مدت چهار سال و اندي كه حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ حكومت كرد، تمام تلاش حضرت بر اين متمركز بود كه اهداف و اصول اسلامي اجرا گردد. و در اين راه سيره و روش رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را پيروي نمودند. در تمام اين مدت تنها دغدغه حضرت اجرا شدن احكام اسلامي بود. در حالي كه حكومت هاي امروز به استثناي جمهوري اسلامي اين دغدغه وجود ندارد و نه تنها اجراي احكام اسلامي مطرح نيست بلكه معمولاً دين را از سياست جدا دانسته و آن را منحصر در رابطه فرد با خداوند مي دانند لذا در اداره امور حكومت هيچ بهايي به مسائل ديني و اعتقادي نمي دهند. به همين خاطر حكومت علوي واجد ويژگي ها و شاخصه هايي است كه آن را از ساير حكومت هاي معمول متمايز و بر جسته مي نمايد كه در اين نوشتار به برخي از آنها مي پردازيم:
1. شايسته ترين و لايق ترين فرد براي رهبري:
در رأس حكومت علوي كسي قرار داشت، كه علم و دانش خود را مستقيماً از حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دريافت نموده ودرواقع پرورشيافته آن دامان بود. لذا رسول اكرم – صلي الله عليه و آله و سلم – در مورد حضرت علي – عليه السلام- ميفرمايد: «انا مدينه العلم و انت بابها لن تؤتي الحكمه الا من قبل الباب[1]»؛ من شهر حكمت و دانشم و تو به مثابه در آن و هر كه ميخواهد سراغ حكمت و دانش بيايد بايد از اين در وارد شود. در حالي كه هيچ يك از خلفا و حاكمان ديروز و امروز جز حكومت علوي، داراي چنين ويژگي نبود. زيرا علوم خويش را از منبع وحي گرفته بود و عصمت را نيز دارا بود، به همين خاطر لحظه لحظه حكومت آن حضرت الگو و درس براي حكام اسلامي و غير اسلامي ميباشد و اين ويژگي شيوه حكومت علوي را با ساير حكّام ديروز و امروز، بسيار متفاوت ساخته است.
2. عدالت: يكي از اصول حكومت اولويت دادن به عدالت است. اگر حضرت حكومت را ميخواست براي احقاق حق و ابطال باطل بود و بيانات حضرت و تاريخ به خوبي گوياي آن است. براي نمونه وقتي كه ابن عباس در دوران خلافت حضرت بر ايشان وارد شد، آنحضرت در حالي كه خود كفش كهنه خويش را پينه ميزد. از ابن عباس پرسيد: قيمت اين كفش چقدر است؟ ابن عباس گفت: هيچ. امام فرمود: «قيمت و ارزش اين كفش كهنه در نظر من از حكومت بر شما بيشتر است، مگر آن كه به وسيله آن عدالتي را اجرا كنم و حقي را به ذي حق برسانم و باطل را از ميان بردارم»[2]3. شايسته سالاري: شايسته سالاري به معناي واقعي كلمه در حكومت علوي وجود داشت. در حكومت حضرت هم قبيلگي و خويشاوندي، هيچ نقشي در گماردن و بركنار كردن نداشت، بلكه امين بودن و تعهد ديني و ايماني، دو عنصر تعيين كننده بود، لذا دو مطلب را حضرت در انتخاب واليان و كارگزاران حكومتي به نحو احسن اعمال ميكرد؛
الف. دقت در انتخاب واليان؛ ب. كنترل و نظارت؛ لذا حضرت به خاطر شايسته سالاري در مقابل كساني ايستاد و اگر نميايستاد و آنان را از خود راضي ميكرد، حكومت او تحكيم پيدا ميكرد. آن حضرت با معاويه، طلحه، زبير و امثال آنان سازش نكرد، هر چند كه شرايط سياسي و موازنه قدرت اقتضاي آن را داشت.[3] در حاليكه خليفه سوم، چنين شيوه را پيشه خود ساخته بود و خويشاوندان دور و نزديك خود را بدون لياقت و شايستگي لازم، به پستهاي كليدي گمارد، براي مثال وليد بن عقبه برادر مادري خليفه را براي ولايتعهدي كوفه و حكم بن عاص، تبعيدي رسول الله، را والي مدينه قرار داد و صدهزار درهم نيز به او بخشيد.[4] در حالي كه در حكومت علوي به خاطر طرد افرادي همچون معاويه، هزينههاي سنگين پرداخته شد، ولي هيچ گاه محافظه كاري صورت نگرفت اين شاخصه اي بسيار مهم است كه در هيچ حكومتي مانند حكومت نبوي وعلوي تا اين حد بر شايسته سالاري تاكيد نشده و اجرا نگرديده است.
4. حكومت علوي و استخدام وسيله: در حكومت علوي همواره از وسيله حق براي رسيدن به هدف استفاده ميشد، براي اثبات اين ويژگي به يك مسأله تاريخي اشاره ميگردد در جنگ صفين ابتدا لشكريان معاويه شريعه را به تصرف خود در آوردند و مانع از استفاده آب براي لشكريان حضرت شدند، اما زماني كه سپاهيان حكومت علوي شريعه را در دست ميگيرند، به حضرت علي – عليه السلام – پيشنهاد مقابله به مثل مي شود، ولي حضرت از اين كار امتناع ميورزد، زيرا ايشان نمي خواست پيروزي را به واسطه يك عمل ناجوانمردانه و غير اخلاقي به دست آورد،[5] در حالي كه در سياست معاويه هدف وسيله را توجيه ميكرد.
5. اصل دوري از غدر: در نگاه سياست بازان حرفهاي و از نظر منطق ماكياولي، توسل به دروغ، عهد شكني و حيله بازي، لازمه دستيابي به اهداف و نفوذ قدرت و كاميابي سياسي ميباشد؛ اما در حكومت علوي هرگز از نيرنگ، فريبكاري، دغل بازي و عهدشكني استفاده نشد.[6] حضرت علي هر چند به قيمت از دست دادن خلافتش بود از امور خلاف جوانمردي و مذهب استفاده نكرد. چون او اساساً پاسدار اصول اسلام بود.[7] و آن حضرت همواره از مكر و حيله دوري ميْجست و در اين زمينه مي فرمود: «سوگند بخدا معاويه از من سياستمدار تر نيست اما او نيرنگ مي زند و مرتکب انواع گناه مي شود اگر نيرنگ ناپسند وناشايسته نبود من سياستمدارترين مردم بودم »[8]6. ساير ويژگي ها: از ويژگيهاي ديگري كه مي توان نام برد و از اهميّت فراوان برخوردار است، مشروعيت الهي حكومت علوي است، كه در حكومتهاي غير الهي و بشري گذشته و امروز وجود ندارد و از طرفي در حكومت علوي در حفظ مصرف بيت المال دقت بسيار بالايي وجود داشت. داستان حضرت با برادرش به خوبي گوياي آن است. آن حضرت به اين داستان در خطبة215 نهجالبلاغه اشاره دارد و مي فرمايد : « سوگند به خدا (برادرم) عقيل را به بسياري فقر و پريشاني ديدم كه گندم (از بيتالمال) شما را از من درخواست نمود، كودكانش را از پريشاني ديدم که با موهاي غبار آلود تيره، مانند آنكه رخسار با نيل سياه شده باشد… پس آهن پاره را براي او سرخ كردم و نزديك تنش بردم تا عبرت بگيرد…»
در حكومت حضرت ثروتمند و فقير و هر دو طبقه متنفذ و پائين دست، داراي سهم يكسان بودند. حال آنكه چه در حكومت ها معمولاً اين چنين نيست و تبعيض هاي فراوان وجود دارد. نيز در حكومت علوي آزادي سياسي در حد اعلاي آن وجود داشت. خوارج، طلحه و زبير مادام كه دست به اقدام عملي نزدند، آن حضرت متعرض آنان نشد.
بنابراين ميتوان گفت در حكومت علوي سياست و اخلاق دوشادوش هم حركت ميكرد و اين ويژگي بسيار مهم و در عمل دشوار است كه آن را از ساير حكومت ها ممتاز ساخته و از شاخصه هاي حكومت علوي است كه جز در حكومت پيامبران ديده نشده است كه در تمام زواياي حاكميت و ابعاد آن اين گونه، اخلاق، سياست و ديانت در هم آميزد و با هم مراعات شود. حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ در سياست و اخلاق و ديانت اصول مسلّمي داشت كه همان اصول اسلامي بود كه هرگز از آن تخطي نكرد كه تمام گرفتاري هاي جهان، امروز به خاطر دوري از اصول سياسي عادلانه اسلام است و همانگونه كه مي دانيم غرب امروز از هرگونه دسيسه براي تحت فشار قرار دادن مسلمانان استفاده مي كند و حتي در اين راه از كلمات حقي مانند، حقوق بشر و مبارزه عليه تروريسم، دفاع ازحقوق زنان و دمكراسي همواره جهت رسيدن به مطامع پليد خود استفاده ميكند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ترجمه وشرح نهجالبلاغه، نوشتة علي نقي فيض الاسلام (بيجا بينام خطبههاي 191، ص 648. 215، ص 713.
2. عهدنامه حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ به مالك اشتر، نامه 53، ص981.
3. سيد مرتضوي، مقاله اصولگرايي در چالش با ماكيا.لسيم اموي، مجله حكومت اسلامي، ش18.
4. علي اكبر ذاكري، اصلاح ساختار اداري در حكومت علوي. مجله حوزه، ش101، 102.
5. حبيب الله احمديي، اصلاح اجتماع در حكومت علوي، مجله حوزه، ش 101،102.
پي نوشت ها:
[1] . بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفء، چاپ دوّم،1983، ميلادي، ج 23.
[2] . ترجمه نهجالبلاغه، خطبه 33، نوشته علي نقي فيض الاسلام، جزء اول، ص11، (بيجا و بينام).
[3] . همان، ص177.
[4] . همان، ص 178.
[5] . مطهري، مرتضي، سيري در سيره نبوي، انتشارات صدرا، چ2، سال 66، ص 140.
[6] . مرتضوي، سيد ضياء، اصول گرايي علوي در چالش با ماكيا و ليسم اموي، مجله حكومت اسلامي، ش 18، ص 8،9.
[7] . مطهري، مرتضي، پيشين، ص 93.
[8] . نهجالبلاغه،خطبه 200، ترجمه و شرح به قلم محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني , ج2 ,ص355