موانعي که بر سر راه تشکيل حکومت امام علي (ع) بود را مي توان در دو چيز جستجو كرد:
1. رياست طلبي ها: بعد از رحلت پيامبر عدهاي كه رؤياي شيرين خلافت را در سر ميپروراندند در مكاني به نام سقيفه گرد آمده و برخلاف انتصاب پيامبر (ص) در غدير خم , خليفه را انتخاب نمودند. در حالي كه حضرت علي ـ عليهالسّلام ـ به همراه عدهاي از اصحاب پيامبر مشغول غسل و آمادهسازي جنازه پيامبر(ص) بودند. چند سال بعد هم خليفه بعدي را منصوب كردند و بعد از آن با تشكيل شوراي خلافت، ديگري را به عنوان خليفه انتخاب نمودند و به اين ترتيب حضرت حدود 25 سال پس از رحلت پيامبر(ص) از تشكيل حكومت بحق خود بازماند!
2. خطراتي كه از سوي دشمنان داخلي و خارجي اسلام را تهديد ميكرد : يعني صبر حضرت علي (عليه السلام ) دلائلي چون توصيه پيامبر به حضرت علي به صبر و كمبود نيروهاي مخلص و راستين؛ ونيز حفظ مصلحت اسلام و مسلمين داشت يعني: در صورت قيام حضرت و ايجاد شكاف بين مسلمانان, آن به نابودي كامل حكومت اسلام منجر ميشد، براي همين سبب شد تا حضرت صبر را بر گرفتن حق خويش ترجيح دهند. چنانكه خود حضرت ميفرمايند: «من رداي خلافت را رها ساختم و دامن خود را در آن پيچيدم، در حالي كه در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها بپاخيزم و يا دراين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آوردهاند، صبر كنم؟… عاقبت ديدم كه بردباري و صبر به عقل و خرد نزديكتر است، لذا شكيبايي ورزيدم ولي به كسي ميماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد و با چشم خود ميديدم كه ميراثم را به غارت ميبرند».[1]موانع استمرار حكومت علوي: پس از قتل عثمان مردم به درب خانه حضرت اجتماع نموده و مصرانه از او خواستند تا خلافت مسلمين را به عهده گيرد. اجتماع عظيم مردم به همراه اصرار زياد آنان براي بيعت، امام را ناگزير به پذيرش تقاضاي آنان كرد و حكومت علوي تاسيس گرديد ولي با اين حالي موانعي بر سر تداوم آن ايجاد گرديد كه برخي عبارتند از:
1. اختلاف و تشتت در ميان مسلمانان؛ پس از گزينش امام به رهبري جامعه اختلاف و دو دستگي بيسابقهاي بين مسلمانان پديد آمد و باعث شد عدهاي به مخالفت علني با حضرت برخيزند و علت مخالفت اين عده را ميتوان در كشته شدن گروهي از بستگان آن مخالفان در جنگهاي اسلام با مشركين (به دست حضرت علي) و همچنين مخالفت اين عده با الغاي تبعيضهاي ناروا در تقسيم بيتالمال و عزل فرمانداران ناشايست خليفه پيشين, جستجو كرد.[2]2. بيعت شكني عدهاي از صحابه: حدود سه ماه از بيعت مردم با حضرت نگذشته بود كه تحمل عدالت آن حضرت بر عدهاي گران آمد و مخالفتهايي از سوي آنان شروع شد و در اين بين طلحه و زبير با همراهي عايشه همسر پيامبر كه از انتخاب حضرت علي(ع) ناخرسند بود، بيعت خود را نقض و با تحريك مردم بصره آنان را به بيعت شكني ترغيب نمودند و سرانجام جنگي موسوم به جمل را بر حضرت تحميل نمودند و اگرچه اين جنگ با پيروزي حضرت علي(ع) خاتمه يافت، ولي اين جنگ مانعي براي استمرار حكومت نوپاي علوي ايجاد و بذر ترديد و بدبيني در دل مردم پاشيد.[3]3. جهالت و كينهتوزي خوارج! در جنگ صفين پس از آنكه قرار شد سرنوشت خلافت توسط حكميت رقم بخورد و عدهاي كه خود ابوموسي را بر حضرت تحميل كرده بودند، به سبب اِعوِجاج فكري از عقيده خود برگشته و از حضرت خواستند كه به جنگ ادامه دهد كه حضرت به خواسته آنان وقعي ننهاد و دستور بازگشت به كوفه را صادر نمود. در كوفه دوازده هزار نفر از افراد لجوج و متعصب از قلمرو حكومت حضرت بيرون رفته که به خوارج شهرت يافتند، اين گروهك كه در قتل و غارت هيچگونه ابايي نداشتند, سرانجام در منطقهاي به نام نهروان با حضرت آماده نبرد شدند[4] و جنگي را بر حضرت تحميل كردند كه فرجامش جز ذلت و خواري براي آنان نداشت.
4. طغيانگري و عصيانگري معاويه: معاويه كه از سوي خلفاي دوم و سوم به فرمانداري شام منصوب شده بود و خود سوداي خلافت در سر داشت، هرگز نميتوانست حكومت عدل علوي را تحمل نمايد؛ از اين رو عصيان گري را در پيش گرفت و در راستاي مخالفت با حضرت اقداماتي نظير فريب دادن شيوخ قبائل و ديگر افراد سادهلوح و تبليغات منفي و وارد نمودن اتهامات ناروا، نظير قتل عثمان و نظاير آن به حضرت و در نهايت تحميل جنگ صفين بر حضرت دست زد[5] و با يغماگري و ايجاد ناامني و كشتار فجيح در سرزمين تحت حاكميت حكومت حضرت اينگونه وانمود كرد كه حكومت مركزي قادر به حراست از مرزهاي خود نيست و سرانجام اين توطئهها به ثمره نشست و رعب و ترس شديدي بر دل مردم نشست. دركنار تمام اين موارد بايد به سستي و بد عهدي مردم عراق اشاره كرد كه با كمترين فشاري به راحتي عهد و پيمان خود را نقض ميكردند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيرة پيشوايان، مهدي پيشوايي، مؤسسة امام صادق، چاپ سيزدهم.
2. تاريخ تشيع، غلامحسين محّرمي، قم: نصايح، 1380.
پي نوشت ها:
[1] . نهجالبلاغه، صبحي صالح به نقل از سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص 66.
[2] . نهجالبلاغه، خطبه 3 به نقل از فروغ ولايت، جعفر سبحاني، ص 341.
[3] . مكارم شيرازي، ناصر، پيام امام، تهران، چاپ اول، ج1، ص 398.
[4] . سبحاني، جعفر، فروغ ولايت. ص 585 .
[5] . همان، ص662.