معناي لغوي روشنفكر:
1. فرهنگ معين واژة روشنفكر را داراي دو معنا ميداند:
الف. آنكه داراي انديشه روشن است. ب. كسي كه در امور با نظر باز متجددانه مينگرد.[1]2. مرحوم علي اكبر دهخدا، در لغتنامه معروف خود واژة روشنفكر را معادل كلمات ذيل ميداند:
نوگرا، تجددپرست، تجددگرا، آن كه اعتقاد به رواج آيين و افكار نو و منسوخ شدن آيين كهن دارد.[2]
معناي اصطلاحي روشنفكر:
شايد به جرأت بتوان گفت يكي از نادر واژگاني كه تعريف دقيقي از آن ارائه نشده است و محل بحث ميان متفكران ميباشد، همين واژه ميباشد. كه در طول دورانها و تطور زمانها معاني مختلفي پيدا كرده است. افرادي بر اين باورند كه تعريف واحدي را نميتوان براي آن مطرح كرد و عدهاي ديگر آن را داراي معاني متعدد در فرهنگهاي متفاوت ميدانند.[3] در ادامه به بيان دو تعريف ميپردازيم:
1. واژة روشنفكر برگردان فارسي كلمه منور الفكر ميباشد كه مركب از دو جزء منوّر (روشن) و فكر ميباشد. واژة مذكور كه پس از شهريور 1320 هجري شمري در ايران رواج پيدا كرد. به عقيدة بسياري از جمله جلال آل احمد ترجمهاي غلط از واژة انتلكتوئل (Intellectuel) ميباشد.[4]در يكي از فرهنگها اين واژه اينگونه تعريف شده است كه روشنفكران بيشتر در قرن نوزدهم و نخست در دهة 1860 ميلادي براي ناميدن آن دسته از جوانان دانشگاه ديده به كار ميرفت كه شخصيتهايي با انديشة انتقادي بودند و به نام عقل و ترقي در تمام ارزشهاي سنتي شك روا ميداشتند.[5]2. شهيد مطهري (ره) از جمله كساني است به دنبال تعيين چارچوب و محدودة اين واژه است. ايشان به جاي تعريف اين واژه به صفات روشنفكر ميپردازد. وي كسي را روشنفكر ميداند كه داراي چهار خصلت و ويژگي ميباشد:[6]الف. خودآگاهي طبقاتي (به موضع و مسئوليت طبقاتي خودآگاه است.)
ب. خودآگاهي ملي (با فرهنگ و شخصيت خاص ملّي خود آشنا است.)
ج. خودآگاهي انساني (به روابط خود با همة انسانهاي ديگر آگاهي دارد.)
د. سعي ميكند آگاهي خود را به جامعه منتقل كرده، مردم را به حركت براي رهايي و آزادي بخواند.
اين شهيد بزرگوار در بيان فرق ميان پيامبر و روشنفكر متذكر ميشوند كه:
پيامبر ميكوشد نيروهاي فطري بشر را بيدار كند… و حساسيتي در برابر كل هستي در انسان ميآفريند و خودآگاهي خود را نسبت به كلّ هستي به مردم خود منتقل ميسازد، اما روشنفكر حداكثر شعور اجتماعي افراد را بيدار و آنها را به مصالح ملي يا طبقاتيشان آگاه ميسازد.[7]
سيري تاريخي در پيدايش مفهوم روشنفكر
يكي از متفكران غربي به نام اتين ژيلسون سير تفكر غربي را به سه دوره تقسيم ميكند:[8]1. عصر فلسفه يونان كه مشهور به معجزه يوناني و عصر طلايي تفكر بشر و بسط علوم عقلي محض است. (دوران قديم)
2. دورة قرون وسطي كه عصر ظلمت خوانده شده، چرا كه در اين دوران اعتقاد بيحدّ و مرز به مسيحيت مانع استفاده از عقل شد و در نتيجه فلسفه به عنوان ابزاري در دست عالمان غير الهي قرار گرفت.
3. دورة جديد كه در اواخر قرن پانزدهم با كمك قائلان به مذهب اصالت انسان و دانشمندان و مصلحان ديني به دوره تفكر عقلي مبدل گرديد.
در دوران قرون وسطي كه 1000 سال به طول انجاميد. تمدن و فرهنگ اروپا از ميان رفت و تنها چيزي كه باقي مانده بود كليساي مسيحيت بود. فرهنگ قرون وسطي فرهنگ ديني بود و همان طور كه اشاره شد به عصر ظلمت خوانده ميشود؛ بدليل اينكه علماي مسيحي كه ديني تحريف شده در دست داشتند و خود را يكهتاز ميدان ميديدند، صدمات زيادي را بر جامعه وارد كردند و براي حفظ دين مردم، جامعهاي كاملا بسته را به وجود آوردند.
در اين دوران جنگهاي صليبي رخ داد كه در اثر آن افكار بسياري از مسيحيان در اثر ارتباط با ديگران تغيير كرد، و از اين پس ما شاهد استحالة فرهنگي در ميان اروپاييان هستيم.
روآوردن به مصرفگرايي و دنياگرايي مشخصة اين مقطع تاريخي است. پادشاهان كه تا قبل از اين زمان براي هر كار ميبايست با مشورت رهبران مذهبي آن را انجام ميدادند، از اين موقعيت استفاده كرده و در برابر كليسا قد علم كردند كه عمدتاً دچار مشكل ميگشتند و برخي از آنها در مقابل پاپ رفته و توبه ميكردند و برخي ديگر از مقام خود عزل ميشدند. قدرت كليسا به حدي بود كه مقام پادشاهي به وسيلة پاپ مشروعيت پيدا ميكرد.
پادشاهان كه تنها راه ايستادگي در برابر كليسا و نفوذ در آن را فقط به وسيله عناصر كليسا ميديدند، لذا كوشيدند با روحانيوني كه جاهطلب بودند، ارتباط برقرار كنند. شورشهايي از طرف روحانيون در برابر كليسا رخ داد كه محركان اصلي آن سياستمداران بودند. اين شورشها نيز عمدتاً به شكست منجر ميشد تا اينكه روحاني زيرك، صاحب سخن و صاحب قلمي به نام مارتين لوتر آلماني به حمايت شاهزادگان پرچم طغيان عليه پاپ را به دست گرفت. او از ضعفهاي موجود كه حقيقت هم داشت نتيجهاي غير ديني ميگرفت. او خريد و فروش بهشت و جهنم را مسخره كرد، عدم ازدواج كشيشان را مردود دانست و… .
از همين جا مذهب پروتستان (مذهب اعتراضخواهي) صورت گرفت. موضعگيريهاي مهم لوتر عبارتند از:
1. تنها منبع رسيدن به مسيحيت راستين كتاب مقدس است. (وي با اتخاذ چنين موضعي و نفي سنت، بسياري از احكام مسيحيت را تعطيل كرد و مذهب او باب ميل اشراف و پادشاهان گرديد).
2. دين از سياست جدا است. دين امري فردي و جداي از اجتماع است.
3. دين منهاي روحانيت ميباشد و نبايد ميان خالق و مخلوق فاصلهاي باشد و هر كس به مقدار فهم خود ميتواند از كتاب مقدس استفاده كند و برداشتهاي متفاوت داشته باشد.
از اين به بعد در غرب انديشهاي به وجود آمد كه با انديشة ديني قرون وسطي تفاوت زيادي داشت. اين رو برگرداندن از تفكر ديني و الهي به تفكري نفساني و انساني در واقع زيربنا و مبناي مدرنيته قرار گرفت.
روشنفكران در غرب كساني بودند كه در تمامي حوزهها من جمله اخلاق، سياست، اقتصاد، فرهنگ و هنر و تاريخ و… اين طرز تفكر جديد را تبليغ و ترويج مينمودند.
نتيجهگيري
جداي از بحث روشنفكري در تاريخ ايران همان طور كه مشاهده شد، اصل جريان روشنفكري رو آوردن به مباحث عقلي و انساني و كنار نهادن و بياهميت نشان دادن دين و مذهب ميباشد كه مهمترين عامل شكلگيري اين جريان مسيحيت تحريف شده و عملكرد نامناسب رؤساي دين مسيحيت بود. لازم به تذكر است كه اسلام به دليل فطري بودن آن، عدم تحريف آن و هماهنگي كامل تعاليم اصلي آن با اصول عقلي دچار چنين انحرافي نشده است و مبحث روشنفكري در اسلام به گونهاي ديگر مطرح شده است و حدّ و مرز خاصي را داراست و از همين رو عملكرد روشنفكر مسلمان و روشنفكر غربي متفاوت است.
جدا از تقسيمبندي بين روشنفكران و نيتهاي آنها و با توجه به سير تاريخي جريان روشنفكري به نظر ميرسد روشنفكر كسي است كه به واسطة ضعفها و مشكلاتي كه پيرامون خود مشاهده ميكند (اعم از اجتماعي، سياسي، ديني و…) درصدد برطرف كردن آنها و ارائة راه حلي مناسب به جامعة خويش است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ در خدمت و خيانت روشنفكران، نوشته جلال آل احمد.
2ـ مجله انديشه حوزه، شماره 23، ص10، مقاله جستاري معني شناختي در باب روشنفكري، حميد پارسانيا.
3ـ براي مطالعه تاريخچه، ر.ك به انديشه حوزه، ش 25، ص 60، مقاله دكتر محمد رجبي.
پي نوشت ها:
[1] . فرهنگ فارسي معين، ج2، ص1690.
[2] . لغتنامه دهخدا، ج26، ص171.
[3] . مجله انديشه حوزه، شماره 23، ص10، مقاله آقاي پارسانيا.
[4] . جلال آل احمد، درخدمت و خيانت روشنفكران، ص17.
[5] . فرهنگ انديشه نو، ص440.
[6] . انديشه حوزه، شماره 24، ص8.
[7] . مطهري، مرتضي، مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي، بخش چهارم، انسان در قرآن، ص306.
[8]. اتين، ژيلسون، عقل و وحي در قرون وسطي، ترجمه شهرام پازوكي، مقدمه كتاب.