خصوص واژة «عقل» در قرآن به كار نرفته است ولي مشتقاتي از واژه عقل مانند تعقلون و يعقلون حدود پنجاه بار دراين كتاب مقدس به كار رفته است افزون بر اين، قرآن كريم گاه از عقل با واژههايي چون «حجر» و «نهي» ياد كرده است و صاحبان خرد را «ذي حجر» ، «اولوالالباب» ، «اولوالابصار» و «اولوالنهي» خوانده است. آثار ارزشمند تعقل و آثار سوء به كار نبردن عقل، در كتاب خداوند بسيار به چشم ميخورد و از اين طريق ميتوان ماهيت عقل را از ديدگاه قرآن شناخت.[1]مرحوم علامه طباطبايي نيز از همين طريق يعني بررسي آيات مشتمل به تعقل و واژههاي نزديك به آن در تعريف عقل از ديدگاه قرآن ميگويد: مراد از عقل در كلام خداي متعال ادراكي است كه با سلامت فطرت انساني حاصل ميشود به عبارت ديگر عقل يعني علمي كه انسان مستقلاً به آن دست مييابد بر خلاف سمع که در قرآن به معناي ادراكي است كه انسان با كمك غير به آن دست پيدا ميكند البته در هر دو صورت سلامت فطرت شرط است و آنچه بيان شد در حقيقت بيان دو آية شريفه است «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها» ترجمه: آيا آنان در زمين سير نکردند تا دلهايي داشته باشند که حقيقت را براي کسي درک کنند، يا گوشهاي شنوايي که با آن بشنوند.[2] و نيز آية شريفة «كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ترجمه: اين چنين خداوند نشانههاي خود را بر شما شرح ميدهد بلکه انديشه کنيد.[3]مرحوم علامه در ادامه ميفرمايند علم مقدمة عقل و وسيلهاي به سوي عقل است،[4] چنانكه خداوند فرمود: «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ» ترجمه: اينها مثالهايي است که ما براي مردم ميزنيم و جز دانايان کسي اينها را درک نميکند.[5]اينك جهت تبيين بيشتر معناي عقل در قرآن به بررسي برخي آيات ميپردازيم.
ـ «وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ»[6] (اگر گوش شنوا داشتيم و يا ميانديشيديم در ميان جهنميان نبوديم) در اينجا خداوند عقل را به فايدهاش معرفي نموده است يعني عقل چيزي است كه انسان در دينش از آن بهره ميبرد و با سوار شدن بر آن به سوي معارف حقه و اعمال صالحه هدايت ميشود.
ـ «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ»[7] (از آئين ابراهيم جز سفيه روگردان نميشود) اين آيه به منزلة عكس نقيض روايتي است كه امام ـ عليه السلام ـ فرمود: «العقل ماعبد به الرحمن» يعني عقل آن است كه ماية عبادت خداي رحمان ميشود و آن كه چنين نيست غير عاقل و سفيه است.
ـ «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»[8] (اي پيامبر مژده ده به بندگاني كه به سخنان، گوش فرا ميدهند و بهترين سخن را پيروي ميكنند آنان هدايت يافتگان الهي و صاحبان خرد هستند) امام كاظم ـ عليه السلام ـ «اولوالاباب» را به صاحبان عقل و فهم تفسير نمودهاند.[9]ـ «إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْري لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ»[10] (در اين «عذاب پيشينيان» تذكري است براي آنكس كه عقل دارد يا گوش دل فرا دهد در حالي كه حاضر باشد) امام كاظم ـ عليه السلام ـ قلب در اين آيه را به عقل معنا نمودند.[11]ـ «لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ»[12] (ما به لقمان حكمت داديم) امام كاظم ـ عليه السلام ـ حكمت در اين آيه را به فهم و عقل تفسير كردهاند.[13]از بررسي برخي آيات روشن شد كه در قرآن عقل به تعابير مختلفي به كار رفته است و در همة آنها سلامت فطرت نهفته بود ولي گاه انسان در اثر غلبة شهوت يا غضب از اعتدال خارج ميگردد و سلامت فطرت را از دست ميدهد و در اين صورت قضاوت صحيح انجام نميدهد و در چنين مواردي اطلاق عقل گرچه مسامحه است و در حقيقت عقلي در كار نيست زيرا در اين موارد انسان از سلامت فطرت خارج شده است و لذا قرآن عقل را به نجات دهندگي از جهنم معرفي كرده است و فرموده: كافران در قيامت ميگويند « لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» (الملك، 10) اگر گوش فرا ميداديم يا ميانديشيديم جزو اصحاب جهنم نبوديم.[14]خلاصه آنكه عقل و جايگاه آن از ديدگاه قرآن به اختصار عبارت است از: نيرويي سالم و به دور از شهوت و غضب كه با درك حقايق و نيكيها و زشتيها، انسان را به سوي نجات از جهنم و نيل به عبوديت و بهشت هدايت ميكند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ بهمنپور، محمد سعيد، فراز و نشيب عقلانيت، انتشارات نوادر، چاپ اول، 1379، فصل ششم (درآمدي بر عقلانيت ديني).
2ـ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (قرآن شناسي، انسان شناسي و اخلاق در قرآن) واژه عقل، قم، انتشارات مؤسسه امام خميني(ره).
3ـ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (راهنماشناسي) قم، انتشارات مؤسسه امام خميني(ره).
پي نوشت ها:
[1]. عليدوست، ابوالقاسم، فقه و عقل، پژوهشگاه فرهنگ و انديشة اسلامي، 1381، ص30ـ29.
[2]. حج/46.
[3]. بقره/242.
[4]. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج2، ص250ـ247، به نقل از محمدي ريشهري، محمد، ميزان المحكمه، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، ج6، ص412ـ408.
[5]. عنکبوت/43.
[6]. ملک/10.
[7] . بقره/30.
[8]. زمر/18ـ17.
[9]. ميزان المحكمه، همان، ج6، ص394.
[10]. ق/37.
[11]. ميزان المحكمه، همان، ص406.
[12]. لقمان/12.
[13]. ميزان المحكمه، همان، ص395.
[14]. ميزان المحكمه، همان، ج6، ص411.