون/ 112، 113.
[7] . جوادي آملي، عبدالله، حيات حقيقي انسان در قرآن، نشر مركز اسراء، 1382، ص 16.