در پاسخ ابتدا به يك بحث برون ديني ميپردازيم. بعد به سراغ آموزههاي ديني ميرويم. همبستگي و هويت اجتماعي هميشه در جوامع بشري حول محور يك عامل مشترك ميچرخد. اين عامل مشترك ميتواند مصاديق گوناگون داشته باشد، همچون مليت، قوميت، نژاد، زبان، فرهنگ كه از جمله اين عوامل مشترك ميتوان به دين و مذهب اشاره نمود. با اين ويژگي كه اگر اكثر قريب به اتّفاق جامعهاي از دين خاص پيروي كنند هيچ يك از عوامل همبستگي به اندازة دين اثرگذار نيستند. مخصوصاً اگر دين، الهي و جامع باشد. زيرا دين به غير از پرداختن به نحوة ارتباط فرد با خالق هستي بخش به عنوان مبدأ و معبود، و ترسيم معاد به عنوان منتها و مقصود، ارتباطي عاطفي بين پيروان خويش برقرار ميكند. اين ارتباط به گونهاي است که پيروان آن دين، هر فرد از همكيشان خود را مانند اعضاي خانواده خويش ميانگارند. شاهد بر اين مدّعا را ميتوان در بين مسيحيان، كليميان و زرتشتيان كشور خود به وضوح مشاهده كنيم، كه چگونه اين رابطة عاطفي در بين آنها حاكم است. مطالعه گذرا در مدينه قبل و بعد از اسلام شاهد ديگري براي اين مدّعاست. مدينه قبل از اسلام شهري بود كه دو قبيله اوس و خزرج سالهاي متمادي به جنگ و خونريزي مشغول بودند. اين جنگ آنقدر ادامه يافت كه توان زندگي را از هر دو قبيله گرفته بود، و هيچ عامل ديگري از عوامل همبستگي آنها را قانع نكرد كه از جنگ خانمانسوز دست كشند. با ظهور اسلام در اين شهر آن دو قبيله در كنار هم زندگي سرشار از مهر و محبت را شروع كردند. و تا آنجا پيش رفتند كه وقتي مهاجرين رانده شده از مكه با دستي تهي و نيازمند بر آنها وارد شدند با آغوشي باز پذيراي آنها گرديدند، و زندگي خود را با مهاجريني كه غبار فقر بر چهرة آنها نقش بسته بود تقسيم كردند.[1] اين همبستگي و هويت اجتماعي كه در مدينه با محوريت ديني بنا نهاده شد، تاريخ بشري در هيچ برههاي از حيات اجتماعي سراغ ندارد.
متأسفانه امروزه عالماني كه شأن دين را منحصر به هويّت فردي ميپندارند به اين قطعه از تاريخ اسلام به عنوان يك اسطوره نگاه ميكنند، و براي توجيه آن همبستگي كه در مدينه بوجود آمد سخن به گزاف رانده و گفتهاند، دين نبود كه هويت اجتماعي را بوجود آورد، بلكه عوامل ديگري همچون شخصيت كاريزماي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را ميتوان مدّنظر داشت. به اين معنا كه جاذبه به شخصيتي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ عامل آن همبستگي گرديد.
ولي حقّ مطلب اين است كه دين به ويژه دين اسلام در گستره وسيعي در ساحتهاي مختلف فردي و اجتماعي، دنيوي و اخروي فوايد خود را نشان داده و ميدهد. دين با تبيين حيات دنيوي و مقدمه خواندن آن براي زندگي اخروي و نيز دعوت به گرايشهاي معنوي و تربيت ويژهي اخلاقي، اين وحدت و انسجام و همبستگي را فراهم ميآورد. باورهاي اعتقادي، به ويژه اعتقاد به خدا و معاد، ضامن اجرايي ارزشها و هنجارهاي دينياند و اين ضمانت اجرايي، در كنترل جامعه و سلامت آن نقش به سزايي دارد. و نيز باورهاي ديني، منشاء پيدايش انگيزههاي عالي و همّتهاي والا، جهت گذشتن از منافع شخصي اين جهاني و توجّه به منافع اجتماعي و در نتيجه فعليت بخشيدن به انفاق و شهادتطلبي و ايثار و جانبازي است. هم چنان كه باعث مقابله با ستمگران و بيتوجّهي به منافع زودگذر دنيوي است.[2]امّا پاسخ درون ديني. وقتي نظر به آموزههاي دين اسلام ميافكنيم تصويري اينگونه در دين خواهيم يافت كه اين دين الهي غايت و هدف از خلقت آدمي را كمال و سعادت او قرار داده، از طرفي سعادت انسان در گرو پيوندي معقول بين دنيا و آخرت است.[3] و از آنجا كه انسان بخاطر سرشتي كه دارد، داراي دو هويت است، هويتي فردي و هويتي اجتماعي. لذا اسلام همچنانكه براي ساختن هويّت فردي او راهكاري ارائه فرموده، براي هويت اجتماعي هم به مثابه اين هويت فردي بياني و سخني دارد. براي هويت فردي قرآن ميفرمايد: بگو «در حقيقت، نماز من و (ساير) عبادات من و زندگي و مرگ من براي خدا، پروردگار جهانيان است.[4] براي هويت اجتماعي قرآن ميفرمايد: مردم، امتي يگانه بودند، پس خداوند پيامبران را نويد آورنده و بيم دهنده. برانگيخت، و با آنان كتاب را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوري كند.[5]لذا طبق نظر اكثر حكيمان يكي از مهمترين ادلّه ضرورت ارسال رُسُل برقراري عدالت اجتماعي[6] است، كه قرآن نيز به صراحت بيان ميكند: ما رسولان خود را با معجزاتي آشكار فرستاديم و بر آنها كتاب و ميزان را نازل كرديم. تا مردم براي برپايي عدالت قيام كنند.[7] حال آنكه عدالت اجتماعي محصول هويت اجتماعي است. هويت اجتماعي در سايه پذيرش كتاب خدا و عمل نمودن به آن حاصل ميشود، كه انبياء در آن جامعه به گسترش عدل ميپردازند. در پايان ايشان را به اين نكته متلفت ميكنيم، كه بر فرض بپذيريم كه دين هويت فردي انسان را مدنظر قرار داده، باز هم از آن جهت كه هويت اجتماعي حول محور عامل مشتركي ميچرخد كه به هر حال با هويت فردي افراد جامعه سروكار دارد؛ ناخواسته به نقش دين در ساختار همبستگي و هويت اجتماعي تن دادهايم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شريعت در آينه معرفت، آيتالله جوادي آملي، بخش قلمرو دين.
2ـ تفسير تسنيم آيتالله جوادي بخش پيشگفتار صفحه 32 تا 35 بحث زبان جهاني فطرت.
3ـ نظرية سياسي اسلام، آيتالله مصباح يزدي.
4ـ كتاب نقد، 2 و 3 مقاله دكتر احمد بهشتي.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوم، ج1، ص328.
[2] . ر.ك: خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، قم، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه قم، 1379، چاپ اوّل، ص261ـ251.
[3] . نصري، عبدالله، كتاب نقد تكامل انسان هدف بعثت انبياء، 1376، شماره 2 و 3، ص287ـ286.
[4] . انعام/162.
[5] . بقره/213.
[6] . همان، ص314ـ295.
[7] . حديد/25.