شروع انقلاب ما هم شباهت به شروع انقلاب پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ داشته و هم به آغاز امامت علي ـ عليه السّلام ـ شبيه بوده اما در ادامه ،نه به دوران پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و نه به دوران حضرت علي ـ عليه السّلام ـ شباهت ندارد، اما نكاتي در اين مقايسه و امعان نظر به دست ميآيد كه براي عبرت مفيد ميباشد.
دوران جاهليت نقطه اوج دوري مردم آن زمان از واقعيت و فاصله گرفتن از دين و فرورفتن در گمراهي و بدعتها بود و ظلم و ستم سران و بزرگان قبائل عرب نسبت به زيردستان و اقشار ضعيف جامعه بيدادمي کرد. ثروت پرستي و مال اندوزي توانگران موجب فقروفلاکت بسياري ازمردم شده بود. فساد و تباهي، فقر و بيچارگي مردم به اعلا درجه خود رسيده بود كه همه اينهازمينه وقوع يك دگرگوني و انقلابي را ايجاب ميكرد.خداي حكيم منت نهاده و در همين زمان پيغمبر خود را براي هدايت و اجراي عدالت و رساندن مردم به سعادت دنيا و آخرت مبعوث ميكند، اولين گروهي كه به او ايمان آورده كساني هستند كه طالب حقيقت، تشنة عدالت بوده و داراي ضميري پاك و خداپرست ميباشند، از قبيل علي ـ عليه السّلام ـ، حضرت خديجه، ابوطالب ـ عليه السّلام ـ و گروه دوم مردم فقير و ستمديده كه از ظلم ستمگران مكه به ستوه آمدهاند و نداي عدالت خواهي، آزادي، برابري و برادري را لبيك گفته و به پيغمبر روي ميآورند؛ اما دشمنان پيامبر و اسلام براي خاموش كردن اين ندا شروع به مقابله كردند،وقتي تطميع و تهديد و توطئه كاري از پيش نبرد، پيغمبر و يارانش را به شعب ابيطالب تبعيد كرده و با نهايت شقاوت و قساوت تصميم به قتل فرستاده خدا ميگيرند، غافل از اين كه (و مكروا و مكرالله و الله خيرُ الماكرين)[1]دوره قبل از انقلاب نيز كه نقطه اوج سياهي و پليدي شاهنشاهي دو هزار و پانصد ساله ظلم و ستم بود، جنايت و دوري از خدا را به جائي رساندند كه تلاش ميكردند، با نام قانون و آزادي انسان ها را خام كرده و ريشه اسلام و خداپرستي، عدالت خواهي را خشكانده و اگر بتوانند هيچ نامي از اسلام باقي نماند،يا اگر بماند هيچ اثري نداشته باشد، آن چنان ظلم و ستمي بر اين مردم وارد آوردند كه صداي خرد شدن استخوان هاي قشر ضعيف جامعه گوش فلك و گوش شنواي هر انسان آزادمردي را آزار ميداد .اين همه ظلم و ستم نتيجه خواسته هاي نفساني شاه و درباريان و دوستان بيگانه و شهوتپرستشان و خوشگذرانيهاي آن طاغوتيان حقيقتستيز بود كه براي رسيدن به اميال خود و از بين بردن موانع آنها كه يكي از اين موانع دين بود از هيچ تلاشي فروگذار نميكردند .لذا براي نابودي دين وغيرت ،ترويج: فساد، عياشي، اعتياد، اختلاف و تفرقه، رواج مسائل خرافي، تجمل پرستي و… را در جامعه به سرحد خود رسانده بودند؛تا جائي اين جامعه را دچار پستي و بياعتباري كردند كه حق كاپيتولاسيون و حق توحش براي بيگانگان در نظر گرفتند. يك نوع جاهليت مدرن بارنگ ولعاب پيشرفت و علم و اطلاعات رابطور منظم و با برنامهاي برجامعه مسلط کرده بودند. در چنين زماني افكار الهام گرفته از دين، قرآن و خواستار عدالت و آزادي كه در سرلوحه آنها فكر بيدار روحاني مجاهد و فقيه آگاه به زمان و نائب امام زمان (عج) حضرت امام خميني (ره)بود ،نداي حقانيت و عدالت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را دوباره سرداده و ديني را كه در سطح جامعه به خاموشي گرائيده و ظالمان براي به فراموشي سپردن آن براي هميشه ،همت گمارده بودند در رگ هاي مسلمانان به جريان انداخت، ستمگران و طاغوتيان حقيقت ستيز براي خاموش كردن اين ندا به تكاپو افتاده، به هر حربهاي متمسك شدند از تبعيد و تهديد تا زندان و شكنجه و اعدام، اما اين مردم ستمديده وزجركشيده همانند دوران پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ، نه تنها با اين اعمال، دست از ياري امام برنداشتند، بلكه روز بروزايمان آنها بيشتر شد. تبعيد امام مانند هجرت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از مكه، نقطه عطفي در روند انقلاب بود.همانطورکه بعدازهجرت، طرفداران پيغمبر هر روز بر تعدادشان افزوده ميشد،ومشركان تحمل نکرده و عرصه را بر آنها تنگ تر كرده و دست به غارت اموال آنها و تصاحب خانههاي مسلمانان و بيرون كردن آنها و شهادت عده اي کردند.
بعدازتبعيدامام نيز همين روند جاري بوده ودر نهايت بين انقلابيون و عمال رژيم منحوس پهلوي درگيريهاي خياباني، تظاهرات و كشتار مردم توسط طرفداران دربار صفحه تازهاي از انقلاب را ورق زد. حكومت تا بن دندان مسلح طاغوت مانند طاغوتيان زمان پيغمبر بخاطر داشتن مال وآلات و اسباب جنگي هيچگاه فكر شكست را به خود راه نميدادند وبه قدرتشان مغروربودندوهمچنين شيطان بزرگ زمان، يعني آمريكا برنامهريز و حامي طاغوتيان اين زمان بود،بااين همه؛ همان گونه كه مشركان مكه شكست خوردند، شاه و درباريان هم شكست خورده به خاك ذلت و خواري افتاده و فرار را برقرار ترجيح دادند. درهردوانقلاب عده زيادي كشته شده و در خون خود غلطيدند، واين باعث شد تا آتش كينه نسبت به ظالمين در دل مردم شعلهورتر شده و كاخ ستم را بسوزاند و پيروزي را رقم بزند. انقلاب پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و امام به پيروزي رسيد، پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد مكه وامام واردکشور شد «انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً»؛[2]و وعد الهي «ان تنصرُ الله ينصركُم و يثبّت اقدامكُم»[3] محقق شد.
بعدازپيروزانقلاباسلامي،منافقين وگروهاي غيراسلامي، همانندطلقاءبعد ازفتح مکه، بخاطرحفظ موقعيت خودوکسب قدرت ،تظاهربه همراهي باخط امام وحرکت انقلابي مردم مي کردندواز فرصت به دست آمده به نفع خود سوء استفاده ميكردند و دست به توطئه، فتنهگري و آشوب ميزدندو با دشمنان خارجي اسلام و انقلاب همدستي كرده و براي از بين بردن اسلام و انقلاب تلاش ميكردند كه به لطف خدا و درايت الهي وپيامبرگونه امام (ره) تمام اين توطئهها شكست خورده و اسلام و انقلاب اسلامي مستحكم و استوارتر شد.همانگونه که درصدراسلام تمام دشمنان همدست شده و جنگ احزاب راه انداختند تا ريشه اسلام را بخشكانند، در دوران ماهم تمام دشمنان انقلاب ،دشمن بعثي را برانگيخته و حمايت كردند تاباجنگ تحميلي كار انقلاب را خاتمه دهند، اما نتيجه اين جنگ ها جز پيروزي، اتحاد و پيشرفت براي اسلام و مسلمانان نبود و انقلاب در تمام جهان شناختهتر شد و همان گونه كه انقلاب پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اسلام را به اقصي نقاط جهان منتشر كرد ، انقلاب ايران نيز اسلام و آزادي حقيقي را به جهان شناساند و منشأ بيداري و عدالتخواهي مردم ستمديده جهان گرديد.
اما آنچه كه انقلاب ما را درمراحل بعدازتثبيت، از انقلاب پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ جدا ميكند، اين است كه آن مردم با رحلت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دريک امتحان بزرگ، مردود شده و شكست خوردند و در امر جانشيني پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بخاطر كينه جاهليت كه هنوز در دل آنها مانده بود، علي ـ عليه السّلام ـ را كنار گذاشتند و از حرف پيغمبر عدول كرده و و بناي تفرقه و اختلاف را پايهگذاري كردند، اما مردم مابعدازرحلت امام نه تنها از مرجعيت عدول نكردند، بلكه همه به ولايت فقيه و مرجعيت روي آورده و فريب تبليغات بيگانگان مبني برشکست انقلاب با رحلت امام، را نخوردند و از اين مرحله پيروز بيرون آمدند .اما شباهت وتفاوت انقلاب ما با دوران علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ را ميتوان اينگونه بيان كرد:
روزي عمر از طلحه و زبير و سلمان و كعب الاحبار، تفاوت خلافت و سلطنت را پرسيد، سلمان جواب داد: الخليفة يعدِل في الرّعية و يقسّمُ بالسّوية و يشفقُ عليهم شفقَهَ الرّجل علي اهله و يقضي بكتاب الله؛ خليفه كسي است كه در ميان ملتش با عدل و داد و انصاف رفتار كند و بيت المال را ميان آنان به طور مساوي تقسيم كند و به امت خويش آنچنان مهربان باشد كه نسبت به خانواده خويش مهر ميورزد و در قضاوت هايش كتاب خدا را معيار و ميزان قرار دهد. (عمر بعد) از اين پاسخ جامع سلمان گفت: اي سلمان با اين معيار به نظر شما من خليفهام يا پادشاه؟ سلمان گفت: اي عمر اگر درهمي از بين المال مسلمين را در غير موردش صرف كني، تو پادشاهي نه خليفه.[4]با اين معيار عثمان سومين خليفه اصطلاحي و پادشاه واقعي كه علاوه بر حيف و ميل بيت المال و غارت آن ،با قرار دادن افراد فاسد، همچون مروانها و وليدها در پستهاي حساس و كنارگذاشتن اصحاب پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و افراد شايسته، مانند ابوذرها و عمارها و ابن مسعودها از پستهاي حساس ،موجب رواج مفاسد اجتماعي وافزايش بدعت هاي ديني وتقويت دشمنان دين گرديد. رژيم شاهنشاهي ايران قبل از انقلاب به ويژه حكومت پهلوي،اعمالي رامرتکب مي شد؛که از جمله آنهامي توان از: غارت بيت المال و سرازير كردن سرمايه اين كشور به بانك هاي خارجي و استفاده از آن براي عياشيها ،جمع كردن افراد فاسد و خيانت پيشه و لامذهب در اطراف خود و سپردن پستهاي حساس حكومت به دست آنهاو…نام برد. همه اينها دست به دست هم داد تا مسلمانان و دلسوختگان دين و مذهب دست به دست هم داده، و در آن زمان به خانه عثمان ريخته و او را بكشند و در عصر ما محمد رضا شاه را مخلوع و از كشور بيرون کنند. در آنجا با علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ بيعت و در اينجا امام خميني (ره) را به عنوان رهبر انتخاب و از او پيروي کردند .
آن زمان به خانه علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ آمده و آن قدر ازدحام و شلوغي جمعيت بود كه حضرت ميفرمايد ترسيدم (امام حسن و امام حسين ـ عليهم السّلام ـ ) زير دست و پاي جمعيت لگدمال شوند و در زمان ما جمعيت براي بيعت از تمام نقاط كشور، شهر و روستا به تهران آمده كه از فرودگاه تا بهشت زهرا و از بهشت زهرا تا فاصله شش كيلومتر، تمام كوچهها، خيابان ها، پشت بام ها، همه مملوّ از جمعيت بود.
بعد از اين مرحله (بيعت) در گوشهاي ديگر گروههاي مخالف علي ـ عليه السّلام ـ از قبيل ثروتمندان، واليان در حكومت هاي سابق، مروان، عايشه، طلحه و زبير، منافقين كه در دل از اسلام با هر قالبي دشمن بودند،با هم متحد شدند. در دوران ماهم مخالفان اسلام وانقلاب مانند: كمونيستها، منافقين، وابستگان به رژيم، زمينخواران وفئودال ها، سرمايهداران جيرهخوار حكومت،باهم متحد شدند و مقابل حركت عدالت خواهي اسلام صف كشيدند.
از طرفي قدرت هاي خارجي هم كه دستشان از كشور كوتاه شده، شروع به تخريب كرده و براي بازگشتن و يا ماندن تلاش ميكردند، در زمان علي بن ابيطالب نيز معاويه و امثال او كه از طرف عثمان بر شام و ديگر ممالك گمارده شدهاند، براي ماندن بر جاي خود تلاش ميكردند و سعي در اغوا و انحراف مردم و ايجاد جنگ و آشوب داشتند، لذا جنگهاي دروني، كه زاييدة اختلافات دروني و فريب خوردن عوام الناس توسط كساني كه به هر دليلي با آمدن علي بن ابيطالب خود را شكست خورده ميديدند، به وجود آمد و در اين زمان آشوبهاي داخل كشور در اول انقلاب در نتيجة اغواي بيگانگان و احزاب ضدانقلاب رخ داد.
ازطرفي دهه سوم انقلاب را ميتوان شبيهترين زمان به دوران حکومت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ دانست، چرا كه هنگام به خلافت رسيدن حضرت ،چند دهه از اول اسلام گذشته بود و آنهايي كه پيامبر را ديده و زمان او را درك كرده بودند و رشادتها و دلاوريهاي علي ـ عليه السّلام ـ را در جنگ ديده و با گوش خود فضائل علي ـ عليه السّلام ـ را از پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيده بودندو جانشيني او را مسلم ميدانستند، اكثراً از دنيا رفته بودند و نسل جديدي آمده بود كه شناخت چنداني نسبت به علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ نداشت.همچنين بر اثر اغواهاي دشمنان علي ـ عليه السّلام ـ و تلاش هاي معاويه و خلفاء، فضائل آن حضرت مغفول مانده بود. در اثرهمين مخالفت هاوتوطئه ها علي ـ عليه السّلام ـ در تنهايي و مظلوميت قرار گرفت بطوريکه آن حضرت از خدا مرگ را طلب مينمايد و از مردم سست ايمان وبي وفابه خدا شكايت ميكندو تا در نهايت، جهل و شقاوت مردم منجر به قتل علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـميشود،«فقتلُه اَشقَي الآخرين».[5]ولي در زمان ما گرچه از دوران امام و انقلاب چند دهه مي گذرد، ولي مردم همچنان محكم و استوار بر مباني انقلاب و تبعيت از ولايت فقيه اصرار داشته و دارند و از اين امتحانات سربلند بيرون آمده و شعار ما اهل كوفه نيستيم، علي تنها بماند را سر داده و به آن عمل ميكنند هم درمرحله انتخاب جانشيني امام (ره) مردم كشور ما از امتحان سربلند و پيروز بيرون آمدند و هم در مرحله پيروي از جانشين امام.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. كتاب تكرار تاريخ، هاشم هريسي، نشر مقام اسلام، تك جلدي.
2. روايت انقلاب، ناشر اميركبير، نويسنده حوا محدثي، تاريخ نشر 1365 ش.
3. تاريخ اسلام،مكان نشر تهران، ناشر آموزش و پرورش، نويسنده جعفر سبحاني، تك جلدي.
پي نوشت ها:
[1] . آل عمران/54.
[2] . فتح/1.
[3] . محمد/47.
[4] . تفسير گازر، ج 1، ص 62.
[5] . دعاي ندبه، پعني شقيترين مردم آخر الزمان او را كشت.