انقلاب اسلامي كه بر پايه ارزش ها و اصول اسلامي شكل گرفته است، با ارائه الگوي حكومتي بر اساس مباني اسلامي و در قالب حكومت «جمهوري اسلامي» معيار ها و مباني فرهنگ غرب را به چالش كشيده و زير سوال برد و همين امر موجب شد تا دشمنان انقلاب كه از تبديل شدن آن به عنوان يك الگو براي ساير كشورها به ويژه كشورهاي اسلامي در هراس بودند تمام تلاش خويش را در مقابله با نظام اسلامي ايران به كار بندند و در اين راه از هيچ كوششي دريغ ننمايند، از تحميل جنگ هشت ساله گرفته تا تحريم هاي اقتصادي، سياسي، نظامي و تهاجم فرهنگي و… نظريه پردازان غربي انقلاب اسلامي و فرهنگ مبتني بر آن را به عنوان خطري جدي براي منافع خويش قلمداد نموده اند تا جائي كه به اعتراف صريح هانيتگتون نظريه پرداز مشهور آمريكائي «تقابل اصلي آينده جوامع بشري بر خورد فرهنگ اسلامي و فرهنگ غربي است»[1] و ريچارد نيكسون بر اين اعتقاد است كه جهان اسلام در قرن بيست و يكم، يكي از مهم ترين ميدان هاي زور آزمايي سياست خارجي آمريكاست»[2]انقلاب اسلامي با ارائه الگوي «مردم سالاري ديني» در مقابل «دمكراسي غرب» كه بر پايه هاي سست ليبراليسم و سكولاريزم و اومانيسم استوار است، تلاش نموده است كه حكومتي مردمي بر پايه ارزشها و اصول اسلامي ايجاد نمايد. از اين رو كساني كه با ماهيت انقلاب اسلامي آشنا باشند تصديق خواهند نمود كه انقلاب اسلامي نه تنها الگو برداري از نظامهاي غربي نبوده كه خود در صدد ارائه الگوي جديدي در برابر الگوهاي ناتوان غربي است. بنابراين جز برخي به اصطلاح روشنفكران غرب زده كه در تلاش هستند تا الگوي غربي را بر نظام جمهوري اسلامي تطبيق نمايند و هر از گاهي سخناني نا مربوط مي گويند كه ناشي از عدم آگاهي دقيق نهضت اسلامي و محور قرار دادن الگوهاي غربي است، لذا مسئولان نظام و مردم آگاه و متدين هيچ اصراري بر تطبيق الگوهاي غربي بر نظام جمهوري اسلامي ندارند.
افزون بر اين ما اگر غرب را مظهر عقلانيت، تكامل وحقيقت جوي بپنداريم كه به نحو قهري و جبري همه مرزها و جوامع را درنورديده و تاريخ را به نفع خود سامان خواهد بخشيد. آنگاه انقلاب اسلامي و حكومت ديني را از رويارويي با اين تمدن پرهيز داده و بهرهگيري از مباني و انديشههاي غربي را پيشه خود خواهيم ساخت. چنانچه برخي به اصطلاح روشنفكران غرب زده اين بيراهه را پيموده اند، اما چنانچه بدانيم و آگاه باشيم كه وجه غالب ارزشها و بينشهاي مغرب زمين چيزي جز دنيا پرستي، نفي توحيد و سركشي در برابر خداوند متعال نيست در اين صورت براي انقلاب اسلامي و نظام حكومتي جوشيده از آن، رسالتي ديگر تصوير خواهيم نمود، رسالتي كه جايگزين بهتر و والاتري براي بشر خسته از ظلم و بيهويتي پيجويي نمايد. در اين راستا مقام معظم رهبري حضرت آيهالله خامنهاي(مدظله العالي) خط نظام اسلامي را خط رسيدن به تمدن اسلامي دانسته[3] و ميفرمايند: مساله اين نيست كه زندگي خود را نجات دهيم و فقط گليم خود را از آب بيرون بكشيم. مسأله ما اين است كه ملت ايران همچنان كه در شأن اوست در حال پديد آوردن يك تمدن است»[4]و «سرنوشت حتمي عبارت از اين است كه تمدن اسلامي يك بار ديگر بر مجموعه عظيمي از دنيا پرتو خود را بگستراند».[5]با عنايت به اينكه نظام جمهوري اسلامي داعيه دار تاسيس تمدن اسلامي و تنظيم حركت تكاملي انسان ميباشد قبلا لازم است توضيحي درباره تكامل و فرايند آن ارائه گردد تا فضاي روشني براي تعيين نقش اين نظام در تحقق تمدن ديني و توضيح نسبت آن با مباني تمدن غرب فراهم آيد.
نگرش اسلامي دو مؤلّفه اساسي، تكامل تاريخ بشر و سعادت همه جانبه او را رقم ميزند و آن، ولايت الهي از يك سو و تولّي انسانها به اين ولايت از سوي ديگر است. يعني از آنجا كه خداوند متعال، خالق انسان و جهان بوده و آگاهترين و توانا ترين مرجع براي تفسير مصالح و مفاسد بشر ميباشد پس تنها ربوبيت و ولايت اوست كه قدرت دارد تكامل را به شريانهاي تاريخ بدواند و سعادت آنها را ضمانت كند.[6]اما اين نكته را هم بايد پذيرفت كه ولايت الهي متناسب با تولّي بندگان و طاعت آنها اعمال ميشود. اگر بشر به راه طغيان و سركشي برود و او امر الهي را گردن ننهد، بي ترديد تكامل در هستي او جاري و ساري نميگردد، زيرا چگونه ممكن است انسان خود را در برابر خداوند متعال ذي حق محسوب كند و به تعاليم انبيا كه برنامههاي خداوند متعال براي سعادت و تكامل بشر هستند«نه» بگويد با اين حال بتواند تمدني تكامل ياب و سعادت بخش به وجود آورد.
بر مبناي آنچه آمد، ما معتقديم در سايه ليبرال دموكراسي كه روح و جان مايه آن، تقدم انسان محوري (اومانيسم)، به خدا محوري است، تكامل همه جانبه رخ نداده و سعادت واقعي، آرامش، عزت و امنيت نصيب بشر نميگردد. تكامل و سعادت صرفا در آن هنگام بروز ميكند كه بشر خود را به نسيم زندگي بخش ولايت اولياي الهي بسپارد، در صراط مستقيم آنها گام بر دارد و از طواغيت بيزاري جويد. اگر ولايت اولياي الهي و مفاهيم آسماني وحي نباشد، انسان محدود قادر به تامين سعادت ابدياش نيست از اين منظر ميتوان انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران را گذشته از جهت گيري ضد استبدادي و ضد استعماري آن، به مثابه طرح «ولايت الهيه» در برابر «ليبرال دموكراسي» و ساير مكتبهاي مادي تلقي كرد و تمايز بارزتر آن را با ساير انقلابها و حكومتها در اين امر مهم ديد. بنابراين اگر جمهوري اسلامي ميخواهد الگوي نظام سياسي و اجتماعي اسلام را به جهانيان بنماياند و بركات تولي به اسلام و وحي را در گوشهاي از زمين جلوهگر سازد بايد مباني نظري خود را از آموزههاي ديني دريافت دارد و از هر گونه انفعال و تقليد يا التقاط و تلفيق به شدت پروا كند. زيرا پيريزي مدل اداره اسلامي كه تمدن الهي را نتيجه دهد و راهنماي تكامل انسان بشر باشد جز از عهده وحي و پيامهاي قدسي آن بر نميآيد. وحي تنها مرجع تنظيم حركت انسانها به سمت سعادت همه جانبه ميباشد. البته بايد توجه داشت كه اخذ فراوردههاي غربي آنجا كه مستند به عقل خدادادي بشر است، انحلال آن در دستگاه حكومتي اسلام، امري معقول و اجتناب ناپذير است. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران استفاده از تجارب معقول بشري تجويز شده است[7] كه از آن نمونه ميتوان«انتخابات»، «پارلمان» و«احزاب سياسي» را بر شمرد. درنظام جمهوري اسلامي«انتخابات» در طول اسلاميت نظام قرار دارد و مشاركت همدلانه مردم را در امور عمومي كشور باعث ميشود «پارلمان» نيز كار كردي مستقل و نا مشروط ندارد بلكه به مفهوم قانون گذاري و مصلحت سنجي در چارچوب احكام شريعت و قانون اساسي است. همچنين در خصوص مقوله «تحزب» ما توانستهايم با انجام اصلاحاتي در معناي غربي حزب، روايتي اسلامي از آن را اختيار كنيم. بر اين نحوه اصلاحات و تغييرات در راهكار رهاي غربي اگر محتواي ديني مشاركت مردم را در جهت مقبوليت و كارآمدي نظام اسلامي را در شكل حزبي آن قرار دهيم، خواهيم توانست بر سازواري و سازگاري گونهاي از فعاليتهاي حزبي با نظام مبتني بر ولايت حكم كنيم.
در پايان بر اين نكته تاكيد ميورزيم كه جمهوري اسلامي در جاده پر فراز و نشيب خود براي تهيه پيش نيازهاي تشكيل تمدن اسلامي به تحول عظيم فرهنگي يا «جنبش نرم افرازي» احتياج دارد. جنبش نرم افرازي به مفهوم كوششي خستگي ناپذير در جهت استغناي هر چه بيشتر از مباني الحادي غرب كه هيچ سنخيتي با ولايت فقيه و قوانين اجتماعي اسلام ندارند و حتي بالاتر از آن، به معناي حاده سازي در مسير خدا پرستي و خدا ستايي و منفعل ساختن رهيافتهاي مادي، با اتكا به پايههاي مستحكم مدل اداره اسلامي است دغدغه ما نبايد دغدغه تطبيق همه جانبه فاكتورهاي غربي با حكومت ديني باشد دغدغه ما بايد نوآوري و نظريه پردازي و استخراج برنامههاي سعادت آفرين اسلامي در مواجهه فعال با پيچيدگيهاي فزاينده تاريخ باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جعفر مرعشي، مدنيت تكاملي، ص 140، انتشارات سازمان مديريت صنعتي
2. جمشيد بهنام، رامين جهانبگلو، تمدن و تجدد، ص 5 و 6، نشر مركز تهران
3. علي اصغر نصرتي، نظام سياسي اسلام، ص 104، انتشارات حوزههاي علميه خواهران.
پي نوشت ها:
[1] . نگارش، حميد، هويت ديني و انقطزاع فرهنگي، نمايندگي ولي فقيه در سپاه، 1380، ص184.
[2] . نيكسون، ريچارد، فرصت را از دست ندهيم، ترجمه حسين وفسي نژاد، تهران، طرح نو، 1371، ص256.
[3] . خامنه اي، سيد علي، سخنراني مدرسه فيضيه، 14/7/1379
[4] . همان، پيام نوروزي، فروردين ماه 1373
[5] . همان، پيشين،14/7/1379
[6] . «ولايت مديريتي بر جامعه اسلامي است كه به منظور اجراي احكام و تحقق ارزشهاي ديني و شكوفا ساختن استعدادهاي افراد جامعه(اشاره دفائن عقول) و رساندن آنان به كمال و تعالي در خور خويش صورت ميگيرد» جوادي آملي، ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت، مركز نشر اسراء، چاپ اول، 1378، ص129.
[7] . قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل دوم.