براي پاسخگويي به اين سؤال از سوي صاحب نظران تبيين هاي مختلفي صورت گرفته است كه برخي از آنها را در اين مجال بررسي مي كنيم:
الف) فطري بودن دين پشتوانه ثبات احكام آن:
دين حقيقتي است كه بر فطرت آدمي نهاده شده است . بدين معني كه دين يك امر فطري است و ريشه در سرشت آدمي دارد . مطالعات توحيدي از يك هماهنگي كامل بين دستگاه تكوين و تشريع خبر مي دهند و به ما مي آموزد كه آنچه در شرع داده شده ، ريشه در فطرت انسان دارد و آنچه در تكوين و نهاد آدمي است، همان حقيقتي است كه به صورت دين و تشريع تجلي كرده است . به تعبير ديگر، تكوين و تشريع دو بازوي نيرومندند كه به صورت هماهنگ در تمام زمينه ها عمل مي كنند. ممكن نيست در شرع دعوتي باشد كه ريشة آن در اعماق فطرت آدمي نباشد و ممكن نيست چيزي در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت كند ؛ زيرا خدا هرگز كارهاي ضد و نقيض نمي كند كه فرمان تكوينش بگويد انجام بده و فرمان تشريعش بگويد انجام مده[1] .
اين پيوند ، حقيقتي است كه در نقل نيز آمده است . خداوند در قرآن مي فرمايد: روي خود را متوجه دين خالص پروردگار كن . اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده[2] .وقتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ از تفسير اين آيه سؤال مي شود ، در پاسخ مي فرمايد : (هي الاسلام)[3] .
وقتي دين ناظر به فطرت و سرشت و گوهر آدمي است ، چون گوهر و سرشت آدمي ثابت و لا يتغير است . (لاتبديل لخلق الله)[4] ناگزير تمام آنچه در دين از عناصر و احكام موجود است ، ثابت و جاودانه خواهند بود و در آن حقيقت عيني نشاني از تغير و تبدل وجود نخواهد داشت و دين يك مسير يگانه براي آحاد بشر در هر عصر و هر سرزمين است .(ذالك الدين القيم)[5]ب) آخرين دين مرسل :
دين مرسل كه همان شريعت است . معلول نيازمندي بشر به پيام الهي است . از اين رو در گذشته طبق مقتضيات دوره ها و زمان ها اين پيام تجديد ميشده است. و هر چند منشأ دين مرسل و منبع آن دين نفس الامري است كه در لوح محفوظ حقيقت عيني و واقعيت ثبوتي دارد و دين نفس الامري فاقد عناصر و احكام و موقعيتي و تفسيرپذير ميباشد ، ولي دين مرسل به تناسب مقتضيات نسلي كه براي آنها ارسال مي شده و با توجه به موقعيت زماني و مكاني، مشتمل بر عناصر احكام موقتي و تغيير پذير، افزون بر عناصر و احكام ثابت ، دائمي و همگاني بوده است.
اما اسلام به عنوان آخرين دين مرسل براي هدايت بشر تا قيام قيامت آمده است، زيرا موقعيت آن اقتضا مي كند كه كاملترين دين مرسل باشد و تمامي آن چه كه بايد از دين نفس الامري به وحي و نقل بيان گردد، در بر داشته باشد . از سوي ديگر چون اين دين در زمان و مكان خاصي نازل شده و با مخاطبان اوليه خاصي مواجه بوده است، گاه احكام و مقررات ديني در آن با توجه به موقعيت و شرايط زماني و مكاني آن دوره ارائه شده است . اين امر به ويژه در سنت معصومان ـ عليه السلام ـ و به خصوص در رفتار آنها به شكل روشن تجلي يافته است. گنجينه معارف اسلامي مملو از عناصر و مقررات مقطعي است كه از زمان بعثت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ تا غيبت كبري امام زمان (عج) بيان شده است. با اين حال دين اسلام با وجود داشتن احكام و مقررات ثابت و دائمي، قابل تطبيق در همه زمانها و مكانها است.
حاصل كلام اينكه بسياري از عناصر اسلام چون بر اساس جنبه هاي ثابت حقايق عالم و آدم شكل گرفته اند ؛ نه تغيير پذيراند و نه با گذشت زمان كهنه و فرسوده مي شوند . با هر چند در ميان احكام و مقررات ديني ؛ عناصر و احكام معيتي و موقتي نيز وجود دارد كه از تطبيق احكام و مقررات دائمي پديد مي آيد. اين عناصر ، دين را به رغم ثبات و تغييرناپذيري بسياري از احكام آن ، با متقضيات متغيير زمان و مكان قابل انطباق و سازگار مي سازد.
ج) احتياجات ثابت بشر رمز جاودانگي احكام دين:
اين تبيين بر تنوع و چندگانگي نيازمنديها و احتياجات بشر مبتني است . نيازمنديهاي بشر بر دو نوع است: نيازمنديهاي اولي و نيازمنديهاي ثانوي . نيازمنديهاي اولي ، از عمق ساختمان جسمي و روحي بشر و از طبيعت زندگي اجتماعي او سرچشمه مي گيرد و تا انسان، انسان است، آن نيازمنديها نيز وجود دارد. اين نيازها يا جسمي است از قبيل: احتياج انسان به خوراك، پوشاك، مسكن، همسر، بهداشت …يا روحي است، مثل: زيبايي، احترام، تربيت و نيكي و ….يا اجتماعي، همچون: معاشرت ، تعاون ، مبادله ، عدالت و آزادي؛ نيازهاي ثانوي احتياجاتي است كه از نيازمنديهاي اوليه بر مي خيزد و محدود به شرايط زماني و مكاني خاصي است . نيازمندي به انواع آلات و وسائل زندگي كه با گذشت زمان متحول و پيشرفته مي شود از اين نوع احتياجات است كه در ارتباط با احتياجات اوليه بوده و بر حسب شرايط زماني و مكاني تغيير مي پذيرد ؛ يعني مكانيزم نيازمنديهاي اوليه به گونهاي است كه اين تغيير و تحول و در اسباب و آلات را بر حسب زمان ومكان مي طلبد . آنچه هدف ومعيار و ميزان در زندگي بشري است نيازهاي اوليه و تأمين آنها است و نيازهاي ثانويه در راستاي تأمين نيازهاي اوليه مورد توجه قرار مي گيرند. نيازمنديهاي اوليه بشري چون از عمق ساختمان جسمي و روحي بشر برمي خيزد ، ثابت و دائمي است و در چارچوب زمان و مكان معيني محدود نمي گردد، بر خلاف نيازهاي ثانويه كه در بستر زمان و مكان در تناسب پيشرفت بشر قابليت تحول و تطور را دارند.
بر پايه اين حقيقت است كه احكام ومقررات اسلام نيز به دو دسته ثابت و متغير پيريزي شده است؛ يعني در زمينه نيازهاي دائمي قوانين ثابت و تغيير ناپذير جعل كرده و فرموده است[6] : حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرام محمد حرام الي يوم القيامه[7]، ولي در قسمت نيازهاي متغير ، قوانين و مقررات تغييرپذيري را پيش بيني نموده است؛ زيرا تأمين نيازهاي ثابت احكام و مقررات ثابت و تأمين نيارهاي متغير، احكام و قوانين متغير را مي طلبد.
بر اين اساس قوانيني كه از نيازهاي هميشگي انسان بر مي خيزد، هرگز رنگ تغيير و تبدل را نمي پذيرد و به هيچ وجهي با گذشت ايام و غبار زمانه نمي فرسايد، آن چه قابل تغيير و تحول است و بايد در هر عصري تجديد گردد ، مقرراتي است كه به تناسب نيازهاي متغير و اقتضائات زمان و مكان جعل مي گردد .
پس نيازهاي بشر دوگونه است : ثابت و متغير . در سيستم قانونگذاري اسلام براي نيازهاي ثابت ، قانون ثابت وضع شده و براي نيازهاي متغير قانون متغير، ولي قانون متغير قانوني است كه اسلام آن را يك قانون ثابت وابسته كرده و آن قانون ثابت را به منزله روح اين قانون متغير قرار داده كه خود آن قانون ثابت دين، قانون متغير را تغيير مي دهد[8] .
بنابراين مقررات و احكام دين چون ريشه در فطرت آدمي دارند و از احتياجات و نيازهاي ثابت و هميشگي بشر برخاسته اند ، جاودانه و تغيير ناپذيرند، زيرا نه گوهر آدمي تغيير ميپذيرد و نه آن احتياجاتي كه در عمق ساختمان جسمي و روحي بشر و در طبيعت زندگي اجنماعي او ريشه دارد . در عين حال در دين اسلام احكام موقتي و مقطعي وجود دارد كه پاسخگوي نيازهاي متغير انسان است و باعث سازگاري دين با متقضيات زمان و مكان هاي گوناگون براي بشر ميگردد و جاودانگي و ماندگاري دين اسلام نيز در همينجا ريشه دارد.
پي نوشت ها:
[1] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 16، ص 93 ـ95 .
[2] . روم/30 .
[3] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 2، ص10، باب فطره الخلق علي التوحيد.
[4] . روم/30.
[5] . همان.
[6] . جهت تحقيق بيشتر و كاملتر، هادوي تهراني، مهدي، مباني كلامي اجتهاد، ص 338 – 404.
[7] . اصول كافي ، ج 2 ، ص 17.
[8] . اسلام و متقضيات زماني، چاپ اول، 1370، ج2 ، ص77، همچنين نظام حقوق زن در اسلام ، ص 101.