ارزيابي اين نظريه:
در ارزيابي اين نظريه بايد بگوييم:
اولاً: اين نظريه تنها مبيّن يكي از عوامل زمينهساز انقلاب است نه اينكه عامل اصلي انقلاب ايران باشد.
ثانياً: هر چند نوعي از تحولات و نوسازي اقتصادي اجتماعي در رژيم گذشته صورت گرفت، ولي انقلابيون نيروهاي نوپديد ناشي از روند نوسازي نبودند، به عبارت بهتر رهبري انقلاب را روشنفكران و نيروهاي جديد ناشي از اين نوسازي در اختيار نداشتند، بسياري از اين نيروها زماني با انقلاب همراه شدند كه مردم خيابانها را پر كرده بودند.
ثالثاً: ايدئولوژي انقلاب اسلامي و اتكاي آن به مذهب كه در شعارهاي مردم تبلور پيدا نمود، نيز با انقلاب ناشي از روند نوسازي و انقلاب به وسيله يك طبقه متوسط و نوظهور مايل به مشاركت سياسي آشكار، مغاير است.[1] به عبارت ديگر چيزي كه عامل وحدت و همبستگي خود جوش مردم عليه رژيم شاه شد مسأله توسعه نيافتگي نبود، زيرا اين تحليل صبغه مذهبي و اعتقادات مردم ايران را در پيدايش انقلاب اسلامي ناديده گرفته است.
نظريه سياست اسلام زدايي شاه:
بر اساس اين نظريه «علت اصلي قيام مردم اين بود كه شاه به نابودي ارزشهاي متقن جامعه كه از مذهب سرچشمه ميگرفت كمر بسته بود، به همين دليل بود كه با جريحهدار شدن احساسات مذهبي امت مسلمان ايران، ديگر جايي براي تحمل و شكيبائي در مقابل ساير ناملايمات سياسي، اجتماعي و اقتصادي وجود نداشت.»[2]در اين باره استاد شهيد مطهري (ره) انگيزه آرمان خواهي و عقيده طلبي را عامل اصلي انقلاب اسلامي ايران معرفي ميكند، «انقلاب اسلامي يعني راهي كه هدف آن اسلام و ارزش هاي اسلامي است و انقلاب و مبارزه صرفاً براي برقراري ارزشهاي اسلامي انجام ميگيرد.»[3] و ريشه اين نهضت را در جريانهاي نيم قرن اخير كشور از نظر تصادم آن جريانها با روح اسلامي اين جامعه بايد جستجو كرد. در نيم قرن اخير جريانهائي رخ داده كه بر ضد اهداف عاليه اسلامي بوده است و طبعاً نميتوانست براي هميشه از طرف جامعه ما بدون عكس العمل بماند.
آنچه در اين نيم قرن در جامعه اسلامي ايران رخ داد عبارتست از:1 . استبدادي خشن و وحشي و سلب هر نوع آزادي. 2. نفوذ استعمار نو. 3. دور نگهداشتن دين از سياست بلكه بيرون كردن دين از ميدان سياست. 4. كوشش براي بازگرداندن ايران به جاهليت قبل از اسلام و احياء شعارهاي مجوسي و ميراندن شعارهاي اصيل اسلامي كه تغيير تاريخ هجري به تاريخ مجوسي يك نمونه آن است. 5. تحريف در ميراث گرانقدر فرهنگ اسلامي و صادر كردن شناسنامه جعلي براي اين فرهنگ به نام فرهنگ مردم ايراني. 6. تبليغ و اشاعه ماركسيسم دولتي. 7. كشتارهاي بيرحمانه و ارزش قائل نشدن براي خون مسلمانان. 8. تبعيض و ازدياد روزافزون شكاف طبقاتي علي رغم اصلاحات ظاهري وادعائي. 9.تسلط عناصر غير مسلمان بر مسلمانان در دولت و ساير دستگاهها. 10. نقض آشكار قوانين و مقررات اسلامي چه به صورت مستقيم و چه به صورت ترويج و اشاعه فساد در همه زمينههاي فرهنگي و اجتماعي. 11. مبارزه با ادبيات فارسي ـ اسلامي كه حافظ و نگهبان روح اسلامي ايران است. 12. بريدن پيوند از كشورهاي اسلامي وپيوند با كشورهاي غير اسلامي و احياناً ضد اسلامي كه اسرائيل نمونه آن است .اين امور و امثال اينها در طول نيم قرن وجدان مذهبي جامعه ما را جريحهدار ساخت و به صورت عقدههاي مستعد انفجار در آورد.[4]
ارزيابي اين نظريه:
در حقيقت محور اصلي انقلاب اسلامي همان مكتبي و اسلامي بودن آن است، اعتقاد به اينكه اسلام تنها مكتب جامع و توحيدي است كه با برخورداري از طرح كاملي براي زندگي بشر تضمين كننده عدالت، صلح، امنيت، آزادي و ارتقاي معنوي انسان ميباشد، عامل اصلي پيدائي و رشد انقلاب اسلامي و پيروزي آن بوده است.[5] انقلاب اسلامي ايران بخاطر ماهيت اسلامي خود عوامل پيروزي را در دل خود پرورانده است. سياستهاي ضد اسلامي و ضد مذهبي و سكولاريزه كردن جامعه به معني ناديده گرفتن اعتقادات و ايمان مردم به اسلام و تعاليم الهي از طرف رژيم شاه بود كه منجر به عكس العمل تودههاي مسلمان ايران به رهبري روحانيت شيعه شد.
شواهدي كه دلالت ميكنند براينکه علت اصلي پيدايش انقلاب اسلامي سياست اسلام زدايي شاه بوده است، عبارتند از:
1. رهبري انقلاب: تحليل ماهيت اين انقلاب از تحليل رهبري انقلاب جدا نيست «بيشك از جان گذشتگي و مبارزه خستگي ناپذير با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذيري اين رهبر در انتخاب او به مقام رهبري نقش داشته است اما مطلب اساسي چيز ديگري است و آن اينكه نداي امام خميني (ره) از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت بر ميخواست.»[6]2. شعارها و خواستههاي مردم:اسلام بود كه در جذب و تحّرك بخشيدن به نيروهاي مؤمن و استوار نقش عمده و تعيين كننده داشت در كليه شعارهاي قاطع و كوبنده همه قشرهاي مردم اين آرمانها متجلي بود و شعارها نشان دهنده شعور و آگاهي مردم نسبت به اسلامي بودن انقلاب بود. شعارهائي مانند «جمهوري اسلامي آري، حكومت خودكامان هرگز، دين خدا را حافظ و حاميم، خواهان جمهوري اسلاميم، رژيم شاهنشاهي سر منشأ فساد است، جمهوري اسلامي مركز عدل و داد است.[7] 3. وحدت و يكپارچگي مردم:اسلام تنها عاملي بود كه اين وحدت را بوجود آورد.
مردم در دوران انقلاب از اسلام حرف ميزدند، از رهبران مذهبي پيروي ميكردند و خواهان حاكميت اسلام و حكومت بودند و در حالي كه در همان دوران جريانات ديگري نيز وجود داشتند كه شعارهاي غير مذهبي ميدادند، ولي كسي از آنها حمايت نكرد و كسي دور آنها جمع نشد، حضور يكپارچه ملت از همه اقشار و سطوح اجتماعي با منافع مختلف اقتصادي در انقلاب شاهدي بر وجود وجه مشترك عميقي بين آنها بود و تنها مكتب اسلام ميتوانست به عنوان يك عنصر وحدت بخش،علي رغم اختلاف رأي طبقات، گروه ها و مليت هاي متفاوت، چنين يكپارچگي را بين مردم ايران به وجود آورد.[8] رهبري انقلاب، مراكز سازماندهي انقلاب، شعارها و خواستههاي انقلابيون همه گوياي انطباق روند جريانات و واقعيات دوران انقلاب با مبارزه مردم مسلمان ايران بر عليه رژيم شاه است و نشان ميدهد كه انقلاب مردم به خاطر سياست اسلام زدايي شاه بود است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مرتضي مطهري (ره)، پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا، از ص 25 تا 77.
2. عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، نشر طوبي، از ص 307 تا 342.
3. راه انقلاب، مجموعه مقالات پژوهشي درباره انقلاب اسلامي، ج1 ،نشر هماهنگ تهران 78، از ص 25 تا 207.
پي نوشت ها:
[1] . جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرائي و چگونگي رخداد آن، معاونت امور اساتيد، نشر معارف، چاپ دوم، 1377، ص 192،191.
[2] . محمدي، منوچهر، انقلاب اسلامي زمينههاي و پيامدها، انتشارات معارف، چاپ اول، ص 104.
[3] . مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1368، ص 57.
[4] . مطهري، مرتضي، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص 65 و 66.
[5] . عميد زنجاني، عباسعلي، انقلاب اسلامي و ريشههاي آن، انتشارات طوبي، چاپ دهم، 1376، ص 37.
[6] . مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، انتشارات صدرا. چاپ چهارم، 1368، ص 119.
[7] . فرهنگ شعارهاي انقلاب اسلامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي. 1379. ص 134، 133.
[8] . نقوي حسيني، سيد حسين، انقلاب اسلامي و تئوري و عمل، قم. انتشارات علمي، فرهنگي صاحب الزمان (عج) ، 1380، ص 185.