با ذكر چند نكته مهم ميتوان تفاوتهاي فهم دين و فهم طبيعت را بررسي كرد.
1. در ميان تمام تعاريف مختلفي كه براي دين، ذكر شده است آن چه مشترك است اين است كه دين بيش از آن كه امري عيني و خارجي باشد، امري است وابسته به باورها و عقايد آدميان، حتي اديان شعائري كه بيشترين تأكيد آنها بر انجام نوعي مراسم مذهبي است، از اين خصوصيت بيبهره نيستند و آن شعائر مبتني بر برخي باورها ميباشند. لذا ركن اساسي در تعريف دين و شناخت يك دين، شناخت عقايد و باورهاي آن دين ميباشد.[1]عقايد و باورها، اموري هستند كه موطن آنها ذهن بشر است، هر چند موضوعات ديني از قبيل خدا، پيامبر، ملائكه و… همه وجود خارجي دارند و گزارهها، ذهني هستند و شناخت آنها شناخت امور ذهني است.
2. طبيعت امري عيني و خارجي است و بسياري از حقايق آن با حواس ظاهري قابل ادراك ميباشد، هر چند بخشهايي از عالم پيرامون ما، هم چون نفس انساني و روح و … با حواس ظاهري شناخته نميشوند و ما نيازمند شناخت عقلاني و يا معرفي وحياني هستيم، ولي طبيعت مادي به دليل ماهيت خاص خود با حواس ظاهري و يا تلفيقي از حس و عقل قابل شناخت ميباشد.
3. روشهاي شناخت و كسب معرفت را به طور عمده ميتوان به سه روش عقلي، نقلي و تجربي تقسيم كرد. و هر يك اختصاص به شناخت گونهاي از معارف عالم دارند.[2] البته چنان نيست كه هر روش به تنهايي به كار رود، بلكه در هر علمي معمولاً روشي تركيبي از چند روش مورد استفاده قرار ميگيرد و تقريباً در هيچ معرفتي بينياز از كاركرديهاي عقل به عنوان ابزار شناخت نيستيم ولي در هر علمي نقش يك روش پررنگتر از ديگري است.
مثلاً شناخت وقايع تاريخي متكي بر نقل است ولي شناخت قوانين حاكم بر حركت سيّارات، بيشتر مبتني بر دادههاي حسي و تجربي است.
4. با توجه به مقدمات پيشين و اين كه بسياري از اديان بر اساس باور به يك امر قدسي شكل گرفتهاند و اديان الهي همه براساس اعتقاد به وجود خداوند پايدار هستند.[3] پاسخ پرسش تا حدودي آشكار ميشود. چرا كه شناخت خدا، دلايل اثبات وجود خدا، و بررسي قدرت و تأثير او بر جهان، همه اموري عقلي هستند و نيز بر اساس نظريه فطري بودن گرايش ديني، ميل بشر به پرستش خدا، ريشه در احساسات و گرايشهاي خاص انسان دارد.[4]بخش ديگري از آموزههاي ديني فرامين و اوامر خداوند و يا دستورات پيشوايان ديني است كه همه به صورت نقل قول به نسلهاي بعدي رسيدهاند. براي شناخت برخي از حقايق ديني هم چون فرشته، بهشت، جهنم و… نيز راهي به جز وحي منظور نيست.
بنابراين روش فهم دين، روشي است عقلي، نقلي، و استفاده از حس و تجربه بسياركم مورد نياز خواهد بود. در حالي كه شناخت طبيعت، در همه زواياي آن اعم از پزشكي، زيست شناسي، فيزيك، شيمي و… تقريباً منحصر در روشهاي تجربي همچون استقراء و تجربه است. و حتي اگر در گذشتههاي دور روشهاي انتزاعي عقلي در شناخت جهان رسميت داشت امروز كسي براي آن روشها در عرصه شناخت طبيعت، اعتباري قايل نيست. شكستهاي پي در پي نظريههاي قديمي و طبيعيات قديم در بوته آزمايشهاي جديد و نيز ظهور انديشههاي پوزيتيويستي و حسگرايانه، جاي هيچ گونه جولاني براي روش عقلي محض در شناخت طبيعت باقي نگذاشتهاند.
پس مهمترين تفاوت در فهم دين و طبيعت، تفاوت در روش فهم آنهاست. و به دليل همين تفاوت روش است كه خطاهاي احتمالي در فهم هر يك نيز متفاوتند.
اشتباه در فهم دين ممكن است ناشي از كج فهمي در شناخت اموري مانند: خدا، نفس و… موضوعات انتزاعي مثل وجوب، عليت و… باشد و يا اين كه به دليل عدم چينش صحيح مقدمات استدلال و يا خطا در نقل آموزههاي ديني، اشتباه پيش آيد.
ولي مهمترين علل بروز خطا در علوم طبيعي ميتواند، خطاي حس، ناكافي بودن آزمايشها، تفاوت شرايط آزمايشات، و يا تحليل غلط دادههاي حسي باشد.
5. از آنجا كه دين از سوي خداوند براي تفهيم برخي عقايد و رهنمون شدن بشر به سوي برخي اعمال نازل شده است و نيز از سنخ كلام است. در واقع خود سخني براي گفتن دارد، و به همين جهت با مخاطب خود گفتگو ميكند و نيز براساس دلالت تصوري الفاظ ميتوان بدون تحقيق نيز بسياري از مقاصدين را فهميد ولي طبيعت، در اصل براي شناخت ساخته نشده است. هر چند قابل شناخت نيز ميباشد. لذا شناخت آن مبتني بر تحقيق و پژوهش فراوان و نيز ارائه قوانين مدوّن علمي است. به تعبير ديگر دين و بلكه هر متني ناطق است ولي طبيعت صامت و ساكت است، و بايد او را به سخن وادار كرد.[5]6. ممكن است منظور از فهم در سؤال، معناي اسم مصدري فهم باشد. يعني شناخت و معرفتي كه پس از اعمال روش فهم در ذهن حاصل ميشود.[6] به نظر مي رسد در اين صورت نميتوان تفاوتي بين فهم طبيعت با دين و يا هر فهم ديگري قايل شد بلكه همه فهمهاي حصولي به يك گونه در ذهن حضور دارند. هر چند به مرتبة شناخت حسي و خيالي و عقلي با هم تفاوت دارند. و قاعدتاً معارف ديني، در مرتبة معرفت حسي وجود ندارند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ هادوي تهراني، مهدي، باورها و پرسشها، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، قم، 1378، ص 45 ـ 58، گفتار سوم.
2ـ جوادي آملي، عبدالله، دين شناسي، مركز نشر اسراء، قم، 1381.
پي نوشت ها:
[1] . درباره تعريفهاي مختلف از دين ر.ك: خسرو پناه، عبدالحسين، كلام جديد، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه قم، 1379، ص29ـ45.
[2] . ر.ك: بهشتي، سيد محمد، محيط پيدايش اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368، چاپ سوم، ص11ـ27، اين مقدمه توضيح مناسبي درباره روش تحقيق در دين نيز ارائه كرده است.
[3]. درباره ويژگيهاي دين ر.ك: پيير آلستون، ميلتون ينيگر، و محمد لگنهاوزن، دين و چشماندازهاي نو، ترجمه غلامحسين توكلي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1376، ص24ـ25.
[4]. ر.ك: مطهري، مرتضي، فطرت، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سيزدهم، 1380، ص237ـ261؛ و جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، قم، مركز نشر اسراء، چاپ دوم، 1379، ص67ـ144.
[5] . رك: لاريجاني، صادق، معرفت ديني، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370، ص100ـ102.
[6] . هادوي تهراني، مهدي، مباني كلامي اجتهاد، قم، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، 1377، ص356.