خانه » همه » مذهبی » ريشه هاي عقلي و فلسفي قرائت هاي مختلف از دين را به طور مختصر بيان کرده و ديدگاه گادامر را تفصيلاً ذکر کنيد؟

ريشه هاي عقلي و فلسفي قرائت هاي مختلف از دين را به طور مختصر بيان کرده و ديدگاه گادامر را تفصيلاً ذکر کنيد؟

ريشه هاي عقلي و فلسفي قرائتهاي مختلف از دين را مي توان در پلوراليسم معرفتي كه شكلي از نسبيت گرايي معرفت شناختي است جستجو كرد، پلوراليسم معرفتي بر آن است كه انسان هاي متفاوت يا انسان ها در فرهنگ هاي مختلف به شيوه هاي نستباً متفاوتي در شكل گيري و بازنگري در اعتقادات به استدلال مي پردازند[1] كه منجر به نسبيّت گرايي معرفت شناختي مي گردد كه مي توان آن را اين گونه تعريف كرد كه معرفت يا صدق را به حسب زمان، مكان، جامعه، فرهنگ، وراثت و اعتقاد، امري نسبي مي داند به نحوي كه آنچه به عنوان معرفت لحاظ مي شود به ارزش يا اهميت يك يا چند متغير فوق وابسته است.[2] در حوزه تفسير متن و برداشت هاي مختلف از دين و يا به عبارت ديگر قرائت هاي مختلف از دين «هرمنوتيك گادامر» را كه يكي از مباني قرائت هاي مختلف از دين مي باشد مي توان نوعي نسبي گرايي دانست كه در اينجا مورد بررسي قرار مي گيرد.
رويكرد «گئورك گدامر»:[3]گادامر متولد سال 1901 در لهستان و شاگرد مارتين هايدگر مي باشد، و مهم ترين اثرش «حقيقت و روش» نام دارد كه در زمينه هرمنوتيك فلسفي نگاشته و در سال 1960 انتشار يافت. «گادامر» با اين كه به هرمنوتيك فلسفي و هستي شناسانه توجه داشت و به بيان پرسش هايي درباره امكان دستيابي به «فهم» مي پرداخت و به طور كلي عملكرد «فهم» را توصيف مي نمود، به فرآيند تحقق «فهم» نيز اهتمام مي ورزيد بدون اين كه به صدق و كذب و اعتبار و عدم اعتبار فهم توجهي نمايد.[4] در اينجا مختصري از نظريات ايشان كه نوآوري در زمينه هرمنوتيك محسوب مي شود، آورده مي شود:
1ـ گادامر همانند وينگنشتاين يكي از اهداف هرمنوتيك را رابطه ميان «فهم» و «كاربرد» مي دانست به اين معنا كه فهم بر زمينه و چارچوب هاي معنايي خاص متكي است كه توسط آن شكل مي گيرد. به عقيده وي «فهم» و «كاربرد» نمي توانند به طور مقطعي از يكديگر جدا گردند.[5]2ـ هرمنوتيك گدامر زاييده مباني شناخت شناسانه وي است كه حقيقت را داراي بطون و لايه لايه مي داند و دست يافتن به پاره اي از آن را توسط دنياي مكالمه و گفتگو امكان پذير مي داند،[6] از نظر گادامر ملاك حقيقت، صرف مطابقت تصورات با اعيان اشياء (مذهب اصالت عين) و مشاهده بداهت ذاتي تصوّرات (مذهب دكارت) نيست بلكه حقيقت عبارت از وفاق و هماهنگي ميان تفاصيل و جزئيات با كل است. وي در مقاله «حقيقت چيست» به صراحت مي نويسد: «به اعتقاد من مي توان به طور اصولي گفت كه هيچ اظهارنظر يا حكمي وجود ندارد كه مطلقاً درست باشد.»[7]3ـ گدامر براساس بهره گيري از امكانات افلاطون و سقراط بر اين باور بود كه در جريان فهم هرمنوتيكي با يك متن بايد به گفتگو پرداخت و همانند ديالوگ دو متكلم، آن قدر گفتگو را ادامه داد تا طرفين به نوعي به توافق برسند. وي در توصيف فرآيند تفسير بر آن باور بود كه هر فهمي يك تفسير است زيرا هر فهمي در وضعيت خاصي ريشه دارد، پس نمايانگر نقطه نظر و دورنماي ويژه اي است، هيچ ديدگاه مطلقي وجود ندارد كه بتوان از آن تمامي دورنماهاي ممكن را نگريست، تفسير ضرورتاً يك فرآيند تاريخي است. اما صرف تكرار گذشته نمي باشد. بلكه در معنايي حاضر و موجود مشاركت دارد از اين رو «يگانه تفسير صحيح» از نظر گادامر گمان باطلي است. تفسير يك متن نمي تواند به بررسي قصد مؤلف يا درك عصر مؤلف محدود شود زيرا متن تجلّي ذهنيت مؤلف نيست بلكه؛ تنها بر پايه گفتگويي ميان مفسّر و متن هستي واقعيتش رابه دست مي آورد.[8]4ـ شناخت متن مشروط به آگاهي از پرسش هايي است كه متن بايد به آنها پاسخ دهد. اين پرسشها گاهي آشكار و گاه پنهان مي باشند و همچنين مفسر بايد با انتظارات از پيش تعيين شده به سراغ متن برود.[9] بنابراين؛ ذهن تأويل كننده، در آغاز تأويل مجموعه اي از پيش داوريها، پيش فرضها و خواست هايي است كه استوار به افق معنايي امروز مي باشد كه به تعبير «هوسرل» زيست جهان اوست.[10] اين عوامل از نظر گادامر از فرآيند «فهم» متن، انفكاك پذير نمي باشند در نتيجه هيچ تأويل قطعي و درستي وجود ندارد و هرگونه تأويل، مبنايي براي زباني خاص و در مناسبتي كه با پرسشهايي در افق معنايي خاص مي يابد، درست مي باشد. از اين رو شناخت همواره متعصبانه است و تفسير بي طرف، تحقق پذير نيست زيرا؛ هر انساني از موضع و جهان خود با متن روبرو مي شود و هر متني با ديدگاه خاصي مورد تفسير قرار مي گيرد و آن همان نسبت و افق خاصي است كه مفسر در آن واقع است. البته اين افق در اثر مواجهه با اشياء دائماً تعديل مي يابد و از اين رو هيچ گاه ما به تفسير نهايي نايل نمي شويم.[11]5ـ مفسر به وسيله متن به بازسازي پرسشهاي خود مي پردازد و همچنين پرسشهايي كه متن پاسخ آنها به شمار مي رود را با پرسش هاي جديد روبرو مي سازد.[12] از اين رو بايد توجه داشت كه گادامر منكر معناي متن نمي باشد. بنابراين؛ به مكالمه ميان افق معنايي متن و افق معنايي خواننده و در هم شدن اين دو افق معتقد مي باشد. مفهوم افق در كاربرد گادامر به معني زاويه نگرشي است كه امكان نگرش را محدود مي سازد. «افق» موقعيت ما در جهان را توصيف و تعريف مي كند، با اين حال نبايد آن را از زاويه نگرشي ثابت و بسته تصور كرد بلكه چيزي است كه ما به درون آن مي رويم و خود با ما حركت مي كند، همچنين مي توان مفهوم حق را با رجوع به پيش داوري هايي كه ما در هر زمان داريم، تعريف كرد زيرا؛ اين پيش داوريها نمايانگر افقي هستند كه ما نمي توانيم وراي آنها را ببينيم.[13]خلاصه اينکه: رويكرد گادامر اين است كه فهم در اثر پيوند افقها حاصل مي شود يعني اتحادي ميان ديدگاه خواننده و ديدگاه تاريخي متن به وجود مي آيد و كار هرمنوتيك، اتصال افقها و برقرار كردن نوعي ديالوگ و هم سنخي ما با جهان ديگر است و در اين صورت فهم درست و نادرست در مكتب گادامر وجود ندارد و منشأ اختلاف تفاسير همين استناد تفسيرها به پيش فرضها، پيش داوريها و انتظارات و پرسشهاي مفسر است و به عبارت ديگر ما هيچ موضوع يا متني را فارغ از پيش داوريها و انتظارات و پرسشهاي خود نمي توانيم بفهميم و به عبارت ديگر ما هيچ موضوع يا متني را فارغ از پيش داوريها و پيش فرضها نمي توانيم بفهميم.[14]بنابر آنچه كه گفته شد روشن مي گردد كه مبناي قرائت هاي مختلف از دين كه روشنفكران كشورمان مطرح مي كنند از انديشه هاي گادامر گرفته شده كه خود اين انديشه ناشي از فضاي فكري و فلسفي نسبيت گرايانه اي است كه در غرب وجود دارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ واعظي، احمد، قرائت پذيري دين، نشريه قبسات، ش18، 1379.
2ـ حسين زاده، محمد، مباني نظريه تعدد قرائتها، قبسات، ش22، 1381.
3ـ حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه امام خميني(ره).
4ـ بابك احمدي, ساختار و تأويل متن, انتشارات مركز.
5ـ ريچارد پالمر, مترجم: محمد سعيد حنايي كاشاني, علم هرمنوتيك, انتشارات هرمس.
6ـ عبدالحسين خسروپناه, مقاله نظريه تأويل و رويكردهاي آن, مجله كتاب نقد, ش 6, 5, ص 114, 87.
7ـ محمد رضا ريخته گران, گادامر و هابرماس, فصلنامه ارغنون, سال دوم, ش 8, 7, ص 426.
8ـ دكتر محمد محمد رضايي, نگاهي به پلوراليسم معرفتي, قبسات شماره 18.

پي نوشت ها:
[1]. محمد رضايي، محمد، نگاهي به پلوراليسم معرفتي، قبسات شماره 18 ص4.
[2]. همان، ص5.
[3]. خسروپناه، عبدالحسين، مقاله نظريه تأويل و رويكردهاي آن، مجله كتاب نقد، شماره 6 و 5، ص89.
[4]. حلقه انتقادي، ص141.
[5]. همان، ص150.
[6]. ساختار و تأويل متن، ج2، ص571.
[7]. گادامرو هابرماس، محمد رضا ريخته گران، فصلنامه ارغنون، سال دوم، ش 8، 7، ص426.
[8]. حلقه انتقادي، ص141ـ140.
[9]. ساختار و تأويل متن، ج2، ص571.
[10]. همان، ج2، ص574.
[11]. به پي نوشت ها مراجعه شود.
[12]. حلقه انتقادي، ص 146.
[13]. خسروپناه، عبدالحسين، مقاله نظريه تأويل و رويكردهاي آن، مجله كتاب نقد، ش6ـ5، ص99.
[14]. همان، ص100؛ خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه، چاپ اول، 1379، ص114.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد