در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه ملازمهاي بين پذيرش مسؤوليت توسط روحانيت، و دوري مردم و جامعه از دين نيست و الّا اگر ملازمهاي بين پذيرش مسؤوليت و دوري مردم و جامعه از دين و علماء بود، نبايد نبيّ مكرم اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بعد از هجرت به مدينة منوّره تشكيل حكومت ميدادند و نبايد رهبري جامعه اسلامي را به عنوان رهبر ديني بدست ميگرفتند. و همينطور حضرت امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ نبايد خلافت را قبول ميكردند. حتي حضرت امير ـ عليه السّلام ـ يكي از دلايل پذيرش خلافت و رهبري جامعه اسلامي را عهد و پيماني بيان ميكنند كه خداوند متعال از علماء گرفته است كه بر سيري ظالمان (و شكم بارگي آنها) و گرسنگي مظلومان (و بيچارگان) آرام نگيرند.[1] حضرت علي ـ سلام الله عليه ـ ميفرمايند: علما با وجود كمك و ياور و طرفدار، حق ندارند نسبت به جامعه و رهبري آن بيتفاوت و ساكت باشند بلكه بايد قبول مسؤوليت كنند و امور را بدست گيرند،[2] همانطور كه خود آن حضرت با حاصل شدن شرايط (و داشتن كمك) چنين كردند.
حضرت امام خميني (ره) كه احياگر اسلام ناب محمدي (صلّي الله عليه و آله ) در عصر حاضر هستند در اين باره ميفرمايند: روحانيون و علما بايد كارهاي قضائي و اجرائي را براي خود يك امر مقّدس و يك ارزش الهي بدانند و براي خود شخصيت و امتيازي قائل بشوند كه در حوزه ننشستهاند بلكه براي اجراي حكم خدا راحتي حوزه را رها كرده و مشغول به كارهاي حكومت اسلامي شدهاند. اگر طلبهاي منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور مسلمين را خالي ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسئوليت نپذيرد و يا دلش را به هواي اجتهاد و درس خوش كند در پيشگاه خداوند بزرگ يقيناً مؤاخذه ميشود و هرگز عذر او موجّه نيست[3]لذا مي توان گفت اهداف تصدي امور از طرف عالمان دين به طور خلاصه عبارتند از: 1. عمل به عهد و پيمان الهي و تكليف شرعي؛ 2. ايجاد و اقامة عدل؛ 3. اجراي حكم خدا؛ (اعم از احكام قضائي، اجرائي يا تقنيني) و به قول مرحوم شهيد بهشتي «ما شيفتگان خدمتيم نه تشنگان قدرت».
در اينجا مناسب است با توجه موضوع بحث به عوامل جدايي و دوري احتمالي جامعه از دين و روحانيت بپردازيم:
1. تبليغات ضد ديني و ضد روحانيت دشمنان اسلام و انقلاب:
اكنون كمتر كسي است كه تهاجم تبليغي و جنگ رواني بيامان و گستردة استكبار جهاني و عوامل داخلي آنها را بر عليه اسلام انقلابي و به تعبير امام خميني (ره) اسلام ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ و عليه روحانيت انقلابي را، به روشني احساس نكند. البته اين تهاجم نه تنها عجيب و غيرمنتظره نيست بلكه نبودن آن جاي تعجب و حتي جاي نگراني دارد. حضرت امام (ره) در اين باره ميفرمايند: «راستي اگر كسي فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نميكند ساده انديشي نيست؟ مسأله كتاب آيات شيطاني كاري حساب شده براي زدن ريشه دين و دين داري و در رأس آن اسلام و روحانيت است. يقيناً اگر جهان خواران ميتوانستند، ريشه و نام روحانيت را ميسوختند.[4] اين دشمني ها از طريق ابزارهاي گوناگون، مثل راديوهاي كشورهاي استكباري، ماهواره، اينترنت و برخي مطبوعات داخلي و معاندان و ضد انقلاب داخل صورت ميگيرد. اين تهاجمات تبليغي عليه اصل دين به ويژه مكتب تشيع، روحانيت و مرجعيت و حتي لزوم تخصص و فقاهت براي ابراز نظر در دين و تخريب شخصيت بزرگان حوزه و شايعه پراكني عليه روحانيت اصيل مي باشد. كه ممكن است آثاري در افكار عمومي داشته باشد.
2. گرايشات و تمايلات نفساني:
آن چه كه باعث شده است در طول تاريخ عده اي در مقابل انبياء الهي و دعوت كنندگان به حقيقت مقاومت كننداين است که آنان آزادي به معني بيبند و باري و فسق و فجور را ميخواهند، و به گفته قرآن: «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ»[5]. انسان ميخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) گناه كند. حتي عدهاي تمايل و انتظار دارند تا بيان كنندگان دين الهي، دين خدا را بر طبق هواهاي نفساني آنها تبيين كنند، لذا ميبينيم حتي به پيامبر ميگويند: «قرآني غير از اين بياور يا آن را تبديل كن (آيات نكوهش بت هاي ما را بردار)»[6] آيات ديگري نيز به همين مضمون يا نزديك به اين مضمون هستند كه بسياري توقع دارند بزرگان دين تابع تمايلات و هواهاي نفساني آنها باشند[7]. بويژه وقتي حكومت اسلامي مستقر شد و احكام و حدود الهي اجرا شد، مردم ناچارند رفتارهاي خود را در چارچوب آزاديهاي شرعي تنظيم كنند، لذا هواپرستان در ارضاي آزادانه خواهش هاي نفساني با احكام اسلامي و مجريان آنها يعني علما اصطكاك پيدا مي كنند.
در عصر حاضر با گسترش وسايل ارتباط جمعي، دشمنان اسلام و انقلاب براي به شكست كشاندن اسلام و روحانيت از راه گسترش فساد و فحشاء نيز در رسيدن، اهداف شيطاني خود وارد ميشوند بديهي است يكي از آثار غرق شدن در منجلاب فساد و گناه، فساد اعتقادي و دوري از هر آن چه رنگ و بوي دين و مذهب دارد و از جمله دوري از روحانيت و مدافعان و مروّجان احكام الهي خواهد بود.
3. تبليغات صاحبان ثروت و نفوذ در برابر عدالت:
يكي ديگر از عوامل اصطكاك بين رهبران ديني و بخشي از افراد جامعه تن ندادن برخي افراد به عدالت اسلامي است. چنان كه در قرآن كريم بيان مي دارد كه حتي عدهاي از پيامبر (صلّي الله عليه و آله) به دليل نحوه تقسيم بيتالمال، خشمگين ميشوند.[8] جريان شورش ناكثين (اصحاب جمل بويژه طلحه و زبير) در مقابل حكومت حضرت امير ـ سلام الله عليه ـ نيز از همين جا ناشي شد.
عده اي از افراد بشر بدليل دوست داشتن خود، دوست دارند كه حاكم به نفع آنها حكم كند، لذا ميبينيم در قرآن كريم در آيات متعدد سعي در تعديل و اصلاح اين امر است.[9] معمولاً بخشي از مخالفان حكومتها محكومان دادگاهها و وابستگان آنها هستند. (هر چند احكام عادلانه باشد)
4. عملكرد سوء برخي از افراد در لباس روحانيت كه داراي مقام حكومتي هم بوده است:
در دين مبين اسلام قدرت و مقام وسيلهاي است براي خدمت به مردم و احقاق حق و اجراي احكام اسلام و اگر غير از اين باشد و افرادي با لباس روحانيت دنبال پست و مقام باشند و وظايف خود را به خوبي و شايستگي انجام ندهد طبيعي است كه آن بين مردم و همينطورجامعه بدبيني از دين و روحانيت به وجود مي آورد گاهي هم چه بسا دين گريزي برخي را هم در پي دارد. و چنين رويكردي بايد در رفتارها بروز يابد تا اهداف غير الهي مشخص شود و الّا نميتوان هر كسي را متهم به قدرت طلبي كرد. از نشانههاي اهداف غير الهي در تصدي مسؤوليت تجمل پرستي و سوء استفاده از مقام و موقعيت براي جمع ثروت و تكاثر و زراندوزي و اشرافيت خود مسئولين يا بستگان آنهاست. البته ممكن است چنين افرادي نفوذي دشمنان باشد كه براي ضربه به روحانيت و اسلام تلاش مي كنند.
بنابراين تصدي حكومت توسط علماي دين تا وقتي كه بر اجراي احكام اسلامي اصرار كنند مخالفاني خواهد داشت و طرفداراني. مهمّ اين است كه روحانيت به وظيفة ديني خود عمل كند و بر طبق اسلام و عدالت عمل كند و از دشمنيها و كارشكنيها نهراسد، البته لازم است تا در اين راه از تجمل و دنياگرايي بپرهيزد و زهد و سادهزيستي پيشه كند تا محبوب تودة مردم باشد، كه در هر صورت روشنايي حق مانع خواهد شد تا باطل و اغواگري هاي آن موثر افتد.
پي نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبة سوّم.
[2] . همان.
[3] . منشور روحانيت، مؤسسه نشر آثار امام، چاپ 74، ص 19.
[4] . منشور روحانيت، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص 5.
[5] . قيامت/ 5.
[6] . يونس/15.
[7] . حجرات/7؛ انعام/56، اسراء/73 و … .
[8] . توبه/85.
[9] . نساء/65 و 135.