چون پرسشي كه مطرح شده مربوط است به مبحث «قضا و قدر» و اين بحث هم از جمله مباحث مهم و مشكل است لازم است ابتداء همين اصطلاحات را توضيح دهيم.
1. قَدَر و تقدير الهي
قدر بمعناي اندازه است ولي تقدير بمعناي سنجش و اندازه گيري يا ايجاد اندازه در يك شيء است.[1] قدر منطبق مي شود بر تك تك شرائط و عللي كه بايد در كنار هم جمع شوند تا علّت تامّه شيء شكل بگيرد در حقيقت تقدير بر مي گردد به ايجاد علل ناقصه يعني خداوند مقدماتي را ايجاد مي كند كه در پيدايش يك پديده مؤثرند و وجود آن پديده متوقف بر همان مقدمات است مثلاً براي بوجود آوردن يك انسان مقدماتي لازم است چون انسان موجودي است كه در عالم ماده پا به عرصة وجود مي گذارد بايد شرائط زيادي دست به دست هم بدهند پدر خاص، مادر خاص زمان معين، مكان معين و… بر اين شرايط قدر الهي و به اين كه خداوند خواسته بچه از پدر و مادر معيني در زمان و مكان مخصوصي با شكل و شمايل خاصي متولد شود تقدير الهي گويند.[2]2. قضاء الهي
مرحلة قدر مقدم بر قضا است. همانگونه كه گفته شد، مرحله قدر مرحله اندازه گيري و فراهم نمودن اسباب و زمينه كار است مرحلة قضاء مرحله پايان كار و يكسره شدن كار است و اندازه گيري هميشه قبل از اتمام كار صورت مي گيرد. پس اگر پديده اي تمام اجزاء علت تامّه اش محقق نشده باشد و به حدّ ضرورت نرسيده باشد در مرحله قَدَر بسر مي برد و قابليّت تغيير را دارد ولي هنگامي كه به مرحلة نهايي برسد كه قابليّت تغيير نداشته باشد، ديگر حالت انتظاري نخواهد داشت و به مرحلةاتمام رسيده و آن پديده محقق مي شود، از اين مرحله نهايي به قضاء الهي تعبير مي كنند.[3]حال كه اين اصطلاحات را تا حدودي روشن كرديم نوبت مي رسد به بررسي اصل پرسش. آنچه كه در قرآن و روايات معصومين ـ عليهم السلام ـ آمده اين است كه «اَجل» بر دو قسم است: 1. اجل حتمي (كه در قرآن به اجل مسمّي تعبير شده است) 2. اجل معلّق و مشروط.
آن اجلي كه معلّق به شرائطي است و از جمله تقديرات الهي است اجل معلّق نام دارد و قابليت تغيير را دارد چونكه امكان دارد قبل از تمام شدن شرائط و اسباب و ضميمه شدن مقدماتي به مقدمات ديگر مانعي پيش بيايد و جلوي آنرا بگيرد و اجل به نهايت كار نرسد، ولي آن اجلي كه حتمي است و قابل تغيير هم نيست، جزء قضاء الهي است و به مرحله حتميت رسيده است.[4]پس تا اينجا معلوم شد كه اجل انسان نيز تحت تقدير و قضاي الهي است حال سئوال اينجاست كه اجل و زمان مرگ انسان از پيش تعيين شده و قابل تغيير نيست يا اينكه قابليّت تغيير را دارد؟
تمام حوادث عالم از جمله اجل انسان در لوحي به نام لوح محفوظ ثبت و ضبط مي شود مثلاً مرگ انسانها و انتهاء عمر آنها با تمام مقدمات و خصوصياتي كه در تحقق اجل آنها دخالت دارند مانند مكان، زمان. حالات فرد و… در همين لوح محفوظ ثبت مي شوند. و هر آنچه در لوح محفوظ ثبت شد قابليت تغيير را ندارد.
غير از لوح محفوظ لوح ديگري است كه از آن به «لوح محو و اثبات» تعبير مي كنند در اين لوح تحقق حوادث با تمام خصوصيات ثبت نمي شود بلكه توأم با ابهاماتي است مثلاًدر اين لوح نوشته شده فلان شخص در يك روز مشخصي در مكان معيني حركت مي كند، ولي در چه زماني به كجا مي رسد نوشته نشده است.
در حقيقت، حوادث با ابهام يا با شرطي در اين لوح منعكس مي شوند كه گاهي آن شرائط محقق نمي شوند و آن حادثه اي كه در اين لوح ثبت شده در خارج محقق نمي شود.
مثلاً در لوح محو و اثبات آمده که فلان شخص، اگر صله رحم نكند در سن 20 سالگي مرگش فرا مي رسد. حال، اگر همين شخص صله رحم كرد، مرگش به تأخير مي افتد، چون خصوصيت اين لوح اين است كه قابليت تغيير را دارد و از جمله مقدرات الهي است.[5]حال، انسانهايي كه با دست خود، خويشتن را به هلاكت مي رسانند و دست به خودكشي مي زنند اجلشان خارج از اين الواح نيست، اگر در لوح محو و اثبات آمده كه فلان شخص در فلان تاريخ دست به خودكشي مي زند و مي ميرد ولي مشروط به اينكه صدقه ندهد، اگر اين شخص در همان روز صدقه بدهد ولو دست به خودكشي بزند مرگش فرا نمي رسد چون از جمله شروط فرا رسيدن مرگش ندادن صدقه بود و او اين شرط را منتفي كرد با دادن صدقه.
اما اگر مرگش فرا برسد معلوم مي شود كه تمام مقدمات امر حاصل شده و اجل او حتمي شده است لذا در همان تاريخ با اختيار خود دست به خودكشي مي زند و گنهكار هم خواهد بود.
لازم به ذكر است كه آنچنان كه اجل انسان در لوح محو و اثبات از جمله مقدرات الهي است؛ اختيار داشتن آدمي هم از جمله مقدرات الهي است. يعني اين چنين خداوند مقدر فرموده است كه آدمي مختار باشد و با اختيار عملش را انجام دهد و هر آنچه در لوح محو و اثبات از زمان مرگش و خصوصياتش آمده، مقيد است به اينكه او با اختيار خود دست به خودكشي مي زند و همين امر باعث مي شود كه او با اين عملش گنهكار باشد، چون آنچه كه ملاك در معصيت است اختيار در عمل و علم در عمل است.[6]نتيجة همة مطالبي كه بيان كرديم اين است:
انساني كه دست به خودكشي مي زند چون اولاً با اختيار خود اين چنين عملي را انتخاب كرده است و ثانياً عملي را مترکب شده که خداوند از آن نهي فرموده، پس گنهكار خواهد بود و مقدّر بودن، زمان مرگ اين چنين آدمي در الواح محو و اثبات باعث نمي شود كه خودكشي او توجيه شود و انتسابش از او برداشته شود. به هر حال، اين عمل به اختيار او صورت گرفته و منسوب به اوست و اگر هم عمل او مقدر الهي بوده است ولي در تقدير الهي آمده است كه او با اختيار خود دست به اين چنين كاري مي زند و نه از روي جبر، يعني در تقدير الهي اختيار از آنِ انسان است و هيچ گونه جبري بر او حكومت نمي كند.
در آخر بايد گفت: اگر كسي دست به خودكشي بزند ولي نميرد چون فعل خودكشي محقق نشده گناه خودكشي در نامة عمل او نوشته نمي شود، ولي هر آنچه از مقدمات حرام را كه انجام داده مثلاً ضربه اي بر بدن خود وارد كرده يا بواسطه صرف دارو خود را بيمار كرده، اينها معصيت محسوب مي شوند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آموزش عقائد، آيت الله مصباح يزدي.
2. سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه، آيت الله سبحاني.
3. عدل الهي، آيت الله مطهري.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: محمد تقي، مصباح يزدي، معارف قرآن، قم، ناشر دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه، چاپ اول، 1367، ص 291-292، طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، انتشارات اسماعيليان، ج19، ص 85.
[2] . ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، خداشناسي، كيهان شناسي، انسان شناسي، انتشارات موسسه آموزش و پژوهش امام خميني (ره)، چاپ سوم، 1380، ج3-1، ص 209.
[3] . ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، ص 313، طباطبايي،سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج13، ص 72-73.
[4] . ر.ك: سبحاني، جعفر، منشور جاويد، ج9، ص 224-225، الميزان، انتشارات موسسه سيد الشهداء، چاپ اول، 1369، ج7، ص 9.
[5] . ر.ك: مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، ص310-311.
[6] . ر.ك: شرح تجريد الاعتقاد، ترجمه و شرح آيت الله شعراني، انتشارات كتابفروشي اسلاميه، ص 442-443.