همانگونه كه مي دانيم دنيايي كه پيشرو داريم، مبادلة نابرابر فرهنگي را اجتنابناپذير كرده و ادغام فرهنگها را موجب شده است. در مبادلات فرهنگي نابرابر بينالمللي، فرهنگ مسلط و چيره، سعي ميكند با به كارگيري تمام ابزار و وسايل و تكنيكهاي ممكن، الگوهاي زيستي، مصرف، رفتار و حتي بينش مردم ساير كشورها و فرهنگها را به دلخواه خود تغيير دهد طبيعي است كه در يك فراگرد پيوسته و درازمدت، تودههاي مردم از گروههاي سني مختلف كه نصيبي از فرهنگ خودي نبردهاند، مجذوب جلوههاي فريبندة فرهنگ بيگانه شوند و به تدريج حساسيت و خودآگاهي جمعي را نسبت به ارزشها و هنجارهاي بومي و ملي از دست بدهند.بنابراين اگر سيستم فرهنگي داخلي كشورها از تنظيم داد و ستد و صادرات و واردات مناسب فرهنگي ناتوان باشد در اين صورت تسليم فرهنگي و به تبع آن سقوط اقتصادي و سياسي و در نتيجه آن، «بحران هويتي» و افتادن به دامان فرهنگهاي بيگانه امري حتمي خواهد بود. از اين رو شناخت راهكارهاي دفاع از هويت ملي و مذهبي و كيفيت وارد كردن آن در عرصة مبادلات فرهنگي بينالمللي امري لازم و اجتناب ناپذير خواهد بود که در اينجا به دو راهکار اساسي و محوري در اين خصوص به اختصار اشاره مي کنيم ؛
الف) بازسازي تمدّني
بازسازي تمدني گامي مهم در راستاي تقويت هويت ملي و مذهبي و حفظ آن از تهاجم فرهنگهاي بيگانه است. ما در تاريخ ايران شاهد دو تمدن عظيم و باشكوه هستيم. 1 . تمدن ايران باستان 2 . تمدن عظيم ايران دورة اسلامي (قرن 4 و 5) كه از آن به عنوان «عصر طلايي» ياد ميشود. اطلاعات چنداني از ابعاد مختلف تمدن ايران باستان در دست نيست . اما در تمدن دورة اسلامي شاهد رشد و شكوفايي تمام عرصههاي علم و هنر بودهايم. در اين دوره علماء و دانشمندان زيادي سر برآوردند فارابي، ابن سينا، خواجه نظامالملك، غزالي، خواجه نصيرالدين طوسي، حكيم عمر خيام، خواجه عبدالله انصاري، خوارزمي و بسياري ديگر از دانشمندان كه محصول عصر زرين تمدن ايران اسلامي هستند.
بنابراين بازسازي تمدني يعني روي آوردن مجدد به فرهنگ و تمدن ايران و اسلام و از اين طريق با غناي فرهنگي و هويتي، سدّ عظيمي در برابر تمدنها و فرهنگهاي بيگانه و نابخرد قرار داده خواهد شد
ب) صدور ارزشهاي عام ـ حفظ و تقويت ارزشهاي خاص
منظومههاي فرهنگي تنها در اثر تعامل و مبادله با محيط سيقل ميخورند و هويت و حيات خود را حفظ ميكنند. در اين داد و ستد، نظام فرهنگي بايد چيزي براي عرضه يا حرفي براي گفتن داشته باشد وگرنه اگر قابليت مبادله و فرا رفتن از مرزهاي محدود را نداشته باشد به تدريج دچار خود تخريبي[1] و ركود ميشود. بازيگر خردمند در عرصة به هم فشردة بينالمللي سعي ميكند ضمن حفظ و تقويت ارزشهاي خاص و بومي خود كه سپري در مقابل هنجارهاي باطل بيگانه است، از بطن آن، عناصر پويا و ارزشهاي عام و جهانشمول را شناسايي، تقويت و مبادرت به صدور آن نمايد. ارزشهاي خاص و بومي ايجاد حساسيت، نفاق و تعارض ميكند ولي ارزشهاي عام، همكاري و رقابت بينالمللي ايجاد مينمايد. اين امر به هيچ وجه به معني از دست دادن حميّت و علاقه نسبت به ارزشهاي بومي و ملّي نيست بلكه قبول يك واقعيت انكارناپذير در عرصة مبادلات فرهنگي در عصر ارتباطات است.البته ارزشهاي عام در تعارض و ناهماهنگ با ارزشهاي خاص و بومي نيست چرا كه همين ارزشهاي عام بار اصلي خود را از عناصر خاص فرهنگ خود ميگيرند.
به اين ترتيب با درنظر گرفتن مؤلفههاي فوق، ميتوان علاوه بر حفظ و تقويت هويت ملي و ديني در عرصة تنگ و نابرابر بينالمللي. مبادرت به صدور برخي از عناصر عام و جهانشمول هويت ملي و ديني نمود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . فرهنگ پيشرو، فرهنگ پيرو، محمدتقي جعفري.
2 . جهاني شدن و دين، دبيرخانه دينپژوهان كشور، مؤسسة انتشارات احياگران، 1382.
پي نوشت:
[1] . Entropy = خودتخريبي و خودويرانگري.