اگر نفس به خوبي شناخته شود بسياري از پرسش ها و ابهامات مربوط به آن، رفع مي شود؛ البته شناخت نفس جز پيچيده ترين مسائل فلسفي و معارف الهي به شمار مي آيد، و حکماي بزرگ در مورد نفس، ديدگاه هاي متعدد و مختلف ارائه کرده اند.
از مجموع سخنان حکيمان اسلامي به طور خلاصه نفس عبارت است از: قوه اي که به جسم موجود تعلق مي گيرد (يا در جسم موجود است) و منشاء آثار گوناگون مي شود.
برخي از اجسام داراي آثاري يک نواخت هستند مثلا آتش همواره داراي اثر سوزندگي و حرارت است, اما برخي اجسام و موجودات آثار گوناگون از آن ها ظهور مي کند. انسان نيز داراي قوا و آثار مختلف تحريکي و ادراکي است که همه اين آثار از منشأ و مبداء واحدي سر چشمه مي گيرند که آن «نفس» خوانده مي شود.[1]در مورد حقيقت نفس، فلاسفه ديدگاه هاي متفاوتي ارائه کرده اند؛ اما مؤسس حکمت متعاليه حکيم ملاصدرا در نظريهي خود در اين باره از نفس شناخت تازه اي ارائه کرده است وي مي گويد: نفس در ابتداي پيدايش خود داراي وجودي مادي است اما بر اثر حرکت جوهري تکامل يافته و در نهايت به مرتبه تجرد عقلي مي رسد. طبق اين نظريه حقيقت نفس در آغاز جوهري جسماني است که در خلال حرکت جوهري، پيوسته سير تکامل خود را از طريق وصول به مراتب برتر وجود ادامه مي دهد و با حفظ وحدت شخصي همان موجود به تجرد راه يافته و موجودي مجرد به شمار خواهد آمد.[2]گرچه نفس موجودي مجرد است و بالاخره روزي به تجرد کامل مي رسد اما از نظر تجرد با ملائکه (به تعبير فلسفي عقل مجرد) متفاوت است؛ چون نفس به بدن تعلق داشته و کارهايش را به وسيله ابزارهاي مادي و جسماني انجام مي دهد (به اصطلاح ذاتا مجرد و فعلا مادي است) اما فرشته يا عقل مجرد هم ذاتا و هم فعلا مجرد و غير مادي بوده و هيچ تعلقي به ماده ندارد.[3]با توجه به آن چه بيان شد بايد گفت ترديدي نيست كه در انسان يك نفس واحد وجود دارد، اما به دليل حالات و شئون و ملكات گوناگون، همان يك نفس به نامهاي مختلف ياد ميشود. مثلاً گاهي از نفس انساني به نفس اماره ياد ميشود، چون نفس وقتي ميل و گرايش به طبيعت بدني پيدا كرد معمولاً امر و دستور دهنده به سوي لذت و شهوات حسي است و قلب كه شأن قدسي دارد به سوي عالم طبيعت كشيده ميشود، و هر گاه خواهش طبيعت انسان به سوي لذات دنيوي باشد نفس او حالت (اماره) بودن دارد يعني بسيار امر كننده به سوي بديها و روح انساني به اعتبار غلبة حيوانيت نفس اماره خوانده ميشود چون همواره امر به كارهاي بد ميكند.[4]و هم چنين همان نفس واحد نسبت به بعضي حالات به نام نفس لوامه ياد ميشود. يعني بسيار ملامت كننده خود، اين مرتبة از نفس يا اين حالت براي نفس انسان، نصيب عدة خاصي ميشود به عبارتي عدة خاصي نفسشان چنين حالتي پيدا ميكند كه خويش را از كارهاي بد ملامت كند و به سوي عالم قدس فراخواند. علت اين تعبير اين است که نفس در مقام تلألؤ نور قلب از غيب قرار ميگيرد و براي اظهار كمال آن و ادراك وخامت عاقبت و فساد احوال آن، نفس را به جهت لوم و سرزنش بر افعال خود لوامه گويند اين مرتبه مقدمه براي ظهور مرتبه قلب است كه مرتبه و شأن قدسي نفس انسان است.[5]بعضي از عرفا در اين باره نيز گفتهاند: در اواسط سلوك كه نفس مقداري تحت تصرف ولايت قرار ميگيرد اما هنوز به طور كامل منقاد و تسليم محض در طاعت نيست آن را نفس لوامه گويند كه پيوسته خود را ملامت مي كند.[6]و بالاخره نفس وقتي از صفات ناپسند كاملاً پاكيزه شد و به اخلاق حميده متصف گرديد آن را نفس مطمئنه مي خوانند.[7] از برخي عرفا در اينباره نقل شده: در اواخر سلوك چون كراهت و تمرد كاملاً از نفس گرفته ميشود و نفس از دشمني و نزاع با انقياد قدسي منزه ميگردد، صفت اطمينان و آرامش به او دست ميدهد از اين رو نفس مطمئنه ناميده مي شود.[8]در مجموع از آن چه بيان شد معلوم مي شود كه همه نامهاي ياد شده به يك حقيقت صدق ميكند و نفس انسان در عين حال كه يكي است نسبت به مراتب خود به نامهاي خاصي ياد ميشود چنان که گفتهاند: «گاهي نفس گفته ميشود و مراد نفس ناطقه انساني است كه خلاصه حقيقت انسان است، و چون نفس در هر لحظه و ساعت نقش خاصي دارد و به رنگ خاصي در ميآيد لذا ضبط احوال او آسان نيست، نفس اماره، لوامه و مطمئنّه، همگي اسامي اوست به حسب مراتب مختلفه و اوصاف متقابله در هر مرتبهاي به سبب وصفي ديگر رسمي ديگر يافته است.»[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ امام خميني، چهل حديث، نشر مؤسسة آثار امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ ، سال 1378ش.
2ـ ملا احمد نراقي، معراج السعادة، نشر مؤسسة انتشارات هجرت، 1376ش.
3ـ محمد شجاعي، مباني نظري، تزكيه، تهران: نشر سروش، 1380ش.
پي نوشت ها:
[1]. مصباح يزدي، محمد تقي، شرح جلد هشتم اسفار، قم: نشر موسسه امام خميني، 1375، ج1، ص40.
[2]. همان، ص60.
[3]. همان، ص72.
[4] . لغت نامه دهخدا، تهران: نشر دانشگاه 1346 ش، ج48، ص166.
[5] . لغت نامه، دهخدا، نشر پيشين، ج48، ص 680.
[6] . سجادي، جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفان، نشر پيشين، ص765.
[7] . لغتنامة دهخدا، نشر پيشين، ج48، ص670.
[8] . سجادي، جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفاني، نشر بيشين، ص765.
[9] . سجادي، جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفاني، نشر پيشين، ص765.