صفاتي كه به خدا نسبت داده ميشوند دو نوع اند: 1. صفات فعل؛ 2. صفات ذات.
صفات ذات، صفاتي هستند كه در انتزاع آنها و نسبت آنها به خداوند نياز به فرض چيزي غير از ذات الهي نيست، مثل عالم و قادر بودن. امّا صفات فعل، صفاتي هستند كه در انتزاع آنها و نسبت آنها به خداوند نياز به فرض چيزي غير از ذات الهي ميباشد، مثل خالق و رازق بودن. و چون هر چيزي كه غير از ذات الهي فرض شود، فعل الهي محسوب ميشود، لذا به اين صفات، صفات فعل ميگويند.[1]از جمله اين صفات فعل، صفاتي هستند كه از نوعي رابطه بين خداوند و بندگانش حكايت ميكند، مثلا به خاطر كارهاي متفاوتي كه بندگانش ميكنند، بعضي از آنها را دوست ميدارد و بر بعضي از آنها غضب ميكند. بر بعضي نعمت را گسترده ميكند و بر بعضي نقمت را. يعني فعل بنده در رابطهاي كه خدا با او دارد تأثير ميكند. آيا اين تأثير در ذات الهي است و ذات او را متغير و متحول ميكند؟
ما انسانها قلبي داريم و قلب ما حالاتي دارد، گاه خشم ميگيريم، گاه خوشنوديم، گاهي عشق ميورزيم، گاهي متنفر مي شويم، و در هر حالي يك فعل خاص از ما سر ميزند، گاهي رفتار محبتآميز داريم، گاه خشم آلود. صفات ما از حالات نفساني ما حكايت ميكند و از طرفي همين صفات را به خداوند نسبت ميدهيم و همين سبب ميشود كه فكر كنيم خداوند نيز نعوذ بالله چنين حالاتي دارد و در ذات او تغيير و تحول رخ ميدهد، حال آن كه چنين نيست؛ چون ميدانيم او واجب الوجود بالذات است و قديم ازلي، و تغيير و تحول مربوط به موجودات ممكن الوجود كه حادث ميباشند، است.[2]پس اين صفات در خداوند به چه معنا است؟ اين صفات وقتي به خداوند نسبت داده ميشود، مراد لوازم آنها است.[3] به اين معنا كه وقتي شخصي، كسي را دوست دارد چه ميكند، چه رفتاري دارد؛ خداوند نيز با بندهاش چنين رفتاري دارد، محبت در انسان مربوط به حالت قلبي او بود كه فعل خاص و آثار خاصي داشت، ولي در خداوند حاكي از نوع رفتار او با بندهاش است، بندهاش را اكرام ميكند و پاداش ميدهد.
پس جواب اين شد كه اولاً محبت و اشتياق خداوند به بندگان توبه كار چون در نسبت آن به خداوند غير از ذات الهي چيزي ديگر كه همان بندگان او باشند فرض شده است، جزء صفات فعل خداوند ميباشد نه صفات ذات، اگر از صفات ذات ميبود، اشكالي مطرح شده لازم ميآمد ولي، صفات فعل حادث و متأخر از ذات ميباشند[4] و در آن تغيير و تحول اشكالي ندارد. مثلاً گاهي نسبت به بندهاش به خاطر عملي كه از او سرزده خشم ميگيرد و گاه او را دوست ميدارد، البته توضيح ميدهيم كه مراد از خشم و دوستي خداوند چيست؟[5]ثانياً محبت و اشتياق و غضب و امثال آن در انسان كه موجودي حادث است، به يك معنا است و در خداوند كه واجب الوجود و قديم بالذات است، به معنايي ديگر. در انسان حاكي از حالت نفساني اوست، ولي در خداوند به معناي رفتار محبتآميز كه همان پاداش و اكرام باشد يا رفتار غضب آلود كه همان عذاب و رسوا كردن باشد.
در اين جا خوب است به روايتي در اين باره اشاره شود: هشام بن حكم ميگويد: «مردي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ درباره خداوند تبارك و تعالي سؤال كرد كه، آيا براي خداوند خوشنودي و ناخوشنودي است. پس امام گفت: بله، و لكن به معنايي كه در مخلوقين ميباشد نيست… پس رضايت او همان پاداش دادن اوست و ناخوشنودي و سخط او همان عقاب كردن او است…».[6] افزون بر همه آن چه گفته شد، دوست داشتن توبه گناهکار و قبولي توبه او از سوي خداوند سبحان، به معناي تحت تأثير قرار گرفتن خداوند سبحان نيست؛ زيرا انابه و پشيماني و استغفار بنده گنهکار، زمينه و موجب آمادگي براي پذيرش رحمت الهي مي شود، و در واقع قبول توبه و استغفار شرط قابليت قابل است، نه شرط فاعليت فاعل،[7] لذا چنين نيست که توبه موجب انفعال و تغيير در ذات خداوند سبحان گردد، بلکه توبه زمينه پذيرش مغفرت و رحمت را آماده مي کند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، چ 1، 1365، ص 104 تا 106.
2. امام خميني، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ 1، 1371، ص 463 و 464.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، نهايه الحكمه، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ شانزدهم، 1422، ص 346.
[2] . ر.ك: حلي، كشف المراد، موسسه نشر اسلامي، ص 294.
[3] . ر.ك: نهاية الحكمه، همان، ص 363.
[4] . ر.ك: همان، ص 350.
[5] . صدوق، التوحيد، مؤسسه نشر اسلامي، ص 169.
[6] . شيخ کليني , اصول کافي, ج1, ص110, باب اراده, حديث 6.
[7]. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد (سه جلدي)، نشر بين الملل، ص 491 – 492.