خانه » همه » مذهبی » آيا نتيجه خشونت نبوي، موجب پيدايش خشونت در واقعه عاشورا از سوي دشمنان پيامبر نبود؟

آيا نتيجه خشونت نبوي، موجب پيدايش خشونت در واقعه عاشورا از سوي دشمنان پيامبر نبود؟

بحث مدارا و خشونت سابقه طولاني در تاريخ انسان دارد و اينكه حادثه عاشورا نتيجه خشونت نبوي است يا از آثار حسد و كينه ديرينه بني اميه نسبت به فرزندان هاشم است، جاي تأمل و بحث دارد. به نظر مي رسد حادثه عاشورا ريشه در اختلافات دامنه دار بني اميه با بني هاشم دارد، به شهادت تاريخ، اميه، فرزند عبدالشمس، برادرزاده هاشم، همواره بر عظمت و بزرگي عموي خود حسد مي ورزيد، چون هاشم از نظر اصول انساني و معنوي پيشگام بوده و اميه كه توانايي اين مهم را نداشت به افتخارهاي مادي و دنيوي بسنده نموده و از طرق گوناگون و بذل و بخشش تلاش كرد قلوب مردم را به سوي خود جلب كند، ولي علي رغم كوششها و كارشكني هاي زياد نتوانست روش (هاشم) را تعقيب كند و بدرفتاري هاي وي روز به روز بر عزت و عظمت هاشم افزود.
آثار حسد در درون (اميه) زبانه مي كشيد، سرانجام عموي خود را وادار كرد تا پيش بعضي از دانايان عرب (كاهن) برود و هر كدام مورد تصديق و گواهي او قرار گرفت، زمام امور را بدست گيرد. عظمت (هاشم) مانع از اين بود كه با برادرزاده خود به نزاع برخيزد، ولي اصرار (اميه) وي را مجبور كرد كه با دو شرط به اين كار اقدام كند: اول هر كدام از اين دو نفر كه محكوم شود، صد شتر سياه چشم در روزهاي حج قرباني كند، دوم شخص محكوم بايد ده سال از مكه بيرون برود، از حسن اتفاق داناي عرب (كاهن عسفان) تا چشمش به هاشم افتاد، زبان به مدح وي گشود و طبق قرار داد (اميه) مجبور شد، مدت ده سال در شام اقامت گزيند. [1]آثار اين حسد و كينه ديرينه و موروثي حدود 130 سال پس از اسلام نيز ادامه داشت و جناياتي به بار آورد كه در تاريخ بشرّيت بي سابقه است. يكي از آنها حادثه خونين عاشورا است، اين داستان علاوه بر اينكه آغاز عداوت دو طايفه را روشن مي كند، علل نفوذ امويان را در محيط شام نيز واضح مي سازد و معلوم مي شود كه روابط كهن امويان  با اهالي اين مرز و بوم ،مقدمات حكومت امويان را در اين مناطق فراهم ساخته بود اصولا امويان با اسلام مبارزه جدي داشتند و اين هم دو علت داشت يكي رقابت نژادي كه در چند نسل متوالي متراكم شده بود، دوم تباين قوانين اسلام با نظام زندگي اجتماعي رؤساي قريش مخصوصا امويها كه اسلام بر هم زننده آن زندگاني بود.[2]اما در خصوص رفتار پيامبر گرامي اسلام -صلي الله عليه وآله- دوست و دشمن بر رفتار ملايم و انساني ايشان با دشمنان اعتراف دارند. دانشمنداني كه در مسأله گسترش سريع اسلام كه خود يكي از پديده هاي مهم جهاني است، بحث كردند، پس از تاثير و جاذبه معنوي قرآن، عامل دوم، توسعه معجزه آساي اسلام را، شخصيت، خلق و خوي و طرز رفتار و نوع رهبري و مديريت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مي دانند.[3] حتي فتوحاتي كه در زمان خلفا انجام شده است، به گونه اي بازتاب رفتار عالي و مدبرانه آن حضرت به شمار مي آيد.
قرآن كريم نيز روي اين عامل تأكيد ورزيده است: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك؛[4] به(بركت) رحمت الهي در برابر آنان (مردم) نرم و (مهربان) شدي، اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند.»
در جاي ديگر دارد: «و ما ارسلناك الا رحمة للعالين»[5] ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم.
بهترين دليل تاريخي بر اينكه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله ـ جنگ طلب و خشونت خواه نبوده، اين است كه با كمال بردباري تمامي رنجها، آزار، اذيت كفار، مشركان مكه و مدينه را تحمل كرد، تا آنجا كه از سوي خداوند اذن دفاع نازل شد؛ «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا …[6]؛ به كساني كه جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است، زيرا مورد ستم قرار گرفته اند»؛ يعني آنچه به عنوان جهاد عليه كفار اتفاق افتاد، خشونت طلبي نبود، بلكه از باب دفاع و عكس العمل طبيعي درمقابل كفار و مشركان بود، پيامبر در رفتارهاي فردي و اجتماعي خود چنان توفيق داشت كه قرآن مجيد او را به عنوان اسوه و الگوي حسنه معرفي مي نمايد.[7]پيامبر اكرم – صلي الله عليه و آله – در مدت 23 سال تمام توان خود را به كار برد تا در تار و پود جامعه، معنويت يعني بينش ها و ارزش هاي الهي را جايگزين سازد، او شالوده كار خويش را بر اعتقادات گذاشت و در پي آن به «انقلاب در ارزشها» پرداخت و انسان ها را با اين باور پرورانيد و در اين باره موفق شد؛ انسانهايي كه جلوه هاي ايثار و معنويت شدند را تربيت كند و به جامعه تحويل دهد.
اما پس از مدت نه چندان طولاني، ارتجاعي در اين حركت رخ داد، كه مايه عبرت گشت. عوامل متعددي در اين زمينه دخالت داشت، از جمله ناديده گرفتن وصاياي پيامبر اكرم – صلي الله عليه وآله – در مسأله رهبري، كم رنگ شدن معنويت در جامعه آنروز، افول غيرت ديني و نفوذ نا اهلان و نا محرمان،برگشتن تبعيديان وزخم خوردگان از اسلام به مدينه؛ همه اين عوامل دست به دست هم داد، در نهايت كار جامعه اسلامي به آنجا رسيد كه فردي، مانند يزيد از تبار بني اميه به قدرت رسيد و در يك چنين اوضاع و شرايطي امام حسين – عليه السلام – چاره اي جز فداكاري نداشت، آن هم چنان فداكاري خونين و با عظمتي كه موجب بقاي اسلام گشت.
«مكتبي كه مي رفت با كجروي هاي تفاله جاهليت و برنامه هاي حساب شده احياي ملي گرايي با شعار، لا خبر جاء و لا وحي نزل»[8] محو و نابود شود، و از حكومت عدل الهي يك رژيم ديكتاتوري سلطنتي بسازد و اسلام و وحي را به انزوا بكشاند،كه ناگهان شخصيت عظيمي كه از عصاره وحي الهي تغذيه و در خاندان سيد رسل محمد مصطفي و سيد اولياء علي مرتضي تربيت و در دامن صديقه طاهره بزرگ شده بود قيام كرد و با فداكاري بي نظير و نهضت الهي خود، واقعه بزرگي را به وجود آورد».[9]امام حسين ـ عليه السّلام ـ  در آن دوران مي ديد كه بني اميه قصد دارند اسلام را از بين ببرند. لذا قيام مي كند. در پستي و رسوايي يزيد همين بس كه امام حسين ـ عليه السّلام ـ فرمود: «و علي الاسلام السلام، اذ قدبليت الامة براع مثل يزيد»[10] هر گاه امت اسلامي گرفتار فردي مانند يزيد شود، فاتحه اسلام را بايد خواند» به گفته شهيد مطهري اصلاً وجود اين شخص، تبليغ عليه اسلام بود.[11] امام حسين ـ عليه السّلام ـ در اين مبارزه به حدي قاطع و مصمم بود كه فرمود: من از جدم رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ شنيدم كه فرمود: « الخلافة محرمة علي آل ابي سفيان، خلافت بر فرزندان ابو سفيان حرام است».[12]حتي در روز عاشورا، نيز بر موضع جدي خود اصرار كرد: «لا و الله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد، به خدا قسم هرگز دستم را،ذليلانه، بدست شما نخواهم داد، و عرصه كارزار را،همچون بندگان، ترك نخواهم گفت. چرا امام تا اين اندازه قاطعيت از خود نشان داد؟ پاسخ روشن است، بقاي اسلام بستگي به قيام و فداكاري آن حضرت داشت.
با توجه به آنچه گفته شد،قطعا مي توان گفت: حادثه عاشورا نه تنها جنبه شخصي و انتقام گيري ندارد، بلكه مسأله بالاتر از اين هاست، مسأله اسلام و ارزش ها است، لذا امام حسين(ع) در تمامي لحظات حساس از شروع نهضت تا روز شهادت، وپس از آن كاروان اهلبيت، بر اهداف والاي نهضت تأكيد و آن را تبليغ نمودند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سورة بقره آيه 30.
2. مرتضي مطهري، حماسه حسيني، (دوره 3 جلدي) تهران، صدرا.
3. محمدتقي مصباح يزدي، آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1379.
4. سيد احمد خاتمي، عبرت هاي عاشورا، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379.

پي نوشت ها:
[1]. عزالدين ابن اثير ،تاريخ كامل، ترجمه محمد حسين روحاني، ايرانشهر، انتشارات اساطير،چاپ دوم، 1374، ج2، ص822-823.                   
[2]. روحاني، سيد سعيد، تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهري، قم، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، 1378، ص35.
[3]. مطهري، مرتضي، سيره نبوي، تهران، انتشارات صدرا، 1374، ص231 به بعد؛ ويل دورانت، تاريخ تمدن (عصر ايمان)، ترجمه گروهي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ دوم، 1379، ص 219 به بعد، بخش اول.                         
[4]. آل عمران/159.
[5]. ‌انبياء/107.
[6]. حج/39.
[7]. ر.ك: خاتمي، سيد احمد، عبرتهاي عاشورا، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379، ص 82 – 88.
[8]. پاره اي است از اين بيت شعر عبدالله بن زيعري، لعبت هاشم بالملك فلا، خبر جاء ولا وحي نزل «قبيله بني هاشم با حكومنت بازي كرد، نه خبري آمد و نه وحي اي نازل گشت» وقتي يزيد عليه اللعنة با چوب بر دندان هاي مطهر  امام حسين(ع) مي زد، اين شعر را زمزمه مي كرد. موسوي خميني، سيد روح الله، تبيان، دفتر سوم، (قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني) مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1373، ص 30.
[9]. همان.
[10]. مطهري، مرتضي، حماسه حسيني، تهران، انتشارات صدرا، 1364، ج 2، ص 22.
[11]. همان.
[12]. سيد بن طاووس، لهوف، ترجمه سيد محمد صحفي، قم، انتشارات اهل بيت، 1361، ص 14.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد