نظر اسلام دربارة آزادي
آزادي در يك نگاه ظاهري به معناي فقدان مانع پيشروي انسان در عرصههاي سهگانه حيات يعني: عقيده، گفتار و رفتار است؛ و آنچه كه به اين نگاه سطحي عمق و اعتبار بيشتر ميبخشد فهم و تفسير آزادي در ارتباط با حقيقت انسان است، نحوة شناخت انسان و حيات او در چگونگي بهره برداري از آزادي، سهم به سزائي دارد، چه اينكه تفسير ناصحيح از انسان منتهي به فهم نابجا از آزادي خواهد شد؛ انسان حقيقتي است دوبعدي مركب از ماده و ماوراء ماده، روح و بدن، كه در اين ميان ابعاد روحاني انسان اصيل، حقيقي و جاويدان بوده، و ابعاد مادي او در حال گذر، عاريتي و جنبة مقدمي داشته و براي تعالي بُعد ملكوتي او خلق شده است.
حال با توجه به ابعاد وجودي انسان ميتوان نظر اسلام دربارة آزادي را به خوبي بدست آورد. آزادي يكي از صفات نفساني انسان است، همچنانكه ذات انسان مملوك خداست صفات و جميع دارايي او از جمله آزادي او، مملوك خداست پس آزادي امانتي در دست انسان است، و فلسفة وجودي آن از نگاه اسلام و بهرهگيري از آن در جهت شكوفايي حيات مادي و معنوي در عرصههاي گوناگون آن است. و بنابراين انسان تكويناً آزاد آفريده شده است. اما انسان در قلمرو تشريع، اخلاق و قانون «فعال مايشاء» نبوده بلكه موظف است بر اساس وظايف شرعي و قانوني رفتار نمايد. بنابراين خلط بين آزادي در حوزة تكوين و تشريع يكي از لغزشگاههاي خطير و حساسي است كه بايد از آن پرهيز شود. قرآن در آيات متعدد از جمله در آية شريفة «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» «در قبول دين اكراه نيست، (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است»[1] اين واقعيت را بيان ميكند؛ اين آيه بيانگر آزادي تكويني انسان در حوزة اختيار عقايد ديني است، چنانكه علامه طباطبايي در ذيل همين آيه ميگويد:
«اين آيه دين اجباري را نفي ميكند چون دين كه عبارتست از يك سلسله معارف علمي و يك سلسله معارف عملي تابع آن، رويهم رفته از اعتقادات تشكيل ميشود و اعتقاد و ايمان از امور قلبي است كه اكراه و اجبار به آن راه ندارد[2]». اما قرآن در آية بعد ميفرمايد: «خداوند، وليّ كساني است كه ايمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها، به سوي نور بيرون ميبرد، (اما) كساني كه كافر شدهاند، اولياي آنها طاغوتها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوي ظلمتها بيرون ميبرند، آنها اهل آتش هستند و هميشه در آن خواهند ماند»[3] و اين آيه بيانگر آن است كه انسان در مقام تشريع بايد بر اساس واقعيت هستي كه در بحث ما حقيقت ايمان و كفر و اقتضائات آن است رفتار نمايد.
آيا تقوا مخالف آزادي است؟
تقوا در منابع لغت از جمله در «لسان العرب» به معناي حفظ و صيانت معني شده است؛[4] و شهيد مطهري نيز به همين معني در كتاب ده گفتار تأكيد ميكند.[5] بنابراين تقوا يعني صيانت و نگهداري از هرچه كه به زيان انسان است. باز ميبينيم تقوا نيز همچون آزادي در ارتباط با انسان معني و مفهوم پيدا ميكند. اگر واقعيت انسان را همين عناصر، اجزاء و اركان ظاهري او بدانيم كه در بستر عوامل طبيعي قرار گرفته و همراه با گذر ايام و سيلان دوران به زندگي خود ادامه داده و پس از چند صباحي هيچ اثر و ثمري از او باقي نخواهند ماند، در چنين صورتي تقوا مخالف با آزادي طبيعي و حيواني انسان خواهد بود، چنانكه علامه جعفري نيز اين مطلب را بيان كرده و مي فرمايد زندگي به معناي طبيعي و معمولي آن نه تنها نيازي به دين ندارد، بلكه دين در بعضي موارد مزاحم آن است.[6]اما اگر عناصر مادي بخش؛ ناچيزي از واقعيت هستي انسان را تشكيل دهد، و بخش اصيل و جاويدان حيات او مربوط به بعد ملكوتي او باشد كه بايستي به دست خود انسان طراحي و معماري شده و در جهان ابدي به نمايش گذاشته شود، در اين صورت تقوا نه تنها منافاتي با آزادي انسان نخواهد داشت، بلكه اساساًآزادي در بستر همين تقوا به شكوفايي و بالندگي خود خواهد رسيد. چنانكه قرآن در آيات متعدد اين مهم را بيان كرده است از جمله اينكه: «مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»؛ «هركس تقواي الهي پيشه كند خداوند راه نجاتي براي او فراهم ميكند و او را از جايي كه گمان ندارد روزي ميدهد»[7] و يا در جاي ديگر ميفرمايد: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ»؛ «اهل تقوا در جايگاه امني قرار دارند»[8]. امام علي ـ عليه السلام ـ نيز در موارد فراواني در نهج البلاغه اين حقيقت را كه تقوا ماية تعالي و رهايي انسان از ناحية «من» حيواني و باعث سعادت و سيادت دنيا و آخرت است، بازگو فرموده است چنانكه در خطبة ذيل ميفرمايد: «فَاِنَّ تَقَويَ الله مفتاحُ سَدادِ، وِ ذَخيرَةُ معادِ، و عتقٌ مِنْ كلّ مَلَكَةٍ وَ نَجاةٌ مٍنْ كُلِّ هَلَكَةِ»؛ «همانا تقوي كليد هر در بسته و ذخيرة رستاخيز، و عامل آزادگي از هرگونه بردگي، و نجات از هرگونه هلاكت است»[9]بنابراين نقش تقوي در حوزة زندگي طبيعي و حيواني، معقول ساختن آزادي او و جهت بخشيدن به آن است و در حوزة زندگي معنوي و ملكوتي، ماية آزادگي بيحدّ و حصر انسان و اجتماع است. دو بعدي بودن انسان و ذوبطون بودن حقايق عالم اقتضا ميكند كه آدمي در تفسير و تحليلهاي خود سطحينگري را كنار گذاشته و واقعيتهاي هستي از جمله خود و «منِ» حقيقي خويش را بيش از پيش بهتر بشناسد. جناب مولوي چه عالي در اين زمينه ميگويد:
جان گشاده سوي بالا بالها
تن زده اندر زمين چنگالها
ميل جان اندر ترقي و شرف
تن در كسب اسباب و علف
برتري آزاديهاي اسلام بر غرب
بر اساس جهانبيني اسلامي و تفسيري كه پيرامون انسان وآزاديهاي او ارائه گرديد ديدگاههاي ترسيم شده دربارة آزادي در حوزههاي مختلف نه تنها برترين و شاخصترين راهكار فراروي انسان و اجتماع است، بلكه اساساً تنهاترين راه معقول نيز هست، بلكه غير از اين، چالشها و چارهانديشيهاي ديگر قهراً به فلاكت و نابودي بشريت و حيات جاويدان او منتهي خواهد شد. آري اگر انسانيت انسان به بوتة فراموشي سپرده شود آن وقت است كه آزادي به معناي حيواني در بستر فرهنگ غربي ظهور خواهد كرد كه در واقع طليعة اسارت انسان به دست شهوت و اميال نفساني شروع خواهد شد. چنانكه شهيد مطهري ميفرمايد: «آزادي در اسلام انسانيت رها شده است، اما در غرب حيوانيت رها شده».[10]برخي از برتري هاي آزادي از نظر اسلام نسبت به آزادي در ديدگاه غربي عبارتند از :
1. آزادي عقيده و دين، از نگاه غرب انسان آزاد است كه ديني را بپذيرد يا نپذيرد؛ اما از ديدگاه اسلام هرچند انسان در مرحلة تكوين در انتخاب دين آزاد است؛ اما تشريعاً بايد آن را كه مايه سعادت وكمال است، بپذيرد و به دستورالعملهاي آن گردن نهد. و گرنه در پيشگاه الهي معاقب خواهد بود.
آزادي در عرصه تفكر؛ قرآن در بيش از سيصد آيه مردم را به تعقّل و تفكّر و تدبّر فرا ميخواند، مانند اين آيه كه ميفرمايد: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ «پس بندگان مرا بشارت بده، همان كسانيكه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند».[11] صدر آيه انسانها را به چالش و تفحص بر زمينههاي گوناگون تشويق و ترغيب ميكند، اما ذيل آيه بيانگر آن است كه اين آزاديها در عرصة استماع سخنان، جهت يافتن احسن بيانها و گفتار نيك است؛ از اينجا معلوم ميشود كه دين اسلام در يك مدار بسته بر بشريت عرضه نشده است، بلكه پيوسته در لابلاي فحص و بحثها و مبارزطلبيها حقانيت خويش را به اثبات رسانيده است. بنابراين مبدأ و مقصد تفكر در اسلام به خوبي روشن شده است و هدف از آن دستيابي به اعتلاي حقيقي و كمال نهايي است اما در آزادي به سبك و سياق غربي، آنچه مهم است آزادي براي آزادي است و نه چيز ديگر.
3. در اسلام انسانها موظف هستند تنها حكومتي كه از ناحية حق و در مسير حق قرار گرفته است را بپذيرند، اما در سيستم غربي، افراد در انتخاب نوع حكومت و حاكمان آن مقيد به رعايت چنين ضوابطي نيستند و اين مسأله از دير زمان تا به امروز حيات مادي و معنوي بشر را دچار آسيبهاي جبرانناپذير ساخته است. «در نظام دموكراتيك انسانها آزادي كاذب دارند چون خود را از حكم و قيد خدا رها ميدانند، ولي در نظام اسلامي، آزادي انسانها توأم با مسؤوليت در برابر خدا مطرح است».[12]4. از نظر اسلام انسانها در اين عرصه ماداميكه آزاديشان مايه ترقي و تعالي حيات مادي و معنوي بشر بوده و در تنافي با آن نباشد، آزاد هستند، اما در غرب آزادي قلم و بيان بهطور افسار گسيخته مطرح ميشود. چنانكه علامه جعفري ضمن تناقضآميز خواندن آزادي قلم و بيان بهطور مطلق با كرامت و حيثيت انسانها مي فرمايد: «آزادي قلم را مشروط به آن ميدانيم كه موجب اهانت و اخلال به شرف و كرامت انسانها نباشد اين است ديدگاه انسان دربارة آزادي كه با اهميتترين نعمت خداوندي براي حركت به سوي كمالات تلقي ميشود. متأسفانه حقوق بشر از ديدگاه غرب اين نكته را دربارة آزادي مخصوصاً آزادي قلم و بيان مراعات نكرده است[13]»
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر :
1. ولايت فقيه ولايت فقاهت و عدالت , عبد الله جوادي آملي , قم : مرکز نشر اسرا, 1379
2. پرسشها و پاسخها , محمد تقي مصباح يزدي , قم : موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره ع 1380, ج 4
3. نظريه سياسي اسلام , محمد تقي مصباح يزدي , قم: موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني ره 1378
پي نوشت ها:
[1] . بقره/255.
[2] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ترجمه: مصباح يزدي، تهران، انتشارات رجا، چاپ دوم، 1364، ج 2، ص 483.
[3] . بقره/256.
[4] . ابن منظور، لسان العرب، بيروت، چاپ اول، 1408ق، ج 15، ص 373.
[5] . مطهري، مرتضي، ده گفتار، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1368، ص 16.
[6] . جعفري، محمد تقي، فلسفة دين، تهران، مؤسسة فرهنگي انديشه، چاپ اول، 1375، ص 94.
[7] . طلاق/2 و3.
[8] . دخان/53.
[9] . دشتي، محمد، نهج البلاغه، قم، انتشارات پارسايان، چاپ دوم، 1379، ص 446، خطبه 230.
[10] . مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 104.
[11] . زمر/17 و 18.
[12] . جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه،ولايت فقاهت و عدالت , قم : مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381، ص 513.
[13] . جعفري، محمدتقي، حقوق جهاني بشر، تهران: دفتر خدمات حقوقي بين المللي جمهوري اسلامي ايران، چاپ اول، 1370، ص 297.